» حکومت بدون احزاب جدی کارش به فساد می کشد

مهرگان
 
 
 

حکومت بدون احزاب جدی کارش به فساد می کشد

14 آبان 1392

متن کامل مصاحبه دکتر ابراهیم یزدی دبیرکل نهضت آزادی ایران با روزنامه "آرمان"
یزدی در این مصاحبه ضمن بر شماری تاریخ احزاب سیاسی در ایران، موانع تاریخی جلوگیری از فعالیت آنها را بر شمرد و نگاه خوش بینانه ای را در باره تفاهم همه جناح های جمهوری اسلامی بر سر ضرورت تحزب در ایران را مطرح کرد.
دکتر یزدی:
«تجربه سی ساله بعد از انقلاب نشان می‌دهد بسیاری از مشکلاتی که جمهوری اسلامی ایران با آن روبه‌رو است، ناشی از فقدان احزاب سیاسی است. اکنون آرام‌آرام در درون جامعه و در میان فعالان سیاسی، اعم از راست، اصلاح‌طلب و محافظه‌کار، دردرون و بیرون از حاکمیت به این واقعیت توجه پیدا شده است. نهادینه شدن مردم‌سالاری بدون ساماندهی گوناگونی افکار و اندیشه‌ها در یک جمعیت 75میلیونی ممکن نیست. با شکل‌گیری احزاب سیاسی گرایش‌ها و اندیشه‌های گوناگون گروه‌بندی می‌شوند و در چند حزب متجلی می‌شوند. تجربه مدیریت کلان کشور در 8 سال گذشته آموزنده بود. بخصوص برای نیرو‌ها و نهاد‌هایی که از رئیس‌جمهور سابق حمایت و دفاع کردند پرهزینه‌‌تر بود؛ تجربه‌‌ای که به سختی می‌توان از آن دفاع کرد. یکی از پیامد‌های این تجربه گرانبها توجه به اهمیت و ضرورت انتخابات حزبی است. اگر انتخابات حزبی نباشد بازهم با مشکل این چنینی روبه‌رو خواهیم شد. بنابراین دلیل و علت نیست که جریان به اصطلاح راست یا اصولگرا هم الان به این مساله پی برده و اعتراف می‌کند که دلیل بسیاری از مشکلات سیاسی و حتی فساد‌ها هم این است که انتخابات در ایران حزبی نیست.

آزادی احزاب و مطبوعات بخشی از آزادی‌های اساسی مردم است. وقتی مطبوعات آزاد باشند و به راحتی عملکرد مسئولان را مورد نقد و بررسی قرار دهند، رفتار‌های خلاف قانون آنان به راحتی در مطبوعات منعکس می‌شود. انعکاس این اخبار به نوبه خود یکی از عوامل موثر در جلوگیری از فساد است. همچنین وقتی می‌گویند باید کاندیدا حزبی باشد به این معناست که هیچ حزبی فردی که شناخته شده نباشد را کاندیدا نمی‌کند به‌خصوص اگر احزابی باشند که دارای سابقه باشند. به‌عنوان مثال اگر قرار باشد حزب مؤتلفه اسلامی، کاندیدای ریاست‌جمهوری معرفی کند قطعا کسی را معرفی می‌کند که دارای سوابق شناخته شده باشد. درست است خط راست اندیشه‌های خود را دارد اما حتما فردی است که شناخته‌شده است. در صورت وجود احزاب قوی و شناخته‌شده نامزدها ابتدا در حزب احراز صلاحیت می‌شوند. در کشورهای توسعه‌یافته روند این‌گونه است. این طور نیست وقتی فساد اقتصادی یا هر بی‌تدبیری در عرصه مدیریت کشور روی داد همه بگویند کی‌ بود کی بود من نبودم؟!

آن احزابی هم در جامعه خواهند ماند که معرف روندهای فکری و سیاسی درون جامعه باشند. ما ایرانی‌ها در عین حالی‌که دچار مسائل فراوان به لحاظ قومی و زبانی هستیم ولی به‌شدت وابستگی ملی داریم. معروف است که ایرانیان مهاجرین خوبی نیستند و به هر کجای دنیا بروند بعد از حتی چندین نسل هم که بگذرد نگاهشان به کشورشان است و می‌خواهند به ایران بازگردند. ملی‌گرایی یک عنصر شناخته‌شده طبیعی در درون ایران است.

با صراحت بگویم بحث احزاب به این شکل که اکنون مطرح شده است و توسط فعالان سیاسی پیگیری می‌شود یک گرایش میمون و مبارکی است.

