فریاد شهید بهشتی از خودکامگی حاکمان و استبدادپذیری تودهها: مسئولان باید بازخواست شوند، مردم نباید ساکت بنشینند
بخش هایی از سخنرانی شهید بهشتی در مورد اهمیت امر به معروف و نهی از منکر در جامعه اسلامی که در پایگاه بنیاد نشر آثار شهید بهشتی منتشر شده، به شرح زیر است:
انسان از دیدگاه اسلام
انسان اسلام موجودى است که باید انتخابگر به دنیا بیاید، انتخابگر بزرگ شود، انتخابگر زندگى کند، انتخابگر به راه فساد برود، انتخابگر به راه صلاح برود، و تا لحظه مرگ هرگز زمینه انتخاب از دستش گرفته نشود. نظام اجتماعى و اقتصادى اسلام را، نظام تربیتى اسلام را، نظام کیفر و مجازات و حقوق جزایى اسلام را، نظام مدنى و حقوق مدنى و ادارى اسلام را، همه را باید پس از توجه به این اصل شناخت. هر جا انسان از انتخابگرى بیفتد دیگر انسان نیست؛ دیگر ارج انسانیت او رعایت نشده است. در این حال یا حیوان بارکش و باربرى است که به او خوب میدهند بخورد، بپوشد، بنوشد، عیش و نوش کند، هرزگى کند، اما خوب بار بکشد و خوب بار بدهد. او دیگر انسان نیست. حتى اگر بتوانند این را هم به او نمیدهند، بلکه فقط به اندازه رمق داشتن به او میدهند و با تازیانه از او کار میگیرند. این بدتر از او، او بدتر از این. هیچ کدام از اینها انسان اسلام نیست. عدالت اجتماعى اسلام این نیست. انسان اسلام نه زیر ضربات تازیانه تبلیغات شهوتبرانگیز انتخابگرىاش را از دست میدهد، (نظام اجتماعى اسلام نمیگذارد چنین ضرباتى بر روح او وارد شود تا انتخابگرى از دستش گرفته شود)، و نه زیر ضربات کشنده فقر و نادارى و ضربات مهلک اقتصادى – که: کاد الفقر ان یکون کفراً. او انسانى است در یک مدار جالب. انسانى است که آواى حق درست به گوشش میرسد. انسانى است که مناظر برانگیزنده فطرت حقجویى و حقپرستى در برابر دیدگانش فراوان به وجود میآید. انسانى است که در عین حال راه فاسد شدن به روى او صد درصد بسته نمیشود، بلکه میتواند فاسد شود چون ارزش انسان در این است که بتواند فاسد شود، ولى نشود؛ والا اگر نتواند فاسد بشود چه هنرى است!
خوب، چه کنیم که این طور شود؟ این روایت میگوید امر به معروف و نهى از منکر جامع میتواند این مسائل را با هم تغییر بدهد. میگوید جلو علنى شدن فسق و فساد را بگیر. میگوید همان راه فساد فردى که باز است باید بسته شود. اگر خواستى زمینه را براى انتشار و علنى شدن و تجاهر به فسق و فجور باز بگذارى، عملاً آمدهای عامه مردم و تودهها را در معرض یک فشار سنگین قرار دادهای که چه بسا راه انتخاب را به روى آنها ببندد. مگر یک جوان معمولى تا چه حد میتواند در برابر عوامل گمراه کننده جنسى، اجتماعى، اقتصادى مقاومت کند؟ در جامعهای که انسانها را به جرم حقگویى و حقپویى از هستى ساقط کنند، در چنین جامعهای امکان سالم رشد استعدادهاى حقجویى و حقپرستى بالا میرود یا پایین میآید؟ براى زبدهها ممکن است بالا برود (چون زبدهها هر چه آبدیدهتر شوند پرارجتر میشوند)؛ ولى براى تودهها چطور؟ براى تودهها عامل لغزش نیست؟ »اَضَرَّت بالعامّة.« اینجا خطرى است بر سر راه تودهها؛ بر سر راه عموم؛ آنها در معرض لغزش قرار میگیرند. براى اینکه نوع مردم در معرض تازیانههاى انتخابگرى بر جاده ستم، فساد، تباهى، هوس و شهوت قرار نگیرند باید محیط علنى اجتماع از این گونه انحرافها پاک باشد. نظام اجتماعى اسلام محیط را براى رشد فضیلتها پاک میکند؛ اما راه فاسد شدن را به طور صد درصد بر روى فرد نمیبندد. این است آن فرمول اجتماعى اسلام.
