» پاسخی به کشفیات جدید تاریخ عوض کن ها

مهرگان
 
 
 

پاسخی به کشفیات جدید تاریخ عوض کن ها

18 دی 1392

امیرکبیر هیچ‌ مشکلی با بدنة حوزه و روحانیت نداشت. او فقط در چند مورد با کسانی برخورد کرد که در واقع لباس روحانیت را وسیله امرار معاش و کاسبی قرار داده بودند

حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری* - بعضی از مورخان و نویسندگان روشن‌فکر‌مآب که متأسفانه گرفتار افکار و عقاید فاسد و انحرافی هستند، برای این‌که چهره‌های برجسته تاریخ را با خود همراه کنند، در صدد شخصیت‌تراشی برآمده و در مورد آنان گرفتار تحریف‌های نابخشودنی شده‌اند. از آن‌جمله تلاش کردند تا از امیرکبیر یک چهره ضددینی یا دست‌کم بی‌تفاوت به مسائل دینی و مذهبی بسازند.
پاسخی به کشفیات جدید تاریخ عوض کن ها
از سوی دیگر بعضی محافل مذهبی وآدم های تنگ نظر وخود بزرگ بین که انصافا مهارت عجیبی در دشمن تراشی وکافر کردن این وآن دارند وخودشان را همواره « قسیم الجنه والنار » تصور می کنند به بهانه های واهی به تخریب وتکفیر او پرداختند. بدون این که دلیلی اقامه کنند او را سکولار و ضد دین معرفی کردند ،گویا وظیفه ای جز این نداشته وندارند در حالی که واقعیت‌های تاریخی غیر از این بوده وهست. شواهد و قرائن تاریخی به طور روشن و صریح نشان می‌دهد که امیرکبیر اهل دیانت ، عبادات و به قول بعضی ها اهل قیام و قعود بود و به ‌ویژه به زیارت عاشورا اهتمام داشت.
او معتقد به روز قیامت و حساب و کتاب بود؛ به همین سبب در اواخر عمر خود ثلث اموالش را برای امور عام‌المنفعه و رد مظالم وصیت کرد. مسجد و مدرسه مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالحسین تهرانی واقع در بازار تهران از همین ثلث تأسیس شده است. او خود زمین این دو بنا را خرید و نقشه‌اش را نیز تهیه کرد، اما فرصت ساختن آنها را نیافت. پس از شهادتش، وصیّ او آیت‌الله تهرانی، معروف به «شیخ‌العراقین» اقدام به تأسیس آن دومسجد ومدرسه کرد. اما انحصار طلبان وتنگ نظران نگذاشتند این مسجد ومدرسه بنام امیر کبیر ثبت گردد، لذا بناچار به اسم شیخ عبدالحسین شهرت پیدا کرد. چنانکه ساختمان امام ‌زاده زید در تهران نیز از آثار امیرکبیر به شمار می‌آید.