اگر بخواهیم تحزب نهادینه شود، همه باید حق حیات داشه باشند. هم اصولگرایان و محافظه‌کاران، هم اصلاح‌طلبان و روشنفکران دینی و نیرو‌های ملی – اسلامی. باید حق آنها را نیز به رسمیت بشناسیم. ممکن است اکثریت را به دست نیاورند اما در دنیای جدید برای انسجام ملی این یک ضرورت است. حضور همه نیروهای سیاسی، احزاب در نهاد‌های تصمیم‌گیری، این تصمیمات را از نظر همه گروه‌ها مشروع می‌سازد.»

جناب آقای دکتر یزدی شما شصت سال فعالیت سیاسی کردید. چرا ادامه دادید؟

اولا ما شرکت در فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی را انجام وظیفه امر به معروف و نهی از منکر می‌دانیم. فشار نمی‌تواند مانع انجام این وظیفه بشود. چه موفق شویم و چه نشویم. ثانیا این دوره از تاریخ معاصر کشورمان از جنبش تنباکو و مبارزه برای حاکمیت ملت آغاز شده بود. به هر حال فعالیت احزاب باید نهادینه شود، البته نباید همه توقع داشته باشند که بدون برنامه و هزینه می‌توانند موفق شوند.

در این سال‌ها آیا هیچ به ذهنتان خطور کرده است که کشور را ترک کنید؟

خیر، هرگز. اعتقاد راسخ دارم که پوست و گوشت و استخوانم از این سرزمین و از این ملت است و به این مردم تعلق دارد. بارها به من توصیه شده است از کشور خارج شوم، هر وقت به خارج سفر کرده‌ام برخی سروصدا راه انداختند که نیایم. من در بیمارستانی در تگزاس تحت درمان سرطانم بودم، در مصاحبه‌هایی مرافراری خواندند و گفتند از اینترپل بازداشت مرا درخواست کرده‌اند. همه این مسائل به نظرم این بود که من برنگردم. اما من وطنم را دوست دارم و سودایی جز خدمت به مردم ندارم. در کشورم مانده‌ام تا شریک غم و شادی مردم باشم.

حتما قبول دارید که کار حزبی در ایران خیلی سخت است. اما الان یک جهشی در جامعه سیاسی ایران مشاهده می‌شود و آن این است که اکثر فعالین سیاسی چه اصولگرا و چه اصلاح‌طلب به ضرورت تحزب معتقد شده‌اند. با توجه به سوابق شما در زمینه تحزب چه اتفاقی برای جامعه ایرانی در این چند سال رخ داده است؟

در دوران انقلاب مشروطه پا به پای گرایش به دموکراسی و اندیشه توسعه مدنی، احزابی نظیر ‌اعتدال، اجتماعیون - عامیون و دموکرات به‌وجود آمدند. با روی کارآمدن رضاشاه تمام این احزاب به شدت سرکوب شدند و این روند را به‌کلی تعطیل کردند. بعد از خروج رضا شاه از ایران در شهریور 1320 و پیدایش فضای سیاسی جدید، ما شاهد ظهور و فعالیت احزاب بودیم. حزب توده، حزب ایران، احزاب ملی بودند، انجمن‌های اسلامی و انجمن‌های مدنی درست شدند. در واقع شوق و گرایشی به تحزب و تشکیل حزب، کار جمعی و گروهی سیاسی به ‌وجود آمد. اما با کودتای 28 مرداد1332 این فرآیند دوباره به‌کلی تعطیل شد تا پیروزی انقلاب در بهمن 1357. با پیروزی انقلاب نظام «جمهوری اسلامی» به وجود آمد. این نظام جدید دو رکن دارد: جمهوریت و اسلامیت. اسلام پدیده تازه‌ای در ایران نیست و ریشه‌‌ای 1400 ساله دارد اما جمهوریت ویژگی نظام متکی و برخاسته از حاکمیت ملت را بیان می‌کند. انقلاب مشروطه هم در جهت برقراری دموکراسی بود. اما شرایط زمان و امکانات مشروط و محدود کردن قدرت پادشاه ایجاب می‌کرد نه تبدیل نظام سلطنتی به جمهوری. انقلاب اسلامی ایران که در امتداد جنبش تنباکو، مشروطیت و جنبش ملی دهه 1320 به وجود آمده بود، این‌بار با صراحت جمهوریت را برگزیده است. اما نظامی که متکی به آرای عمومی مردم و به نام جمهوریت است، مقدماتی را لازم دارد که از آن جمله است آزادی تشکیل احزاب و انجمن‌های مدنی و صنفی. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران احزاب و ‌اتحادیه‌های صنفی و ‌انجمن‌های مدنی را به رسمیت شناخته است. اما متاسفانه بعد از پیروزی انقلاب هنوز شرایط مناسب برای فعالیت موثر احزاب و نهاد‌های صنفی ایجاد نشده است.

