» حقوق انسان در نگاه شهید مطهری

مهرگان
 
 
 

حقوق انسان در نگاه شهید مطهری

6 مرداد 1396

منابع مقاله: عصر ماشماره 118، ؛

حقوق طبیعی
یكی از مباحث عمیق و پردامنه ای كه پس از رنسانس در میان اندیشمندان غربی مطرح شد،بحث «حقوق طبعیی»بود و اینكه«انسان به ماهو انسان»(فارغ از هرگونه تعلق قومی،مذهبی،اقلیمی و....)در زندگی فردی و اجتماعی از چه حقوقی برخوردار است.طرح این بحث به گونه ای،واكنش در برابر حاكمیت قرون وسطایی كلیسا بود كه با قرائت خاص از مسیحیت هیچگونه حقی را برای«انسان»به رسمیت نمی شناخت.استاد مطهری در این زمینه می گوید:«سومین علت گرایش های مادی، نارسایی برخی مفاهیم اجتماعی و سیاسی بوده است.در تاریخ فلسفه سیاسی می خوانیم آنگاه كه مفاهیم خاص اجتماعی و سیاسی در غرب مطرح شد و مساله«حقوق طبیعی»و مخصوصا حق حاكمیت ملی بمیان آمد و عده ای طرفدار استبداد سیاسی شدند و برای توده مردم در مقابل حكمران حق قائل نشدند و تنها چیزیكه برای مردم در مقابل حكمران قائل شدند وظیفه و تكلیف بود،این عده در استدلهای خود برای اینكه پشتوانه ای برای نظریات سیاسی استبدادمابانه خود پیدا كنند به مساله«خدا»چسبیدند و مدعی شدند كه حكمران در مقابل مردم مسوول نیست بلكه او فقط در برابر خدا مسوول است ولی مردم در مقابل حكمران مسوولند و وظیفه دارند.مردم حق ندارند حكمران را بازخواست كنند كه چرا چنین و چنان كرد؟و یا برایش وظیفه معین كنند كه چنین و چنان كن، فقط خداست كه می تواند او را مورد پرسش و بازخواست قرار دهد.مردم حقی بر حكمران ندارند ولی حكمران حقوقی دارد كه مردم باید ادا كنند،از اینرو طبعا در افكار و اندیشه ها نوعی ملازمه و ارتباط تصنعی به وجود آمد میان اعتقاد به خدا از یكطرف و اعتقاد به لزوم تسلیم در برابر حكمران و سلب حق هرگونه مداخله ای در برابر كسی كه خدا او را برای هدایت و نگهبانی مردم برگزیده است و او را فقط در مقابل خود مسوول ساخته است از طرف دیگر و همچنین قهرا ملازمه به وجود آمد میان حق حاكمیت ملی از یك طرف و بی خدایی از طرف دیگر» «1» .

«انسان محوری»در برابر«خدامحوری»
واكنش شدید اصحاب كلیسا در برابر بحث«حقوق طبیعی»منجر به شكل گیری مكتب«اومانیسم»و«دین انسانیت»شد.استاد در این زمینه دارد:«افرادی كه مانند اگوست كنت در جستجوی«دین انسانیت»بوده و هستند.این اندیشه را در مغز خود می پرورانند «اومانیسم كه كم وبیش فسلفه رایج زمان ماست و غالبا مدعیان روشنفكری از آن دم می زنند.همین است. «اومانیسم»انسان را در ماوراء طبقات،ملیت ها، فرهنگ ها،رنگ ها،نژادها،خون ها به صورت یك واحد می بیند و هرگونه تبعیض و تفاوتی را نفی می كند.اعلامیه هایی كه بنام حقوق بشر در جهان منتشر شده است،بر این فلسفه تكیه دارد و مبلغ این نوع خود آگاهی در جهان است...ولی این خودآگاهی با اینكه بیش از همه صورت منطقی دارد و سر و صدای فراوان راه انداخته، كمتر از همه واقعیت یافته است،چرا؟راز مطلب در نحوه وجوه و واقعیت انسان نهفته است» «2» .
ملاحظه می شود كه نوع نگاه به«انسان»نقش بسیار تعیین كننده در دستگاه فكری هر اندیشمندی برای اتخاذ مكتب دارد و در واقع می توان گفت كه«انسان شناسی» هر فرد در تفسیر او از هستی و دین تعیین كننده است.