ما در زمانى زندگى میکنیم که عدهای یک بعدى به مطلب نگاه میکنند و میگویند اى آقا، مردم را آزاد بگذارید: آزادى، آزادى، آزادى! پدران ما یا پدربزرگها در دورهای در این آب و خاک زندگى میکردند که از آن طرف غلتیده بودند. اگر کسى خبر میشد که در خانه فلان کس یک تنبک درست کردند و میزنند از دیوار بالا میرفت تا آن را بگیرد و پاره کند و به این ترتیب نهى از منکر کند! آن از آن سو غلتیده بود؛ نه به این حدیث توجه کرده بود و نه امروز به این حدیث توجه میشود. آن روز از این حدیث غفلت کرده بود که اى کسى که به عنوان حمایت از سنت رسول خدا، صلوات الله و سلامه علیه، از دیوار مردم بالا میروى براى اینکه ببینى اگر تنبک میزنند آن را بگیرى و پاره کنى، »ان المعصیة اذا عمل بها العبد سراً لم تضرّ الا عاملها«، و امروز که از هر کوى و گذرى میگذرى آواهاى فساد بر گوش پیر و جوان، زن و مرد، زمزمه میکند و آنها را به سوى تباهى میخواند. به او باید گفت، «و اذا عمل بها علانیةً و لم یغیر علیه اَضَرّت بالعامة». چرا؟ «و ذلک انه یذل بعمله دین اللّه.» حریم حرام و حلال باید در جامعه محفوظ باشد. حریم حق و باطل باید در جامعه محترم بماند. این احترام سدى است در برابر سیلى هولناک. آن شب سد را در برابر رودخانه طغیانگر مثال زدم… «و یقتدى به اهل عداوة الله.» خیلیها در جامعه مزاجشان آماده است که ببینند راه براى الدنگى باز میشود تا آنها از همه الدنگتر شوند. خیلیها مزاجشان آماده است که ببیند راه براى زورگویى و قلدرى باز است تا آنها یک درجه و یک پله قلدرتر شوند. باید راه را بر روى آنها بست. باطلگرایان منتظر چنین فرصتهاى بیبند و بارمآبانه هستند.- این یک طرف.
حدیث بعد در کتاب نهجالبلاغه است. این حدیث و این مطلب هم در این زمینه است. «و قال علیه السلام: فَرَضَ اللّه الایمانَ تطهیراً من الشرک، و الصَّلاةَ تَنْزیهاً عن الکِبر، و الزکاه تَسبیباً لِلرّزق، و الصیام ابتلاءً لاخلاصِ الخَلق، و الحجَّ تقربةً للدّین، و الجهادَ عزاً للاسلام، و الامرَ بالمعروف مصلحةً للعوام، و النهىَ عن المنکر رَدعاً للسفهاء.»(۳۷) خدا بر ما لازم کرده است به آفریدگار یکتا و آورندگان وحى او و روز پاداش و کیفرش ایمان آوریم تا از شرک و بتپرستى و غیر خداپرستى پاک و پاکیزه شویم. نماز را مقرر کرده تا از کبر و خودپسندى و خودپرستى درآییم و خداپرست باشیم. زکات را مقرر کرده تا وسیلهای براى فراوانى رزق و روزى همگان باشد. روزه را مقرر کرده تا وسیلهای براى آزمایش اخلاص مردم باشد. حج را مقرر کرده تا وسیلهای براى نزدیک کردن و به هم پیوستگى دین و دینداران باشد. جهاد را مقرر کرده تا مایه عزت و شکوهمندى اسلام باشد. امر به معروف را مقرر کرده در جهت مصلحت تودهها. نهى از منکر را مقرر کرده براى اینکه بند و سدى باشد در برابر مردم نابخردى که از حقشکنى و تجاوز به حق و قانون خوششان میآید؛ – بیمارى روانى و اخلاقى آنها این است.