موانع و مشکلات تحزب در ایران چیست؟

فعالیت‌های سیاسی و مدنی گروهی به مراتب موثرتر از فعالیت‌های سیاسی و مدنی فردی است. بعد از انقلاب احزاب و سازمان‌هایی که درسال‌های قبل از انقلاب تاسیس شده بودندو فعالیت آنها به علت سرکوب در دوران استبداد سلطنتی کند یا متوقف شده بود، فعالیت تازه‌‌ای را شروع کردند. نهضت آزادی ایران هم که در سال 40 تشکیل شده است به فعالیت خود ادامه داد. شورا‌ها و اتحادیه‌های کارگری و صنفی در چارچوب اصل 26 قانون اساسی پدید آمدند. سپس در ادامه این روند حزب جمهوری اسلامی درست شد. هیا‌ت‌های موتلفه تبدیل به حزب موتلفه اسلامی شد و در ادامه جبهه مشارکت تشکیل شد. حزب اعتماد ملی و احزاب دیگر به‌خصوص در دوره آقای خاتمی در هشت سال دوره ریاست‌جمهوری ایشان شکل گرفتند. اما همه این تشکل‌ها نتوانستند در راستای اهداف حزبی و در یک چارچوب مشخص گام بردارند. اما مشکلات و موانع فعالیت حزبی فقط از بیرون، یعنی بیرون از حزب نیست. کار گروهی در ایران، اعم از سیاسی یا تجاری یا ورزشی با مشکلاتی از درون، از خصوصیات رفتاری افراد روبه‌رو است. استبداد را نباید صرفا در مناسبات سیاسی آن تعریف کرد. فرهنگ استبدادی بخشی از استبداد است. ما با مستبد جنگیده‌ایم. تاریخ طولانی استبداد در ایران باعث رسوب فرهنگ آن شده است. ما به جمهوریت رای داده‌ایم و به دنبال استقرار دموکراسی یا حاکمیت ملت هستیم اما هنوز مبانی و ارکان اصلی دموکراسی را دقیقا رعایت نمی‌کنیم و این یکی از موانع و مشکلات کار جمعی، از جمله حزبی در ایران است که نیاز دارد به طور جداگانه و مستقل مورد بررسی قرار گیرد. اما به هر حال تجربه سی ساله بعد از انقلاب نشان می‌دهد بسیاری از مشکلاتی که جمهوری اسلامی ایران با آن روبه‌رو است، ناشی از فقدان احزاب سیاسی است. اکنون آرام‌آرام در درون جامعه و در میان فعالان سیاسی، اعم از راست، اصلاح‌طلب و محافظه‌کار، دردرون و بیرون از حاکمیت به این واقعیت توجه پیدا شده است.