رابطه حقوق و جهان بینی
استاد مطهری ذیل این موضوع آورده است:«بدون شك عقاید كلی یك مكتب در باب انسان و عالم و حیات و هستی تاثیر دارد در اعتقاد به نوع علاقه حقوقی كه بین انسان و سایر موجودات پیدا می شود» «3» .
از این زاویه است كه استاد مطهری وارد بحث «حقوقی طبیعی»می شود و ضمن پذیرش آن تحت عنوان «حقوق فطری»،تنها آنرا در سایه تفسیری خاص از هستی ممكن می داند.

اسلام و حقوق فطری
«اسلام به حقوق فطری و عدالت تكوینی قائل است.[و اصولا نیز]جز برپایه اصل غائیت نمی توان برای حقوق فطری پایه ای درست كرد...اصلا آیا جز با تایید اصل غائیت و شهادت خود جهان تكوین و اینكه یك نوع تناسب و توازنی در جهان است راه دیگری برای حقوق فطری كه واقعا آن را یك امر واقعی بدانیم و بگوییم قرار داده شده این حق برای این گیاه یا حیوانی یا انسان،راه دیگری هست؟صرفا ملایمت اتفاقی،یعنی اینكه تصادفا احتیاجات ما با این امور رفع می گردد آیا ممكن است دلیل باشد برای اینكه حقی فطری و طبیعی است یا نه؟
به نظر می رسد جز منطق الهی و منطق اصل غائیت كه[به موجب آن نظمی ارادی و شعور و حساب و قاعده ای در كار است و رابطه ای[بین برخی اشیاء با یكدیگر و بین گذشته و آینده]در كار است؛به نحوی كه اگر محتاج نبود،محتاج الیه به وجود نمی آمدند.[بله،جز با پذیرش چنین ارتباط و پیوستگی مستقیمی]نمی توان حقوق فطری و طبیعی را توجیه كرد.[و كلیه توجیهاتی كه برپایه ای جز اصل غائیت،توسط روشنفكران و اندیشمندان غربی در دفاع از حقوق فطری و طبیعی به عمل آمده نارسا و مخدوش است.] «4» »و در ادامه استاد نتیجه می گیرد:«[حقوق فطری عین حقوق الهی است و برخلاف آنچه نویسندگان جدید می پندارند هیچ دوگانگی و تقابل میان حقوق فطری و الهی در كار نیست.]» «5»
با به رسمیت شناختن«حقوق فطری و طبیعی»برای «انسان»در انطباق با«جهان بینی الهی»چالش فكری استاد برای تبیین بیشتر این موضوع در ارتباط با مسائل حقوقی،اجتماعی و اقتصادی دریچه های جدیدی را بروی ما می گشاید كه به وجوهی از آن اشاره می شود.

رابطه حق و عدالت
«[یكی از سوال های اساسی كه در جهت گیری مسائل اقتصادی و حقوقی و اجتماعی تاثیر به سزایی دارد این است كه]آیا حق مبنای عدالت است یا عدالت مبنای حق است.یعنی آیا حقوق واقعی در عالم هست و عدالت عبارت است از اعطای كل ذی حق حقه،یا این كه عدالت واقعی هست.یعنی باید در جامعه به حكم عقل و به حكم آثار خوبی كه دار بین مردم تساوی باشد از لحاظ حقوقی كه قانون وضع و جعل می كند.» «6» استاد در ادامه

صفحه 2

بحث با ارائه تفاسیر گوناگون از عدالت می آورد:«ج: اعطاء كل ذی حق حقه:این معنی مبتنی بر به رسمیت شناختن حقوق طبیعی است و ما البته این حقوق را به رسمیت می شناسیم و بلكه تنها با فلسفه اجتماعی اسلامی است كه می توان حقوق فطری را پایه گذاری كرد. «7» »