روایت بعد، روایتى است که صاحب وسائل از على علیهالسلام نقل میکند، (در جلد یازده صفحه ۴۰۷). در این روایت به یک گوشه دیگر مطلب پرداخته شده است. عالمان این روایت را گوش کنند! مسئولان امور این روایت را گوش دهند! مسلمانان عادى متعهد این روایت را گوش دهند! مردان و زنان باایمان وظیفهشناس مسئولیتشناس این روایت را گوش دهند! ولى بیش از همه همان دو گروه علما و امرا باید به این روایت گوش دهند. از صدوق در کتاب علل [الشرائع] از امام صادق، علیه السلام. «قال: قال امیرالمومنین علیه السلام: ان اللّه لا یعذب العامة بذنب الخاصة الا اذا عملت الخاصة بالمنکر سرّاً من غیر ان تعلم العامة، فاذا عملت الخاصة بالمنکر جهاراً فلم تغیر ذلک العامة استوجب الفریقان العقوبة من اللّه عزوجل.» خدا تودهها را به کیفر گناه زبدهها مشمول عقاب و کیفر خویش نمیکند. اما چه وقت؟ وقتى که زبدهها فقط گناهان شخصى سرّى داشته باشند؛ گناهانى داشته باشند سرّى، که آثارش به خارج سرایت نمیکند، بلکه فقط یک تخلف شخصى سرّى است. اما وقتى زبدهها آشکارا مرتکب کارهاى ناپسند شوند و توده در صدد جلوگیرى از این زبدهها برنیاید، هر دو مستحق کیفر خداى عزوجل خواهند بود.
این حدیث ناظر به مسئولیت تودهها براى نگهدارى زبدهها در راه خیر و صلاح است و از آن حدیثهاست که باید زمینه اصلى یک بخش عمده از مسائل مربوط به نظام ادارى و اجتماعى و اصلاح کار قرار میگیرد… آقایى کار خلافى میکند و فردى عامی به او میگوید آقا، این کار شما خلاف است؛ چرا کردى؟ پاسخ میشنود: «برو! عالم را با جاهل بحثى نیست.» بنده خدا هم سرش را زیر میاندازد و میرود. امیر مرتکب خلافى میشود؛ یک فرد عادى به او میگوید آقا، چرا این خلاف را کردى؟ پاسخ میشنود: «پس انضباط اجتماعى کجا رفته! به من میگویند مافوق و به تو میگویند مادون. مادون را با مافوق بحثى نیست!» برو بابا با آن علمت اى عالم! برو بابا اى رئیس و مافوق با آن انضباط تشکیلاتىات! برو کشکت را بساب! اینها به درد اسلام نمیخورد. به تو میگویند عالم، نمیگویند معصوم؛ به تو میگویند مافوق، نمیگویند معصوم. در نظام اسلامی فقط یک مقام غیر مسئول است که آن هم خداست. اوست که: «لا یسئل عما یفعل و هم یسئلون»(۳۸)؛ بقیه همه مسئولاند. پیغمبر و امام هم در آن درجاتى که غیر مسئولاند به دلیل اعتقاد به عصمت آنهاست؛ اما این چه ربطى دارد به دیگران؟ بقیه همه مسئولاند. هیچ زیربناى اجتماعى از آن زیربناى شوم خطرناکتر نیست که انسانى، یا انسانهایى، بتوانند هر چه میخواهند بکند بیآنکه بشود بر آنها خرده گرفت و بیآنکه بشود از آنها بازخواست کرد. مسئولیت در جامعه اسلامى مسئولیت متقابل است. همه نسبت به یکدیگر مسئولاند. «کُلّکُم راع و کلّکم مسئولٌ عَن رعیة»
بنابراین، آن عامى که به عالم خرده میگیرد و میگوید این کار شما خلاف به نظر میرسد، اگر در پاسخ انتقادش شنید که «برو، عالم را با جاهل بحثى نیست»، یک وظیفه بیشتر ندارد؛ به نظر من وظیفه اش این است که دیگر به دیده عالم به آن فرد ننگرد، چون او جاهلى است اصطلاح دان، نه عالمى رهشناس. آن فرد مادون که از زبان مافوقش در برابر هر انتقاد میشنود که «من رئیس تو هستم، پس انضباط ادارى و تشکیلاتى یا حزبى کجا رفته؟» باید به او به دیده مافوق ننگرد. این طاغوتى است که بر مسند کبریایى تکیه زده و شایسته اطاعت و فرمانبرى نیست. جامعه اسلامى جامعه هوشیارها و زباندارهاست. جامعه اسلامى جامعه مردم فضول است؛ نه از آن فضولهایى بیجا و نه زباندار به این معنا که بره نیست. جامعه برهها نیست؛ جامعه آدمهاست. آدمی که انتقاد میکند و در کار همه دقت میکند. اما به خاطر چى؟ به خاطر پاسدارى از محترمترین چیزها: حق و عدل. حق و عدل از همه کس محترمتر است؛ پاسدارى از آیین حق و آیین عدل، فضیلت و عدالت و حقپرستى و خداپرستى، نورانیت و روشنى، مبارزه با ظلمت و حمایت از نور. البته یک شرط اصلى در امر به معروف و نهى از منکر شناخت معروف و منکر است. کسى که اصلاً خودش نمیداند معروف و منکر چیست، به چه چیز دعوت کند؟ چه چیز را امر کند و نهى کند؟ یک وقت است که اختلاف شما با آن عالم یا با آن مافوق بر سر این است که آیا این کار منکر هست یا منکر نیست. احراز این امر راه دیگرى دارد. براى اینکه اگر آدم شک کرد در اینکه شناخت خودش درست است یا شناخت این عالم، میتواند بگوید عالم که منحصر به این آقا نیست. آدم عالم زیاد پیدا میشود؛ آدم سراغ ده عالم دیگر میرود و از آنها میپرسد. ولى بعد از اینکه معلوم شد این کار منکر است، آن وقت دیگر بهانه «عالم را با جاهل بحثى نیست» را پیش کشیدن و یکهتاز میدان زندگى بودن و بیمدعى آنچنان عمل کردن که دل میخواهد، در جامعه اسلامی نیست. در جامعه اسلامی آن بهشتى که آزارى در آن نباشد و کسى را با کسى کارى نباشد وجود ندارد. جامعه اسلامی جامعهای است که همه با همدیگر کار دارند، چون سرنوشتشان به هم بسته و پیوسته است و همه داراى سرنوشت مشترکاند. عرض کردم این حدیث را اول به گوش کسانى بخوانید که انتظار دارند آنچه میکنند کسى بر آنها خرده نگیرد. بعد به گوش مردم عوام، یعنى تودهها که خیال میکنند فقط براى اطاعت و بارکشى و باربرى و فرمانبرى آفریده شدهاند، بخوانید. انسانها فرمان میبرند اما از فرماندهای که براى دیگران حق انتقاد نسبت به خود را محفوظ میداند. فرمان میبرند، ولى با حفظ حق انتقاد؛ با حفظ حق رسیدگى و پرسش.
یک حدیث دیگر هم میخوانیم و بخش احادیث را به پایان میرسانیم. ولى خیال نکنید که همین چند حدیث بوده. اینقدر روایت هست و اینقدر در آنها مطلب هست! اینک جلسه چهاردهم است و ما در این بحث هستیم. نمیخواهیم از روال کارمان دور شویم. روایتى است که بالمآل نشان میدهد چگونه امر به معروف و نهى از منکر برپادارنده نظام صحیح است. صاحب وسائل روایت را از على، علیه السلام، نقل میکند که فرمود: «اعتبروا ایها الناس بما وعظ الله به أولیائه من سوء ثنائه على الأحبار، اذ یقول لو لا ینهاهم الربانیون و الأحبار عن قولهم الاثم و قال: لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل الى قوله: لبئس ما کانوا یفعلون و انما عاب الله ذلک علیهم لأنهم کانوا یرون من الظلمة المنکر و الفساد فلا ینهونهم عن ذلک رغبة فیما کانوا ینالون منهم، و رهبةً مما یحذرون، واللّه یقول: فلا تخشوا الناس واخشونى و قال: المؤمنون بعضهم اولیاء بعض یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر فبدا الله بالأمر بالمعروف والنهى عن المنکر فریضة منه لعلمه بانها اذ اُدّیت و اُقیمت استقامت الفرائض کلّها هنها و صعبها، و ذلک أنّ الامر بالمعروف و النهى عن المنکر دعاء الى الاسلام مع ردّ المظالم، و مخالفة الظالم و قسمة الفىء و الغنائم، و أخذ الصدقات من مواضعها و وضعا فى حقها.«