چرا معتقدید که مشکلات فعلی دولت‌ها ناشی از نبود احزاب است؟

همانطور که گفتم مقدمه واجب تحقق جمهوریت تشکیل احزاب است. نقش احزاب در فرایند‌های سیاسی چیست؟ تکثر و گوناگونی افکار و اندیشه‌ها در یک مجتمع انسانی طبیعی است. در یک جامعه انتقالی این گوناگونی به مراتب بیشتر است. جامعه ایرانی ما یک جامعه انتقالی است. نهادینه شدن مردم‌سالاری بدون ساماندهی گوناگونی افکار و اندیشه‌ها در یک جمعیت 75میلیونی ممکن نیست. با شکل‌گیری احزاب سیاسی گرایش‌ها و اندیشه‌های گوناگون گروه‌بندی می‌شوند و در چند حزب متجلی می‌شوند. گرایش‌ها و افکار و اندیشه‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مردم در جامعه توده‌وار در دگرگونی مستمر است. احزاب سیاسی این گرایش‌ها و افکار متنوع را در درون خود ساماندهی می‌کنند و به صورت مطالبات مدنی قابل دسترسی مدون می‌سازند. اگر آزادی فعالیت احزاب سیاسی ادامه پیدا کند به تدریج احزابی می‌مانند که روندها، گرایش‌ها و باور‌های سیاسی و اقتصادی ریشه‌دار جامعه را نمایندگی می‌کنند و در فضای سیاسی مطرح می‌سازند و پیگیری می‌کنند. در نظام‌های جمهوری احزاب سیاسی، که به ترتیب یاد شده در بالا معرف و نماینده روند‌های سیاسی و اقتصادی زنده در جامعه هستند، نقش اساسی در انتخابات ایفا می‌کنند. در این نوع نظام‌ها انتخابات حزبی است. نامزد‌های انتخابات توسط احزاب معرفی می‌شوند. این احزاب بطور طبیعی کسانی را معرفی می‌کنند که هم شایستگی دارند و هم شناخته شده هستند. در انتخابات غیرحزبی احتمال ورود و حتی پیروزی افراد ناشناخته بسیار زیاد است. یک نمونه بارز آن انتخابات دو دوره گذشته است. ناگهان کسی که هیچ سابقه سیاسی و مذهبی شناخته‌شده‌ای نداشت، آمد و شد رئیس‌جمهور. «رئیس‌جمهور باید از میان رجال سیاسی و مذهبی باشد». آقای احمدی‌نژاد شاخصه‌ای که نشان دهد خصوصیات حزبی داشته باشد را دارا نیست. تجربه مدیریت کلان کشور در 8 سال گذشته آموزنده بود. بخصوص برای نیرو‌ها و نهاد‌هایی که از رئیس‌جمهور سابق حمایت و دفاع کردند پرهزینه‌‌تر بود؛ تجربه‌‌ای که به سختی می‌توان از آن دفاع کرد. یکی از پیامد‌های این تجربه گرانبها توجه به اهمیت و ضرورت انتخابات حزبی است. اگر انتخابات حزبی نباشد بازهم با مشکل این چنینی روبه‌رو خواهیم شد. بنابراین دلیل و علت نیست که جریان به اصطلاح راست یا اصولگرا هم الان به این مساله پی برده و اعتراف می‌کند که دلیل بسیاری از مشکلات سیاسی و حتی فساد‌ها هم این است که انتخابات در ایران حزبی نیست.

شما معتقدید وقتی حزب وجود داشته باشد، فساد به وجود نمی‌آید؟ یعنی در کشورهای توسعه‌یافته هم روند به این صورت است؟

آزادی احزاب و مطبوعات بخشی از آزادی‌های اساسی مردم است. وقتی مطبوعات آزاد باشند و به راحتی عملکرد مسئولان را مورد نقد و بررسی قرار دهند، رفتار‌های خلاف قانون آنان به راحتی در مطبوعات منعکس می‌شود. انعکاس این اخبار به نوبه خود یکی از عوامل موثر در جلوگیری از فساد است. همچنین وقتی می‌گویند باید کاندیدا حزبی باشد به این معناست که هیچ حزبی فردی که شناخته شده نباشد را کاندیدا نمی‌کند به‌خصوص اگر احزابی باشند که دارای سابقه باشند. به‌عنوان مثال اگر قرار باشد حزب مؤتلفه اسلامی، کاندیدای ریاست‌جمهوری معرفی کند قطعا کسی را معرفی می‌کند که دارای سوابق شناخته شده باشد. درست است خط راست اندیشه‌های خود را دارد اما حتما فردی است که شناخته‌شده است. در صورت وجود احزاب قوی و شناخته‌شده نامزدها ابتدا در حزب احراز صلاحیت می‌شوند. در کشورهای توسعه‌یافته روند این‌گونه است. این طور نیست وقتی فساد اقتصادی یا هر بی‌تدبیری در عرصه مدیریت کشور روی داد همه بگویند کی‌ بود کی بود من نبودم؟! الان وقتی اشتباهی یا تخلفی روی می‌دهد همه دنبال مقصر می‌گردند. بنابراین اکنون همان‌طور که در زمینه فعالیت‌های دیگری در جمهوری اسلامی ایران ما تجربه کردیم و تجربه می‌کنیم و یاد می‌گیریم یک مواردی را می‌پذیریم، آرام‌آرام مساله تحزب هم جایگاه خود را پیدا می‌کند.