امیرکبیر به همه چاپخانه‌ها دستور داده بود که کلمات قرآن را روی کاغذهای باطله چاپ نکنند؛ چون در آن زمان این کاغذها در مغازه‌ها به جای ظروف اجناس استفاده می‌شد و موجب هتک حرمت قرآن بود.
به اهتمام او مشروب ‌فروشی‌ها و مراکز باده‌گساری تعطیل شد. عِرق دینی و مذهبی امیرکبیر، باعث شد که وی در این مورد قاطعیت بسیار از خود نشان دهد که گاه، این شدت‌ عمل‌ ها مورد انتقاد و اعتراض نیز واقع می‌شد.
آیت الله هاشمی رفسنجانی در کتاب ارزشمند وتحقیقی خود ، به نام « امیر کبیر یا قهرمان مبارزه با استعمار» ، فعالیت‌ها و برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر را ناشی از عرق دینی و تعصب مذهبی او قلمداد می‌کند و می‌نویسد:
کسانی که با معارف اسلام آشنایی دارند، اگر در زندگی امیرکبیر و اصلاحات دوران زمامداری او مطالعه کنند، با یک حساب روشن و دقیق، تصدیق می‌کنند که اصلاحات و رفرم‌های امیرکبیر نه تنها ضددینی نیست، بلکه جنبة دینی و رنگ اسلامی داشته است ... اگر یک نفر مجتهد عادل روشن‌فکر و آشنا به وضع روز، به جای میرزاتقی‌خان امیرکبیر، زمامدار کشور ایران می‌شد، از نظر رسالت دینی و وظیفه مقدس رهبری کشور اسلامی، خود را مجبور می‌دید که همان اصلاحات و رفرم‌ها را بنماید. مگر مبارزه با نفوذ و سلطة کفار بر مسلمین، جدیت برای عظمت و اعتلای جامعة مسلمین و تقویت نیروی دفاعی کشور اسلام در مقابل کفار مهاجم که در رآس برنامه‌های اصلاحی امیرکبیر بوده است، عین دستورات قرآن کریم و پیشوایان دین، برای وظایف زمامداران مسلمین نیست؟ مگر مبارزه با رشوه، ارتشاء و فساد و هرج و مرج و جلوگیری از غارت بیت‌المال و حیف و میل اموال مسلمان‌ها و پارتی‌بازی و خرید و فروش مقام‌ها و سخت‌گیری در مورد اجرای عدالت و قانون و تقسیم پست‌ها به مقیاس لیاقت و ارزش اشخاص و ترویج صنعت و کشاورزی و کار و استخراج معادن و ذخایر کشور اسلامی و اشاعه علم و فرهنگ و هنر و اقتباس علوم و فنون جدید ملل دیگر و ده‌ها موضوع نظیر این‌ها، از متن وظایف فردفرد مسلمین، مخصوصاً رؤسا و زمامداران مسلمان نیست؟ ... همین موضوعات و نظایر این‌ها برنامة اصلاحی امیر را تشکیل می‌داده است. پس آنها که امیرکبیر را در صف مقابل مؤمنین معتقد و متعبد مسلمان، قرار می‌دهند، یا اطلاع از معارف عالیه اسلامی ندارند و یا مغرض و معاندند.