آى مردم! عبرت گیرید از اندرزى که خدا به اولیائش میدهد. این اندرز چیست؟ نکوهشى که خدا از ملاهاى جامعه یهود میکند. میگوید، چرا ملاها و دانشمندان و روحانیون جامعه یهود آنها را از گفتار ناروایى که داشتند و کارهاى ناپسندشان باز نداشتند؟ در آیه دیگر میفرماید کافران بنیاسرائیل و… همه ملعون شدند و محروم از رحمت خدا. میدانید چرا خدا این مطلب را بر آنها خرده گرفت؟ براى اینکه آنها از ستمگران تجاوزگر کارهاى ناپسند و منکر و فساد و تباهى میدیدند اما جلو آنها را نمیگرفتند. چرا؟ براى اینکه نمیتوانستند از هدایا و از پولها و از احترامهایى که همین ظالمان به این ملایان مینهادند و میدادند صرفنظر کنند، و براى اینکه میترسیدند از جانب این ستمگران قدرتمند به آنها آسیبى برسد، – با اینکه خدا میگوید از مردم نترسید، از من بترسید. خدا در قرآن به شما راه را نشان داده است؛ فرموده: «المؤمنون بعضهم اولیاء بعض»، مردم با ایمان همسرنوشت هستند، به یکدیگر پیوسته هستند و چون پیوستهاند و سرنوشت آنها به هم بسته، لذا امر به معروف و نهى از منکر میکنند. در این آیه اولین چیزى که خدا به عنوان اثر ولایت اجتماعى ذکر کرده عبارت است از امر به معروف و نهى از منکر، که واجبى است بزرگ از جانب خدا. چرا؟ چون خدا میداند که وقتى این واجب عمل شد همه واجبات دیگر، از آسان و سخت، رو به راه میشود. چرا؟ چون دایره امر به معروف و نهى از منکر وسیع است: دعوت به اسلام است، رد مظالم است، مخالفت با ظالم و تجاوزگر است، تقسیم کردن اموال عمومى در میان مستحقان است، گرفتن صدقات و مازادها و مالیاتها از کسانى است که باید بدهند، و پرداختنش در موارد و مصارفى است که باید به مصرف آنها برسد. این هم ترجمه این حدیث. به همین مقدار اکتفا میکنم و وارد شرح و توضیح حدیث نمیشوم. ان شاء الله جلسه آینده دو کار داریم: بخش اول جمعبندى مطالب است که سعى میکنم در مدتى خیلى کوتاه انجام بگیرد؛ و بخش دوم پاسخ به بقیه سؤالات رسیده از آقایان و خانمهاست.
مردم چیزى را میخواهند اما براى رسیدن به آن تکان حسابى نمیخورند؛ بعد داد و بیداد راه میاندازند و براى محرومیت از حق و عدل روضهخوانى میکنند. با این هم یک جور روضهخوانى است: روضهخوانى و مرثیهخوانى براى اینکه از زندگى زیر سایه فرمانروایى حق و عدل محروماند. این روضه را در مقالاتشان، در اشعارشان، در کتابهایشان، در جلساتشان، در سخنرانیهایشان، در گفتگوهاى دو نفرى و سه نفرى میخوانند؛ در حالى که چه بسا همانها که این روضه را میخوانند عملاً خودشان در انحراف زندگى اجتماعى از مسیر حق و عدل سهیماند. اینها باید بدانند از یک چنین روضهخوانى و روضه خواندنها و بعد به دنبال آن دست را تا عالیترین درجه به سوى آسمان بلند کردنها، مطابق نظام عقیده و عمل اسلامی، کارى ساخته نیست.
وی می افزاید: وقتى میگویند آقا، چرا امر به معروف و نهى از منکر نمیکنید، براى خودشان عذرها، بهانهها و مجوزهایى میتراشند. اینها مردمی هستند که اگر روزى نماز هم به منافع مالى یا شخصى و آسایش بدنیشان ضررى برساند و مزاحم منافعشان شود، آن را هم رها میکنند؛ همان طور که شریفترین، پرارجترین و برترین واجبات، یعنى امر به معروف و نهى از منکر را رها کردند. معلوم میشود که برترین تکالیف و واجبات امر به معروف و نهى از منکر است. آگاه باشید! امر به معروف و نهى از منکر واجبى بزرگ است که واجبات دیگر در پرتو آن انجام میشود و نگهبانى میشود. نتیجه اینکه وقتى این کار را کردند، وقتى این وضع پیش آمد، آن وقت در چنین شرایطى خشم خداى عزّ و جلّ بر چنین مردمی تمام و کمال به حد اعلا میرسد و همه را در برمیگیرد؛ در نتیجه، نیکان در سراى بدان نابود میشوند و حتى اگر چند آدم خوب هم هستند مشمول این عقاب میگردند و کودکان بیگناه، در سرزمین بزرگان بیتعهد و بیتفاوت نابود میشوند.