اجازه دهید بگویم که هنوز قانع نشده‌ام. می‌توانیم به جای حزب، جامعه اخلاق مدار را درست کنیم و به افراد در دانشگاه‌ها تربیت اخلاقی یاد بدهیم آن وقت از میزان بی‌اخلاقی‌ها و فسادها کاسته خواهد شد؟ چرا تشکیل احزاب را ضروری می‌دانید؟

منظور از جامعه اخلاق‌مدار چیست؟ چه نهادی می‌خواهد یا می‌تواند جامعه اخلاق مدار را بسازد؟ اگر رفتار‌ها را معطوف به ارزش‌های اسلامی بدانیم در آن صورت جایگاه تربیت اخلاق مداری در دانشگاه‌ها نخواهد بود. این نوع تربیت باید از سال‌ها قبل از ورود جوانان به دانشگاه‌ها از دوران کودکی شروع شود. برای رسیدن به اهداف تربیت اخلاقی سه نهاد یا سه محور نقش اساسی دارند: خانواده، مدرسه و مسجد. آموزش مبانی اخلاق دینی در هر سه نهاد باید هماهنگ باشد. اگر در خانواده به کودک آموزش داده شود که دروغگویی بد است و دروغگو دشمن خداست، اولا باید اعضای خانواده خود به این آموزه پایبند باشند، ثانیا در مدرسه هم دروغگو دشمن خدا باشد. رفتاری مغایر با این آموزه دیده نشود، ثالثا در جامعه نیز رفتاری خلاف آن دیده نشود. اگر این هماهنگی در این سه نهاد وجود نداشته باشد به اهداف تربیت اخلاقی نخواهیم رسید. اما احزاب هم می‌توانند و باید به تربیت اخلاقی اعضای خود همت گمارند. کار سیاسی گروهی یا حزبی نیازمند تربیت اخلاق سیاسی است. در این جا تربیت سیاسی به معنای یاد گرفتن همکاری‌های جمعی است. در قلمرو فعالیت سیاسی چهار مقوله را باید از هم تفکیک کرد: احساس سیاسی، بینش سیاسی، دانش سیاسی و بالاخره تربیت سیاسی. یکی از اولین و مبرم‌ترین وظیفه یک حزب سیاسی آموزش کار جمعی و تربیت سیاسی است. تشکیل احزاب سیاسی از بعد دیگری هم ضروری است. اما هفتاد میلیون جمعیت توده‌وار را نمی‌توانید از نظر سیاسی سازماندهی کنید. باید در درون این جمعیت توده‌وار، سازمان‌های سیاسی تشکیل شوند و آنها مردم را از نظر سیاسی هدایت کنند و آموزش دهند و سازماندهی کنند. به این دلیل احزاب متنوع در جامعه به وجود می‌آیند که مردم دارای باورها و گرایشات فکری و سیاسی متفاوت هستند. خدا ما را یک جور خلق نکرده است جامعه بشری گوناگونی و تنوع دارد. احزاب که تشکیل می‌شوند هر یک معرف یکی از این گرایشات جامعه و مردم است. به عبارت دیگر به‌جای این که ما با یک توده هفتاد میلیونی متنوع سروکار پیدا کنیم، می‌آییم این‌ها را براساس باورها و اندیشه‌ها در چند کانال به‌عنوان حزب سازماندهی می‌کنیم. تعدد احزاب در یک جامعه انسانی پدیده بسیار طبیعی و لازم و اجتناب‌ناپذیر است. آن احزابی هم در جامعه خواهند ماند که معرف روندهای فکری و سیاسی درون جامعه باشند. ما ایرانی‌ها در عین حالی‌که دچار مسائل فراوان به لحاظ قومی و زبانی هستیم ولی به‌شدت وابستگی ملی داریم. معروف است که ایرانیان مهاجرین خوبی نیستند و به هر کجای دنیا بروند بعد از حتی چندین نسل هم که بگذرد نگاهشان به کشورشان است و می‌خواهند به ایران بازگردند. ملی‌گرایی یک عنصر شناخته‌شده طبیعی در درون ایران است. «چو ایران نباشد تن من مباد» این را فردوسی گفته است. «همه جای ایران سرای من است» را نیز فردوسی می‌گوید. بنابراین یک جریان به‌طور طبیعی جریان ملی است. در کشوری که 97 درصد آن مسلمان هستند، کسانی هم هستند که گرایش‌های سیاسی - اسلامی دارند که در شهریور20 می‌بینیم که اول حزب توده می‌آید که خودش داستان جداگانه‌ای دارد. بعد جریان‌های ملی، حزب ایران و جبهه ملی، بعد تدریجا مسلمانان می‌آیند. با کمی فاصله جریان‌های اسلامی مثل فدائیان اسلام و بعد انجمن‌های اسلامی شکل می‌گیرد. همین‌طور حتی وقتی که جبهه ملی در سال 39 و 40 دوباره شروع به فعالیت می‌کند این بار نهضت آزادی تشکیل می‌شود.

گفتید نهضت آزادی؛ اولا نهضت آزادی در کدامیک از این تقسیم بندی‌ها قرار می‌گیرد؟چه نیازی بود به تشکیل نهضت آزادی؟!

