» نوشته های جالب پشت اتوبوسها و کامیونهای جاده ایی

مهرگان
 
 
 

نوشته های جالب پشت اتوبوسها و کامیونهای جاده ایی

3 تیر 1392

نوشته های جالب پشت اتوبوسها و کامیونهای جاده ایی

در خیابان و جاده ها وقتی پشت سر کامیون یا اتوبوسی حرکت می کنیم نوشته هایی را می بینیم که حکایت از روحیه و نگاه راننده آن به دنیا و اطرافیانش دارد جملات زیر تعدادی از آنها را برای اطلاع می بینیم .

سنگ بد گوهر اگر کاسه زرین شکند    قیمت سنگ نیفزاید و زر کم نشود
از عشق تو لیلی،    رفتم زیر تریلی
ببند پنجره را رخ بپوش می‌ترسم    که چشم شور ستاره تو را نظر بزند
دلم دادم بری باهاش حال کنی    نه که بری جیگرکی بازکنی
قوری ز قلم، قلم ز قوری    تو عشق منی گوگوری مگوری
نمى‌گم سنگه دلت ‎   مى‌دونم تنگه دلت
اگر از عشقت نکنم گریه و زاری به جهنم که مرا دوستم نداری!
دنبالم نیا اسیرم می‌شی
ای که از کوچه معشوقه ما می‌گذری   بر حذر باش که ما هم از کوچه معشوقه تو می‌گذریم
یا اقدس یا هیچکس
بر در دیوار قلبم نوشتم ورود ممنوع عشق آمد و گفت من بی‌سوادم
رادیاتور عشق من از بهر تو، آمد به جوش گر نداری باورم بنگر به روی آمپرم
لاستیک قلبمو با میخ نگات پنچر نکن
غم عشقت بیابان‌پَروَرم کرد.
به‌خاطر دلم ولم.
در چاله‌چوله‌های عشقت شافنرم شکست.
تا جام اجل نکردم نوش     هرگز نکنم تو را فراموش
زندگی بدون عشق مثل ساندوچ بدون نوشابه است!
زندگی بدون عشق مانند شلوار بدون کش است!
ژیان عشقت مرا بیچاره بنمود،    ز شهر و خانه‌ام آواره بنمود!
بی‌جهت نیست که در کنج دلم جا داری    خوشگلی بانمکی یک رخ زیبا داری،
از عشق تو من مرغم،   باور نداری قد قد!!!
عشق من، دارم می‌آم!
از محبت خار‌ها گل می‌شود.
یاد آن روز که در صفحه شطرنج دلت،    شاه عشق بودم و با کیش رخت مات شدم.
تو که بی‌وفا نبودی پدرسگ!
عشق تو مرا چو سوزنی زرین کرد، هرکس که مرا دید تو را نفرین کرد
سر بشکند دست بشکند پا بشکند دل نشکند
آنقدر در کشتی عشقت نشینم تا سحر    یا به ساحل می‌رسم یا غرق دریا می‌شوم.
افسوس همه‌اش افسانه بود!
ای بی‌وفا رسم وفا از غم نیاموزی چرا     غم با همه بیگانگی هر شب به ما سر می‌زند
بمیرد آنکه غربت را بنا کرد / مرا از تو، ترا از من جدا کرد
غروب غمت را به هر بهایی خریدارم
اسیرتم ولی آزاد
دلبری دارم چو مار عینکی، خوشگل و زیبا ولی کم‌پولکی!
هر که عاشق شد جفا بسیار باید کشد / بهر یک گل منت از صد خار باید کشد

