> دوستی تعریف میکرد که صبح یک زمستان سرد که برف سنگینی هم آمده بود مجبور شدم
> به بروجرد بروم… هوا هنوز روشن نشده بود که به پل خرم آباد رسیدم… وسط پل به
> ناگاه به موتوری که چراغ موتورش هم روشن نبود برخوردم……. به سمت راست گرفتم ،
> موتوری هم به راست پیچید… چپ، موتوری هم چپ… خلاصه موتوری لیز خورد و به حفاظ
> پل خورد و خودش از روی موتور پرت شد تو رودخونه… وحشت زده و ترسیده، ماشین رو
> نگه داشتم و با سرعت رفتم پایین ببینم چه بر سرش اومد ، دیدم گردن بیچاره ۱۸۰
> درجه پیچیده… با محاسبات ساده پزشکی، با خودم گفتم حتما زنده نمونده …
> مایوس و ناراحت، دستم را گذاشتم رو سرم و از گرفتاری
> پیش آماده اندوهگین بودم… در همین حال زیر چشمی هم نیگاش میکردم،… باحیرت دیدم
> چشماشرا باز کرد … گفتم این حقیقت نداره… رو کردم بهش
> و گفتم سالمی…؟ با عصبانیت گفت: ” په چونه مثل یابو رانندگی موکونی…؟ ” با خودم
> گفتم این دلنشین ترین فحشی بود که شنیده بودم… گفتم آقا تورو خدا تکون نخور چون
> گردنت پیچیده…. یک دفه بلند شد گفت: شی پیچیده ؟ شی موی تو ؟ هوا سرد بید
> کاپشنمه از جلو پوشیدم سینم سرما نخوره …. !!!