نهضت آزادی برای پاسخ گفتن به ضرورتی که در درون جامعه شکل گرفته و رشد کرده بود تشکیل شد. وقتی جنبش ملی رشد کرد و همه اقشار ملت به آن پیوستند، باید به احساس و گرایش دینی این اقشار توجه می‌شد. جبهه ملی نمی‌توانست به این نیاز پاسخ دهد. چون سرشت سیاسی جبهه چیز دیگری بود نمی‌توانست به گرایشات دینی بپردازد بنابراین از درون مردمی که هم عرق ملی و هم احساس دینی داشتند جریانی به‌وجود آمد که هم ملی است و هم تعلقات اسلامی دارد. در همان دوره هم موتلفه تشکیل می‌شود. موتلفه بخش تجاری و گرایش‌های مذهبی سنتی جنبش را که ریشه‌های عمیق در جامعه دارند نمایندگی می‌کند و به همین علت یکی از احزاب سابقه‌دار در ایران با 50 سال سابقه است.

چرا؟ چرا فقط مؤتلفه و نهضت آزادی یک چنین سابقه‌‌ای دارند؟ بقیه احزاب چرا نتوانستند رشد کنند و دوام داشته باشند؟

برای این که نهضت آزادی معرف جریان اسلامی روشنفکری است و به‌طور طبیعی در پاسخ به یک ضرورت به‌وجود آمده است. بعد از جنبش احیای دینی در جهان اسلام جنبش اصلاح‌گری دینی به منظور اصلاح باورهای دینی مردم شکل گرفت. در جنبش اصلاح‌گری دینی، در تمام دنیای اسلام دو گروه اساسی شکل گرفتند. گروه‌های سنت‌گرا و محافظه کار و گروه‌های جدیدی از روشنفکران و مروجان دینی به‌وجود آمدند که معتقد بودند ارزش‌های دینی را باید در قالب‌های جدیدی به مردم ارائه داد. مؤتلفه هم نماینده یک جریان اساسی سنتی ایران است. نماینده بازار و بخش تجارت است و نماینده مذهبی‌های سنتی است. به همین دلیل مانده است برای اینکه آن را نمایندگی می‌کند. با صراحت بگویم بحث احزاب به این شکل که اکنون مطرح شده است و توسط فعالان سیاسی پیگیری می‌شود یک گرایش میمون و مبارکی است. متاسفانه هنوز هم هستند کسانی که سال‌هاست فعالیت سیاسی می‌کنند ولی وقتی صحبت احزاب می‌شود افتخار می‌کنند که جزو هیچ حزبی نیستند! وقتی 40، 50 سال است مبارزه سیاسی می‌کنید باید به یکی از احزاب بپیوندید.

فرهنگ سیاسی ایران به گونه‌‌ای است که ایرانی‌ها معمولا کار جمعی را قبول ندارند بنابراین به خاطر ریشه دواندن این مسائل دربافت جامعه ایرانی احزاب تشکیل نمی‌شوند. این‌طور نیست؟

وقتی حزب تشکیل می‌شود،‌ معنایش این نیست که اعضای حزب در تمام مسائل با هم اتفاق نظر دارند. کار جمعی برای خودش اقتضایی دارد. اما احزاب سیاسی در ایران، علاوه بر اینکه از بیرون تحت فشار بودند از درون هم مسائلی داشتند. مفصل در این باره توضیح می‌دهم.

چه مسائلی؟ چرا وقتی احزاب ایران در ایران تشکیل می‌شوند به سرعت دچار انشعاب و انحلال می‌شوند؟

