دلیل شعائر بودن صفا و مروه برای خدا
پرسش:
چرا صفاومروه از شعائر خداست؟
پاسخ :
إِنَّ الصَّفا وَ الْمَرْوَةَ مِنْ شَعائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَيْتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيْهِ أَنْ يَطَّوَّفَ بِهِما وَ مَنْ تَطَوَّعَ خَيْراً فَإِنَّ اللَّهَ شاكِرٌ عَليمٌ (بقره/158)
«صفا» و «مروه» از شعائر (و نشانه هاى) خداست! بنا بر اين، كسانى كه حج خانه خدا و يا عمره انجام مىدهند، مانعى نيست كه بر آن دو طواف كنند (و سعىِ صفا و مروه انجام دهند) و كسى كه فرمان خدا را در انجام كارهاى نيك اطاعت كند، خداوند (در برابر عمل او) شكرگزار، و (از افعال وى) آگاه است
سلام به شما پرسشگر گرامی
ابتدا توضیحی درباره متن آیه عرض می کنم و سپس پاسخ شما را درج می نمایم:
در این آیه سعی بین صفا و مروه را با تعبیر «لا جناح» (یعنی باکی نیست، اشکالی ندارد) بیان کرده که صرفا جواز را می رساند نه الزام و تکلیف را، در حالی که می دانیم سعی صفا و مروه از اعمال واجب حج است!
با مراجعه به اسباب نزول آیه (که فضای نزول آیه و حکمت نازل شدنش را برای ما توضیح می دهد) روشن می شود که تعبیر «لا جناح»، از باب «دفع توهم منع» آورده شده است، زیرا مسلمین در «عمرة القضاء» (در سال هفتم هجری) تنها سه روز از مشرکان مهلت خواسته بودند تا بتهای خود را از خانه خدا و کوه مروه و صفا بردارند تا آنها هم مراسم عمره را انجام دهند.
پس از گذشت سه روز، مشرکین بتهایشان را برگرداندند ولی برخی از مسلمین به عللی هنوز نتوانسته بودند مراسم سعی صفا و مروه را انجام دهند و از این جهت در حرج واقع شدند که چکار کنند و آیا می توانند این عمل را در حالی که بتها برگردانده شده انجام دهند یا نه!
آیه مذکور نازل شد و بیان کرد که در این کار منعی نیست و سعی کنندگان چون با هدف الهی، مراسم سعی و صفا و طواف را انجام می دهند، بر آنها باکی نیست که سعی صفا و مروه را انجام دهند در حالی که بر دو کوه صفا و مروه بتی باشد یا نباشد. بنابراین تعبیر «لا جناح» برای رفع توهم گناه بود. (1)
با این مقدمه کوتاه عرض می کنم که:
از «صفا و مروه»، تنها در همین یک آیه یاد شده است. دو کوه صفا و مروه، در دو سوی دره تنگ و محدود مکّه قرار گرفتهاند که حاجیان در مرحلهای از مراسم حج، این فاصله (که حدود سیصد متر است) را باید هفت بار با شتاب (=سعی، دویدن) طی کنند و بنا به سنتی، قسمتی از بخش میانی راه را «هروله» میکنند؛ یعنی با سرعت و شتاب بیشتری میدوند!
خداوند این حرکات و «سعی» و تلاش را در قرآن حکیم از شعائر خود نامیده و به حاجیان توصیه کرده است در حج و عمره آن را به جای آورند.
اصولاً همه مراسم و مناسک حج از شعائر الهی هستند. «شعائر» به اعمال و حرکاتی گفته میشود که درک و فهم آن محتاج اندیشه و «شعور» بیشتری از مسائل سطحی و ظاهری است. شعائر حج یعنی نمادها، نشانهها و رموزی که به گونهای سمبلیک حقیقتی را که شناخت مراتب عمیق آن تابع درجات تعالی انسان است، بیان میکند و فلشی است در اشاره به معنایی که در وادی ظاهر قرار دارد.
همان طور که شتر چاقی که برای قربانی انتخاب میشود هم از شعائر الهی معرفی شده: وَ البُدْنَ جَعَلْناها لَکُمْ مِنْ شَعائِرِ اللّه (حج/36)؛ این قربانی در واقع سمبل ایثار است و به ما میفهماند که در قربانگاه، باید عالی ترین را ایثار کرد.
اما صفا و مروه سمبل چه حقیقتی است و چه پیامی دارد و چرا باید میان این دو «سعی» کرد؟
سعی میان صفا و مروه اشارهای به ابتلای الهام بخش هاجر در تلاش برای رسیدن به «آب» است. آنگاه که همسرش ابراهیم، او و طفل نوزادش اسماعیل را به فرمان الهی و در تسلیم به مشیت او، در صحرای سوزان و تفتیده مکه رها کرد و رفت، و این زن، یکه و تنها، بدون سر پناه و ساز و برگ زندگی، در صحرای هولناک، در برابر خورشیدی که هر لحظه بالاتر میآمد و طفلی که هر دم تشنهتر میگشت، به دامان سرنوشت رها گردید. هاجر سراسیمه به اطراف و بلندی های صفا و مروه میدوید تا مگر اثری از آب و آبادی ببیند و طفل مشرف به مرگ خویش را که میان دره نهاده بود، سیراب کند. هرگاه که در این رفت و برگشت به طفل نزدیک میشد، برای اطمینان از زنده بودن او و به جاذبه عشق مادری، شتاب بیشتری میگرفت و «هروله» میکرد و چون بیتابی و عطش جانسوز او را میدید، به سرعت به سمت دیگری میدوید! اما هر بار خسته و فرسودهتر، دست خالی بر میگشت و عاجزانه از خدا التماسِ «آب» می کرد و به او استغاثه مینمود. هاجر فقط به نشستن کنار طفل و انابه و استغفار و دعا و درخواست و دست نیاز به سوی خدا دراز کردن، بسنده نکرد، بلکه با نهایت «سعی» و کوشش، تمام توان خویش را برای یافتن آب به کار بست و از وجود خویش با تمام وجود مایه گذاشت؛ یعنی هم تلاش کرد و هم توکل؛ هم «سعی» کرد و هم از خدای سبحان کمک خواست، و سر انجام پس از ساعت ها تلاش و توکل و ستیز با تشنگی و تنهایی و مرگ و نیستی، سعی پاک و تلاش خالصانه اش به ثمر نشست و چشمه جوشان زمزم از پایین پای اسماعیل چوشیدن گرفت و به زندگی وی حیاتی دوباره بخشید!