برخی که نه شناخت درستی از شخصیت امیرکبیر دارند و نه حوزه و روحانیت را درست شناختند و برخی دیگر نیز از روی بغض و دشمنی، سعی دارند تا وی را ضد روحانیت و حوزه معرفی کنند. از این رو بدون این که اسناد و مدارکی ارائه کنند، نوشتند که امیرکبیر معتقد به تفکیک دیانت از سیاست بود و تلاش می‌کرد تا از نفوذ و قدرت روحانیت در حکومت بکاهد؛ در حالی که شواهد و قرائن تاریخی خلاف این ادعا را نشان می‌دهد.
همان طوری که گفته شد یکی از فقهای سرشناس دوره قاجار مرحوم آیت‌الله شیخ عبدالحسین تهرانی، معروف به «شیخ ‌العراقین» ارتباط صمیمی و تنگاتنگی با امیرکبیر داشت و مورد احترام و وثوق او بود؛ چنان‌که وی بعدها وصیّ امیرکبیر شد. این فقیه بزرگ پس از اتمام تحصیلاتش در عتبات عالیات به تهران بازگشت. امیرکبیر که از مقام علمی او آگاهی داشت، برای تجلیل و تکریم ایشان به منزل محقر شیخ‌العراقین وارد شد و با این عالم گران‌قدر دیدار کرد. وقتی امیرکبیر وضع منزل او را دید گفت: « این منزل شایسته شما نیست. خانه مختصری با لوازم و اثاث کافی در عباس‌آباد تدارک دیده شده است ، به آن‌جا نقل مکان نمایید. » علاوه امیر بدهی‌های آن عالم بزرگ را که به بازاری‌ها بدهکار بود پرداخت کرد.
از آن پس امیر همواره در بزرگداشت مقام شیخ کوشید و روز به روز روابط این دو قوی‌تر ‌گردید تا این که شیخ مورد وثوق و اعتماد امیر و طرف مشاوره وی در گره‌گشایی از مشکلات اجتماعی و کشوری شد.
امیرکبیر هیچ‌ مشکلی با بدنة حوزه و روحانیت نداشت. او فقط در چند مورد با کسانی برخورد کرد که در واقع لباس روحانیت را وسیله امرار معاش و کاسبی قرار داده بودند؛ مثل امام جمعه وقت تهران و بعضی شیخ‌الاسلام‌ها که سمت‌های دولتی داشتند و در واقع آخوند درباری به شمار می‌آمدند.
در یک مورد دیگر فردی به نام «شیخ عبدالرحیم بروجردی» که مسئولیت قضاوت را بر عهده داشت، در نزاعی که یک طرف آن، خادم مخصوص امیر بود و محکوم هم شده بود، اما وی حکم را به خاطر امیر صادر و اجرا نمی‌کرد و به امیر پیغام داد که حاضر است در این مورد با او کنار بیاید؛ اما امیر از این کار او برآشفت و از وی متنفر شد و او را از قضاوت عزل کرد و به جای وی، فقیه بزرگ شیخ عبدالحسین تهرانی را منصوب نمود.
او به طور کلی امر قضاوت را به علمای اصیل اسلام و فقهای بزرگ واگذار کرد و به توصیه‌های دلسوزانه آنان احترام می‌گذاشت و عمل می‌کرد. در برخی گزارش‌ها آمده است که روزی شخصی خدمت امیر آمد و علیه کسی مدعی شد که هزارتومان از وی طلب دارد و سندی نیز ارائه کرد. امیرکبیر طرف مقابل را ملزم به پرداخت آن مبلغ نمود. پس از چندی شخص محکوم به خانه یکی از علما پناه برد و از نادرستی این حکم شکایت برد. آن عالم در نامه‌ای خطاب به امیرکبیر نوشت که این تنخواه به ناحق از این شخص گرفته شده است. امیر در جواب گفت: حکم همان است؛ اما چون آقا مرقوم داشته‌اند، هزار تومان از جیب خودم می‌دهم.
یکی از ویژگی‌های امیرکبیر که از تربیت اسلامی او نشأت می‌گرفت، داشتن روحیه مبارزه با تملق و چاپلوسی است. روزی میرزا حبیب‌الله شیرازی، متخلص به «قاآنی»، شاعر معروف عصر قاجاری، که به زبان فرانسوی نیز مسلط بود و به «حِسان ‌العجم» شهرت داشت، قصیده‌ای بلند با 53 بیت در مدح امیرکبیر سرود و در یک بیت آن، این‌گونه به توبیخ حاج میرزاآقاسی پرداخت:
«به جای ظالمی شقی، نشسته عادلی تقی، که مؤمنان متقی کنند افتخارها».