احزاب سیاسی ما حتی در شرایطی که فشار از بیرون کم بوده از درون دچار ریزش می‌شوند. علتش این است که ما وارث فرهنگ استبدادی هستیم. ما استبداد را در روابط سیاسی خلاصه نمی‌کنیم، ما در انقلاب اسلامی نظام سیاسی استبداد را از سر راه برداشتیم اما فرهنگ را هم باید کامل مدنظر قرار داد. ما این فرهنگ را با خودمان داریم. رانندگی‌مان معرف فرهنگ ماست. روابط اجتماعی‌مان بر این اساس است. رفتگر محل ما دلش خواست آشغال را می‌برد و نخواست نمی‌برد. کارمند بانک دلش خواست کار شما را انجام می‌دهد، نخواست انجام نمی‌دهد. کارمند اداری دلش خواست به شما جواب می‌دهد. استاد دلش بخواهد نمره می‌دهد و نخواست به دانشجو نمره نمی‌دهد! ما با یک فرهنگ اینچنینی روبه‌رو هستیم. در احزاب سیاسی ما این روحیه بروز و ظهور می‌کند. ناگهان عده‌ای خود را رئیس دانسته و می‌خواهند حزب را کنترل کنند و عده‌ای هم پیروی می‌کنند. عده‌ای هم که نمی‌خواهند بپذیرند یا از حزب جدا می‌شوند و انشعاب می‌کنند یا سیاست و کار حزبی را رها کرده و می‌روند. پس یکی از مشکلاتی که داریم، فرهنگ استبدادی در روابط ما اثر می‌گذارد. معمولا در بحث سیاسی چهار مقوله را از هم جدا می‌کنیم؛ احساس سیاسی، بینش، دانش سیاسی و تربیت سیاسی. احساس سیاسی ذاتی است، خدا مرا آزاد و مختار خلق کرده است بنابراین می‌خواهم راجع به همه چیز نظر دهم چراکه از درون من می‌آید. شما در بچه‌ها می‌بینید اگر پدرومادر به زور بگوید این را بخور، نمی‌خورد و مقاومت می‌کند. اما معنایش بینش سیاسی نیست. ما احساس سیاسی تا دلتان بخواهد داریم به‌دلیل حوادث تاریخی اما بینش سیاسی نداریم. احساس، موتور حرکت است تا احساس گرسنگی نکنید سر غذا نمی‌روید. با احساس سیاسی وارد فعالیت‌های سیاسی می‌شوید. اما بینش،‌ جهت حرکت سیاسی شماست. کسی که با احساس گرسنگی غذا می‌خورد اگر بینش تغذیه نداشته باشد هله‌هوله می‌خورد، شکم پر می‌شود اما اذیت می‌شود. بینش سیاسی جهت حرکتمان را بیان می‌کند. آیا به موازات بینش سیاسی در رابطه با ‌آمریکا می‌توانیم احساس ضدآمریکایی داشته باشیم اما بینش سیاسی‌مان می‌گوید که چگونه با آنها رفتار کنیم. دانش سیاسی به این معناست که باید با مقولات و مسائل سیاسی آشنا باشیم تا بهتر بتوانیم تصمیم بگیریم ولی مهم‌ترین مساله تربیت سیاسی است. ما می‌خواهیم با هم در حزب کار کنیم آیا می‌توانیم بدون تربیت سیاسی کار حزبی کنیم؟ تربیت سیاسی یعنی اینکه بفهمم در جامعه ما تنوع اندیشه‌ها وجود دارد حتی اگر درون حزبی می‌آییم به این معنا نیست که همه ما به‌طور مطلق یکسان فکر کنیم. فهم این قضیه و داشتن تربیت سیاسی این است که من بتوانم با شما در یک مسیری باهم کار کنیم. ما چون فرهنگ آن را نهادینه نکردیم، زیر بار این موضوع نمی‌رویم. یکی از رمزهایی که مثلا نهضت آزادی تاکنون پابرجاست این است که بنیانگذارانش دقیقا به تربیت سیاسی توجه داشتند. اینطور نبود که در شورای مرکزی ما یا در میان موسسین اولیه دکتر سحابی، بازرگان و طالقانی دیدگاه‌ها صددرصد یکسان بودند. انسان‌ها برای خودشان افکار مستقل هم دارند ولی مهم این بوده که در یک مسیر کلانی قبول کرده بودند باهم کار کنند و با هم کار می‌کردند. استراتژی یکی بود اما ممکن است دیدگاه‌ها متفاوت باشد به همین دلیل یکی از شیوه‌های تصمیم‌گیری در کارهای گروهی رأی اکثریت است. در شورای مرکزی نهضت 21 نفر جمع می‌شویم، مسائل روز بحث می‌شود و روی استراتژی‌ها با هم متحد هستیم اما در مقوله این که راجع به دولت روحانی نظریه‌ای بدهیم، ممکن است تحلیل‌هایمان متفاوت باشد بنابراین بحث می‌کنیم و به جایی می‌رسیم که با رأی اکثریت تصمیم می‌گیریم. این در میان برخی از ایرانیان هنوز جا نیفتاده است. هنوز عده‌ای معنای اکثریت را نمی‌فهمند. وقتی چیزی را اکثریت برخلاف نظر من تصویب می‌کند یا اعتراض می‌کنم یا از درون مشغول خرابکاری می‌شوم یا اگر چنانچه مسئول حزب هستم، مثلا من دبیر در شورای مرکزی بحث می‌کنم، من یک نظری دارم اما اکثریت نظر دیگری را تصویب می‌کنند. در ایران رسم است دبیرکل حزب بایدنظر اکثریت را اجرا کند اما چون خود او رأی مخالف داده است در اجرا، نظر خودش را اعمال می‌کند نه مصوبه جمع را! یکی از ویژگی‌های مرحوم مهندس بازرگان این بود که اگر در شورای مرکزی راجع به موضوعی بحث می‌کردیم و مهندس یک نظر داشت و اکثریت نظر دیگری را تصویب می‌کرد، هنگام اجرای مصوبه، مهندس به‌گونه‌ای اجرا می‌کرد که گویی نظر خودش هم است. بله این مورد است که حزب را نگه می‌دارد. من در رای‌گیری به این نظر رای ندادم اما از طرف شما امین هستم که این را اجرا کنم. این را به‌گونه‌ای اجرا می‌کنم که شمای اکثریت می‌خواهید در حالی که خیلی از احزاب ما این را نداشتند. بنابراین اینها لوازم و مقدمات واجب تحزب است و چون جامعه ما جامعه‌ای متنوع است، متکثر است و اندیشه‌ها و گرایشات گوناگون وجود دارد، خواه‌ناخواه نمی‌توانیم به حزب واحد اکتفا کنیم، احزاب خواهند بود، هر کدام از این احزاب می‌‌توانند تشکیل شوند اما درنهایت چند حزب که معرف نماینده و گرایشات و جریانات عینی درون بدنه جامعه است، باقی می‌مانند. من به دوران اخیر، جمهوری پنجم می‌گویم. معنایش این است که اگر در این جمهوری پنجم همان‌طور که علائمش را دیدید، آرام‌آرام و فضای سالم سیاسی به‌وجود آید، معتقدم که گرایشات سیاسی رشد خواهد کرد. به‌زودی توجه به تحزب جای خود را باز می‌کند و فعالیت حزبی گسترش می‌یابد.