بخش زیادی ازاین اشعار و عبارات اما گله از نامردی و شکوه از روزگار دارد:
آب رادیاتور ماشین بخور، محتاج نامردان نباش!
به روز تنگدستی آشنا بیگانه می‌گردد
رفاقت قصه تلخی است که از یادش گریزانم.
پیش از این مردم دنیا دلشان درد نداشت ‎/ هیچکس غصه این را که چه مى‌کرد نداشت‎ /چشمه سادگى از لطف زمین مى‌جوشید‎/ خودمانیم زمین این همه نامرد نداشت
صد سال در بیابان آواره شوی / به از آن است که در خانه محتاج نامردان شوی.
من از عقرب نمی‌ترسم ولی از سوسک می‌ترسم/ من از دشمن نمی‌ترسم ولی از دوست می‌ترسم.
پشت تعدادی از کامیون‌ها در افغانستان:
من نمی‌گویم مرا ‌ای چرخ، سرگردان مکن / هرچه می‌خواهی بکن، محتاج نامردان مکن
پشت فرمان مدل پایین نشستن عیب نیست، زیر بار سفته نامرد رفتن مشکل است
تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی، تا کوچه و بازار نگردی نشوی گرگ بیابان!
ای روزگار با ما شدی ناسازگار!
اشک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
نمی‌دانم دلم دیوانه کیست؟
همه از مرگ می‌ترسند، من از رفیق نامرد
در این دنیا که مردانش عصا از کور می‌دزدند / من بیچاره دنبال مرد می‌گردم
ای صوفی برو لقمه خود گاز بزن، کم پشت سر خلق خدا ساز بزن
اشتباهى که همه عمر پشیمانم از آن‎ / اعتمادى است که بر مردم دنیا کردم
هر که بشناسد نمک، کافى است انگشتى نمک‎/ کى شناسد گر خورد نامرد انبارى نمک؟
من از روییدن خار سر دیوار دانستم / که ناکس کس نمی‌گردد از این بالا نشستن‌ها
همه رنگى قشنگه جز دورنگى
گذشت خصلت مردان است
شمع بزم محفل شاهان شدن ذوقی ندارد ای خوش آن شمعی که روشن می‌کند ویرانه‌ای را
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم طوطی صفتی طاقت اسرار نداری.

بعضی‌ها نیز بیت یا مصرعی در وصف نامردی، یا در بیان مفهوم یأس و احساس غربت که معنی‌اش به آسانی قابل فهم باشد پشت ماشین‌شان می‌نویسند:
پشت یک ماشین حمل زباله: از دست روزگار ناچارم
به جایی می‌روم اما نمی‌دانم کجا، این‌گونه آواره!
نمی‌دانم، ولی شاید برای من به این زودی شقایق‌ها نمی‌خندند
با تو گفتم حذر از عشق ندانم سفر از پیش تو هرگز نتوان
تشویق برادرانه به آهسته راندن و احتیاط
جون من داداش یه خورده یواش!
تند رفتن که نشد مردی چشم انتظارم که برگردی
بابا برگرد
آنقدر آهسته روم تا ندانی که منم
تند‌تر از باد صبا می‌روی، پشت ژیانی به کجا می‌روی؟
من به قربان می‌روم شاگرد و هم راننده را، ای به قربان جمالت چاق کم کن دنده را
آی بی‌وفا کجا می‌ری اونطرفی که ورود ممنوعه
داداش مرگ من یواش
شتاب مکن، مقصد نهایی خاک است
گاز دادن نشد مردی /عشق آن است که برگردی!
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
یواش برو که دلم زیر پای توست
اگه می‌تونی این تابلو رو خوب بخونی یعنی فاصلت خیلی کمه/ فاصله رو رعایت کن (پشت یه تریلی)
داداش مرگ من یواش/ امان از دست گلگیرساز و نقاش!
یه بار پریدی موتوری دو بار پریدی موتوری آخر می‌افتی موتوری
به خاطر اشک مادر احتیاط کن
نور پایین، نشانه شعور بالاست
به مادرت رحم کن کوچولو!
در افغانستان پشت بعضی مینی‌بوس‌ها نوشته‌اند: آهسته برانید، به سلامت برسانید / نی خود را به شفاخانه و زندان بکشانید.

---

 
برای مشاهده بهتر سایت از مرورگر فایرفاکس ، اُپرا و یا گوگل کروم استفاده نمایید