رابطه حق و آزادی
«[در این جا یك اشكال و سوال نسبتا مهمی طرح می شود به این صورت:اینكه]گفته اند حقوق طبیعی چون تكوینی است ثابت و دائمی است،یعنی هیچ قانونی به هیچ مصلحتی نمی تواند آن را سلب كند.مثل حق حیات و حق آزادی و حق مساوات» «8» .استاد مطهری برای ایضاح این موضوع توضیحات بسیار قابل توجهی را به این صورت مطرح می كند:«حقیقت اینست كه آزادی و مساوات را نمی توان حق فرض كرد،تعریف حق در مورد این ها صادق نیست،بلكه این ها حد اكثر اموری هستند كه نمی شوند تكلیفی وضع كرد و آن ها را ممنوع كرد،نظیر ممنوعیت از نفسش كشیدن.یعنی این مقدار برای بشر ارزش دارند كه نمی شوند آن ها را از انسان ممنوع ساخت. همچنین مساوات در برابر قانون هم خودش حقی از حقوق نیست،زیرا اینكه قانون باید مساوی وضع شود و مساوی اجرا شود،خودش یك حقی در مقابل سایر حقوق نیست.
به عبارت دیگر،هم حق و هم مالكیت از اموری است كه به اشیاء خارج از وجود انسان تعلق می گیرد. همان طوری كه نمی شود انسان مالك نفس خود باشد نمی تواند بر نفس خود حقی داشته باشد،بنابراین انواع آزادی ها هیچكدام حقی و بهره ای نیست كه آدمی بخواهد از چیزی بردارد،بلكه بهره ای است كه از خودش می برد. معنی حق آزادی یعنی كسی حق ندارد كه آزادی را از من سلب كند،همان طوری آزادی یك انسان از لحاظ مالكیت به معنی این است كه مملوك غیر نیست،نه به معنی این است كه مالك خودش است،سایر آزادی ها همه از این قبیل است.پس آزادی ها هیچكدام حق نیستند بلكه فوق حقند.
[البته به بیان بهتر]در مورد حق می توان گفت: لزومی ندارد كه بر چیزی یا كسی باشد.هر چیزی كه برای چیزی به وجود آمده باشد منشاء حق است.همان طوری كه موجودات زمین برای انسان آفریده شده و مولد حق است،مغز هم برای فكر كردن و زبان برای بیان آفریده شده،پس می توان گفت حق آزادی بیان و آزادی عقیده،پس می توان گفت كه در مورد حق شرط نیست كه حتما به خارج از وجود انسان تعلق داشته باشد بلكه می تواند به معنی حق انجام یك عمل خاص باشد اما حق بر نفس معنی ندارد.به هرحال خود آزادی كه ناطقه مقابل ممنوع الحقوق بودن است حق خاص نیست یعنی اینكه انسان منعی از حقوق خود نداشته باشد حق علیحده نیست.آنچه حق است خود بیان است،نه آزادی استفاده از این حق.آنچه كه انسان از آن محروم می شود خود عقیده با بیان است نه آزادی.این مثل این است كه بگوییم به شما مانع نشدن را اعطاء كردیم.آزادی در مرتبه بعد از اجتماع پیدا می شود و حق در مرتبه قبل از اجتماع،علت اینكه در فقه اسلام در میان حقوق نامی،از حق آزادی نیست،این است كه در اسلام به حق آزادی معتقد نیستند،بلكه آزادی را فوق حق می دانند.پس اعتراض نشود كه چرا آزادی جزء حقوق اولیه در اسلام نام برده نشده است» «9» .

رابطه حق و حاكمیت
استاد درباره تلازم تكالی و حقوق با استناد به كلام مولای متقیان آورده است:«لا یجری لاحد الاجری علیه و لا یجری علیه الا جری له»حقی برای كسی نیست مگر آنكه به عهده اش هم حقی هست و به عهده كسی حقی نیست مگر آن كه به عهده اش هم حقی هست و به عهده كسی حقی نیست مگر آنكه برای او و به نفع او هم هست،یعنی تكلیف و حق از یكدیگر نیستند،اگر كسی حقی دارد تكلیفی همراه آن حق دارد.
چرا پیغمبر فرمود:«ملعون من القی كله علی الناس» از رحمت خدا دور و مشمول لعنت خداوند است آنكس كه سنگینی خود را روی دوش مردم بگذارد،از حقوق عمومی استفاده بكند و تكلیفی انجام ندهد» «10»