وقتی امیر این قصیده را شنید، برآشفت و گفت: تو که تا دیروز در مدح او می‌گفتی، امروز که او عزل شده، ظالمش می‌خوانی و مرا مدح می‌کنی؟! پس فردا که من نیز برکنار شوم، به توبیخ و سرزنش من هم خواهی پرداخت. بعد دستور داد حقوق او را قطع کردند. قاآنی پیشتر، حاج میرزا آقاسی را «قلب گیتی»، «انسان کامل» و «خواجه دوعالم» خوانده بود. چند روز گذشت و بعضی‌ها وساطت کردند و امیر او را بخشید، اما به شرطی که کتابی را در مورد کشاورزی از زبان فرانسه به فارسی ترجمه کند.
جالب است که وقتی امیرکبیر مورد غضب شاه قرار گرفت و برکنار شد، قاآنی شعر دیگری سرود و او را «خصم خانگی» و «اهرمن‌خو» و «بدگوهر» نامید.
یکی دیگر از کارهای مهم امیر، جمع کردن بساط بست‌نشینی بود که البته این حرکت اصلاحی، موجب نارضایتی اندکی از آخوندهای درباری گشت. از سال‌های بسیار دور برخی از امام‌زاده‌ها و اماکن مذهبی، خانه مجتهدان بزرگ، مسجد شاه تهران، حتی اصطبل‌های شاهی و در این اواخر برخی از سفارتخانه‌های خارجی در تهران پناهگاه ستمدیدگان و مظلومانی به شمار می‌آمد که برای گریز از بی‌قانونی و بی‌عدالتی به این مکان‌ها پناه می‌بردند تا حق و حقوق خود را از ظالمان بستانند و از ظلم و جور آنها در امان باشند؛ اما به ‌تدریج همین آیین بست‌نشینی، وسیله‌ای برای بعضی بی‌عدالتی‌ها و سوءاستفاده‌ها شده بود؛ چنان‌که افراد فاسد و ظالم برای فرار از قانون و رهایی از اجرای عدالت و تطهیر جنایات خود، بست می‌نشستند و این هرگز با اهداف و آرمان‌های امیر سازگاری نداشت.
البته او این اقدام تاریخی را با هماهنگی برخی روحانیون پرنفوذ انجام داد تا بتواند در مقابل مخالفت برخی دیگر مقاومت نماید. وقتی مقدمات کار آماده شد، سال 1266 قمری فرمان شکستن بست‌ها و پایان دادن به بست‌‌نشینی را رسماً صادر کرد.
برخی افراد جاهل یا مغرض، این کار امیرکبیر را ضربه‌ای بر پیکر روحانیت قلمداد کردند؛ در حالی که بست‌نشینی هیچ ریشه دینی و مذهبی نداشته و هرگز دلیلی و مدرکی از دین و مذهب برای آن وجود ندارد. از نظر اسلام اگر کسی مرتکب جرمی شده باشد، ولو این‌‌که در دامن پیامبر و امام معصوم هم باشد، حاکم موظف است او را از این دامن جدا کرده و حکم خدا را در مورد او جاری کند. به همین سبب هیچ‌گاه دیده نشده که از بدنه حوزه و علمای اعلام و فقهای عظام به این اقدام امیر اعتراضی کرده باشند.
مبارزه با فرقه ضاله بابیت
مبارزه با فرقه گمراه بابیت و بهائیت و قلع و قمع این فرقة کاملاً سیاسی که در آن زمان از سوی دولت روسیه و انگلیس حمایت و تقویت می‌شد، یکی دیگر از امتیازات و خدمات کم‌نظیر امیرکبیر به‌شمار می‌آید و حکایت از عرق دینی ستودنی و دشمن‌شناسی دقیق و ظریف او دارد. اگرچه سیاست امیر درباره اقلیت‌های مذهبی، نرمش و انعطاف‌پذیری بود، اما در مورد فرقه ضاله بابیه به شدت انعطاف‌ناپذیر عمل می‌کرد و معتقد بود هر چه زودتر بایستی ریشه‌ آن کنده و سوزانده شود؛ زیرا به درستی دریافته بود که اصل و ریشه آن از بیگانگان و در راستای منافع استعمارگران و بر ضد اسلام و مسلمین و جهان تشیع سرچشمه گرفته است.
به عبارت روشن‌تر سرکوب فرقه سیاسی بابیت توسط امیرکبیر را می‌توان به نوعی تقویت و حمایت امیرکبیر از حریم دین و تشکیلات حوزه و روحانیت اصیل قلمداد کرد؛ چون به‌یقین، هدف این‌گونه فرقه‌های ساختگی، ایجاد انحراف و شکاف در میان مسلمین وضربه به اعتقادات دینی مردم و ایجاد تغییرات دلخواه استعمارگران بود.