به‌عنوان آخرین سوال، من حزب فراگیر را قبول ندارم و برخی مطرح می‌کنند در ایران حزب فراگیر بیاید آیا امکان‌پذیر است و چرا؟

خیر، حزب واحد فراگیر امکان ندارد برای اینکه جامعه ما همگن نیست نه فقط جامعه ما هیچ جامعه بشری همگن نیست. چرا در آلمان 5 حزب عمده دارند و چرا در فرانسه احزاب متعدد هستند؟ چون گرایش‌ها و دیدگاه‌های مردم متنوع و متفاوت است. امکان ندارد در ایران یک حزب فراگیر به‌وجود آید. شاه خواست و حزب رستاخیز را درست کرد اما شکست خورد. اگر بخواهیم تحزب نهادینه شود، همه باید حق حیات داشه باشند. هم اصولگرایان و محافظه‌کاران، هم اصلاح‌طلبان و روشنفکران دینی و نیرو‌های ملی – اسلامی. باید حق آنها را نیز به رسمیت بشناسیم. ممکن است اکثریت را به دست نیاورند اما در دنیای جدید برای انسجام ملی این یک ضرورت است. حضور همه نیروهای سیاسی، احزاب در نهاد‌های تصمیم‌گیری، این تصمیمات را از نظر همه گروه‌ها مشروع می‌سازد. از آنجا که در فرایند تحولات سیاسی ممکن است حزبی در اقلیت باشد اما به اکثریت تبدیل شود. این جا به جایی در ادامه برنامه‌های کلان ملی خلل ایجاد نمی‌کند. در ایران هم ممکن است احزابی باشند فعالیت هم داشته باشند، در انتخابات هم شرکت کنند ولی هیچ‌وقت نتوانند اکثریت را به دست آورند و ایرادی ندارد. برای ما انتخاب‌شدن مهم نیست. قرار نیست همه احزابی که در انتخابات شرکت می‌کنند، پیروز شوند. اما مهم این است که انتخابات رقابتی باشد. بنابراین در ایران نه ایجاد حزب فراگیر امکان دارد و نه اینکه یک حزب به تنهایی می‌تواند همه مسائل و مشکلات را حل و فصل کند.در بررسی رابطه فعالیت احزاب در نهادینه شدن جمهوریت باید به نقش احزاب، به‌خصوص احزاب مخالف در تعادل سیاسی توجه کرد. این موضوع باید در یک مصاحبه دیگری بحث شود.

---

 
برای مشاهده بهتر سایت از مرورگر فایرفاکس ، اُپرا و یا گوگل کروم استفاده نمایید