نگاه استاد به انسان
در سایه این نگرش و منظومه فكری است كه استاد مطهری از بینش های سنتی رایج در متون دینی و حوزه های علمیه نسبت به انسان فاصله می گیرد و با زبانی به طرح مباحث پیرامون انسان می پردازد كه انسان امروز آنرا كاملا معقول یافته و آنرا در انطباق با جهان بینی دینی می پذیرد.در این زمینه استاد می گوید: «انسان در نحوه وجود و واقعیتش با همه موجودات دیگر اعم از جماد و نبات و حیوان متفاوت است.از این نظر كه هر موجودی كه پا به جهان می گذارد و آفریده شده است یعنی ماهیت و واقعیت و چگونگی هایش همان است كه بدست عوامل خلقت ساخته می شود.اما انسان پس از آفرینش تازه مرحله اینكه چه باشد و چگونه باشد آغاز می شود.انسان آن چیزی نیست كه آفریده شده است بلكه آنچیزی است كه خودش بخواهد باشد،آنچیزیست كه مجموعه عوامل تربیتی و از آن جمله اراده و انتخاب خودش او را بسازد.به عبارت دیگر،هرچیزی از نظر ماهیت كه چیست؟و از نظر كیفیت كه چگونه باشد، «بالفعل»آفریده شده.اما انسان از این نظر«بالقوه» آفریده شده است.یعنی بذر انسانیت در او به صورت امور بالقوه موجود است كه اگر به آفتی برخورد نكند آن بذرها تدریجا از زمینه وجود انسان سر برآورد و همین ها فطری ات انسانند و بعدها«وجدان»فطری و انسان او را می سازند.
انسان برخلاف جماد و نبات و حیوان،شخصی دارد و شخصیتی،شخص انسان،یعنی مجموع جهازات بدنی او،بالفعل به دنیا می آید.انسان در آغاز تولد،از نظر جهازات بدنی مانند حیوانات دیگر بالفعل است،ولی از نظر جهازات روحی،از نظر آنچه بعدا شخصیت انسانی او را می سازند موجودی بالقوه است.ارزش های انسان او در زمینه وجودش بالقوه موجود است و آماده روئیدن و رشد یافتن» «11»

انسان و آزادی فكر و عقیده
در مجموع آثار استاد همواره تلاش بر این بوده است كه رابطه بین انسان و آزادی فكر و عقیده تبیین گردد: «یكی از انواع آزادی ها كه از انواع آزادی اجتماعی شمرده می شود.به اصطلاح امروز آزادی عقیده و تفكر است. انسان در جمیع شئون حیاتی خود باید آزادی باشد یعنی مانعی و سدی برای پیشروی و جولان او وجود نداشته باشد.یكی از مقدس ترین استعدادهایی كه در بشر هست و شدیدا نیازمند به آزادی است،تفكر است و فعلا عرض می كنیم فكر و عقیده كه بعد میان این دو تفكیك خواهیم كرد.بلكه مهم ترین قسمتی از انسان كه لازم است پرورش پیدا بكند تفكر است و قهرا چون این پرورش نیازمند به آزادی یعنی نبودن سد و مانع در جلوی تفكر است،بنابراین انسان نیازمند به آزادی در تفكر