حسادت ها وخیانت ها
مدت صدارت امیرکبیر حدود سه‌سال و سه‌ماه به طول انجامید. او در این مدت کوتاه، اصلاحات و تغییرات اساسی را در ابعاد گوناگون علمی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی و... به وجود آورد؛ به طوری که حسادت بعضی رجال سیاسی و شیطنت ایادی خارجی را برانگیخت.
دسیسه‌ها و شیطنت‌های داخلی و خارجی دست به دست هم داد و حسن ظن شاه را به بدبینی تبدیل کرد. امیر در این سه ‌سال به استقلال کشور ایران شکوه و عظمت داد و آن را به‌حق ترمیم نمود که این هرگز برای دولت‌های بیگانه (روس و انگلیس) قابل تحمل نبود. در جبهه داخلی هم کسانی مانند: شاهزادگان، درباریان و شکست خوردگان دولت‌های گذشته ومقدس نماهای کج اندیش بودند که با صدارت امیرکبیر و برنامه‌های اصلاحی وی، منافع مادی آنها به خطر افتاده و کلاً دست‌شان از زیاده‌خواهی منقطع شده بود.
از طرفی ناصرالدین‌شاه هم نتوانست نظاره‌گر شکوه و اقتدار و عظمت امیرکبیر باشد و این اندکی طبیعی هم بود؛ زیرا هیچ فرد مستبد، نمی‌تواند برتری شخص دیگری را تحمل کند. به‌ناچار در مرحله نخست از اختیارات امیر کاست و کمتر او را به حضور طلبید و به اندرون راه داد. سپس عرصه را بر وی تنگ کرد. از سوی دیگر امیر هم که به جز خدمت، هدفی نداشت، وقتی زمینه خدمت را فراهم ندید، نامه‌هایی به شاه نوشت و از وی خواست تا منظور خود را صریح و آشکار بیان کند؛ چرا که او شیفته خدمت است، نه تشنه قدرت.
پس از این نامه‌نگاری‌ها شاه به این بهانه که امیر« سال‌خورده شده ! » و توان انجام امور دشوار را ندارد، در محرم 1268 فرمان عزل او را صادر کرد که متن آن به شرح زیر بود:
«... چون صدارت عظمی و وزارت کبری زحمت زیادی دارد و تحمل این مشقت بر شما دشوار است، شما را از آن معاف کردیم. باید به کمال اطمینان مشغول عمارت نظام باشید و یک قبضه شمشیر و یک قطعه نشان که علامت ریاست کامل است فرستادیم و به آن کار اقدام نمایید تا امر محاسبه و سایر امور را به دیگر چاکران که قابل باشند، واگذاریم».
مخالفان امیر به خلع از صدارت او راضی نشدند و به شیطنت‌ها ادامه دادند تا این‌که شاه او را به فین کاشان تبعید کرد. هنوز چهل روز از تبعید وی نگذشته بود که میرزاآقاخان نوری، دشمن دیرینه امیر حکم قتل او را از شاه گرفت و این مأموریت را به عهدة فردی به نام حاج علی‌خان مراغه‌ای (حاجب‌الدوله) سپرد. این جنایت بزرگ در روز جمعه هجدهم ربیع‌الاول 1268 در حمام فین کاشان توسط وی به وقوع پیوست و رگ حیات این بزرگمرد تاریخ ایران برای همیشه قطع شد. نخست پیکر بی‌جان وی در گورستانی کنار مقبره سید محمدتقی پشت مشهدی، از علمای مشهور کاشان به رسم امانت به خاک سپرده شد. چند ماه بعد با تلاش و پی‌گیری همسرش عزت‌الدوله، از کاشان به کربلا انتقال یافت و در جوار رواق ضلع شرقی حرم اباعبدالله‌الحسین× سر به بالین تربت حسینی گذاشت.

نازم آن دست توانا را که در میدان همت
تیغ بران از کف هر زنگی دیوانه گیرد
تازه کاران را نشاید با حریفان پنجه کردن
کاین حقیقت جوید و آن یک ره افسانه گیرد
کار رندان بلا کش از سبکساران نیارد
چابکی باید که صد بار بلا بر شانه گیرد.
[/right][right]


منبع: انتخاب

---

 
برای مشاهده بهتر سایت از مرورگر فایرفاکس ، اُپرا و یا گوگل کروم استفاده نمایید