صفحه 3

است» «12» .استاد در ادامه بحث اضافه می كند:«اسلام در مساله تفكر نه تنها آزادی تفكر داده است بلكه یكی از واجبات در اسلام تفكر است.یكی از عبادت ها در اسلام تفكر است...گذشته از این ها در اسلام،اصلی است راجع به اصول دین كه وجه امتیاز ما و هر مذهب دیگری مخصوصا مسیحیت همین است.اسلام می گوید اصول عقائد را جز از طریق تفكر و اجتهاد فكری عقائد را جز از طریق تفكر و اجتهاد فكری نمی پذیرم» «13» .و از اینروست كه استاد تاكید می كند:«از آنجا كه ماهیت این انقلاب ماهیتی عدالت­خواهانه بوده است.وظیفه همگی ما این است كه به آزادی ها به معنای واقعی كلمه احترام بگذاریم،زیرا اگر بنا بشود حكومت جمهوری اسلامی،زمینه اختناق را به وجود بیاورد،قطعا شكست خواهد خورد.البته آزادی غیر از هرج و مرج است و منظور ما آزادی به معنای معقول آن است.
هركس می باید فكر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها در چنین صورتی كه انقلاب اسلامی ما،راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.اتفاقا تجربه های گذشته نشان داده است كه هروقت جامعه از یك نوع آزادی فكری-ولو از روی سوء نیت-برخوردار بوده است این امر به ضرر اسلام تمام نشده،بلكه در نهایت به سود اسلام بوده است.اگر در جامعه ما،محیط آزاد بخورد آراء و عقاید به وجود بیاید به طوری كه صاحبان افكار مختلف بتوانند حرف هایشان را مطرح كنند و ما هم در مقابل،آراء و نظریات خودمان را مطرح كنیم،تنها در چنین زمینه سالمی خواهد بود كه اسلام هرچه بیشتر رشد می كند» «14»
اگر این دیدگاه استاد را با دیدگاه كسانی كه امروزه قرائتی خاص از اسلام عرضه می كنند كه در آن جایی برای آزادی فكر و تضارب آراء و افكار وجود ندارد، مقایسه كنیم آنگاه به ارزش و عظمت كاری كه استاد مطهری در حوزه اندیشه اسلامی كرده است.پی خواهیم برد.جالب آنكه آنهاكه بیش از همه از استاد مطهری دم می زنند،خود در عمل به قرائتی از اسلام متمسك می شوند كه جز از آن بوی اختناق و استبداد نمی آید و شاهد مثال اینكه در بحث«حاكمیت ملی»و«حاكمیت ولایت مطلقه فقیه»به گونه ای نظریه پردازی می كنند كه برای شهروندان هیچ حقی باقی نمی ماند و تكلیفی جز اطاعت ندارند!

جمع بندی
بحث«حقوق انسان»از مباحث پایه در عرصه تفكر و اندیشه مدرن بشمار می رود.از اینرو«حقوق انسان» در نگاه استاد مطهری جایگاه ویژه و خاص را به خود اختصاص می دهد و در مجموعه آثار این اندیشمند فرزانه می توان ردپایی از این بحث را یافت.استاد مطهری با پذیرش«حقوق طبیعی و فطری»تنها آنرا در سایه«جهان بینی الهی»و اصل غائیت قابل تبیین می داند و در سایه چنین نگاهی به تبیین رابطه حقوق انسان با عدالت،آزادی و تكلیف دینی می پردازد و شكل گیری و بقای حكومت دینی را جز برپایه آزادی تفكر میسر نمی داند.چرا كه او معتقد است«این خود انسان است كه باید درباره خود تصمیم بگیرد و سرنوشت نهایی خویش را تعیین نماید».و البته«حقوق انسان»را مبنای نظام اجتماعی و رابطه فرد و جامعه می داند و در تزاحم میان«حقوق فردی»و«حقوق اجتماعی»رعایت «حقوق اجتماعی»را ارجح می شمارد.



پاورقی:

«(1)-علل گرایش به مادیگری،صفحه 104»

«(2)-انسان در قرآن،صفحه 81.»

«(3)-بیست گفتار،صفحه 45.»

«(4)-بررسی اجمالی میان اقتصاد اسلامی،صفحات 164 و 165.»

«(5)-همان منبع،صفحه 166.»

«(6)-همان منبع،صفحه 171.»

«(8 و 7)-همان منبع صفحه 172.»

«(9)-همان منبع،صفحات 172 الی 174.»

«(10)-بیست گفتار،صفحه 54.»

«(11)-انسان در قرآن،صفحات 82 الی 84.»

«(13 و 12)-پیرامون جمهوری اسلامی،صفحات 91 الی 94.»

«(14)-همان منبع،صفحات 62 و 63.»

---

 
برای مشاهده بهتر سایت از مرورگر فایرفاکس ، اُپرا و یا گوگل کروم استفاده نمایید