در جلسه قبل روایتى را خواندم. این روایت در صفحه ۳۹۸ از جلد ۱۱ وسائل [الشیعة] چاپ جدید آمده است. روایت هجده از شیخ طوسى رحمة الله علیه است »قال، رُوىَ عن النبى، صلى اللّه علیه و آله و سلم، انّه قال لا تزال امتى بخیر ما امروا بالمعروف، و نهوا عن المنکر، و تعاونوا على البرّ، فاذا لم یفعلوا ذلک نزعت منهم البرکات، و سلّط بعضهم على بعض، و لم یکن لهم ناصر فىالارض و لا فى السماء.» از پیامبر، صلوات اللّه و سلامه علیه، روایت شده است که فرمود: امت من (امت اسلام) همواره تا وقتى که امر به معروف و نهى از منکر کند و در راه برّ و نیکى یار و یاور یکدیگر باشد در خیر و نیکى و خوبى به سر خواهد برد. اما به محض آنکه این کارها را رها کردند برکتهاى الهى از آنها برداشته میشود و گروهى از آنها بر گروه دیگر مسلط و چیره میشوند. آنگاه نه در زمین و نه در آسمان یار و یاورى برایشان نمیماند.
از نهجالبلاغه نیز مطلبى هست که در ضمن سفارش و وصیت مولى على، علیه السلام، به دو فرزندش حسن و حسین، سلام اللّه علیهما، آمده است. پس از آنکه ضربت مرگبار ابن ملجم بر فرق مبارک وارد آمد، ایشان خطاب به دو فرزندش، و بلکه خطاب به همگان میگوید: «لا تترُکوا الامرَ بالمعروف و النهىَ عن المنکر فَیُوَلّى علیکم شِرارُکم ثُمّ تَدعونَ فلا یُستَجابُ لَکُم.»(۳۱) امر به معروف و نهى از منکر را ترک مکنید! اگر امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردید، حکومت در میان شما به دست مردم پلید بد خواهد افتاد. آنها زمام قدرت و حکومت را در جامعه شما به دست خواهند گرفت؛ آن وقت شما دائماً دعا میکنید که اى خدا، ما را از شر دنیا و آخرت خلاص کن. اما این از آن دعاهایى است که اجابت ندارد؛ براى اینکه آن مردمی از شر دنیا و آخرت خلاص میشوند که بجنبند. مردمی که نجنبند، مردمی که بار مسئولیت را تحمل نکنند، مردمی که وظیفه بزرگ پاسدارى از حق و قانون را رها کنند، باید در انتظار قدرتهاى خودکامه بیمبالات نسبت به هر نوع قانون خدایى و خلقى باشند. «لا تترکوا الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فیولّى علیکم شرارکم ثمّ تَدعونَ فلا یُستَجابُ لکم.«
گاهى اوقات تعبیرهاى قرآن و تعبیرهاى حدیث از نظر سبک بیان مطلب قابل ملاحظه و توجه است. به این معنا که گاهى طرز تنظیم عبارت در بیان یک مطلب بیشتر در صدد بیان یکى از سنتهاى خدا و قانونمندیهاى ثابت اجتماع است. در آیات قرآن و در احادیث این موضوع زیاد به چشم میخورد. این عبارت نهجالبلاغه با همان شیوه بیان یک قانون اجتماعى و قانونمندى از این مطلب یاد میکند. امر به معروف و نهى از منکر را رها نکنید، چون در این حالت نتیجه اجتنابناپذیر این خواهد بود که شرار شما والى و زمامدار و فرمانروا و داراى قدرت در میان شما میشوند. این یک قانونمندى است. برخوردارى از حکومت حق و عدل مشروط است به رعایت کامل امر به معروف و نهى از منکر. هر نوع قدرتى را که شما در جامعه فرض کنید در معرض خطر انحراف از حق است. این شما و جامعه هستید که باید با توجه به اهمیت و نقش بسیار مؤثر صاحبان قدرت و کسانى که بر منصبهاى گوناگون اجتماعى تکیه زدهاند در سعادت خود بکوشید. فرد فرد شما باید بدانید راه رسیدن به سعادت و راه رسیدن به حکومت حق و عدل این است که شما از طریق امر به معروف و نهى از منکر به چنین هدفى برسید.
قانونمندى بعدى مربوط به وقتى است که مردم چیزى را میخواهند اما براى رسیدن به آن تکان حسابى نمیخورند؛ بعد داد و بیداد راه میاندازند و براى محرومیت از حق و عدل روضهخوانى میکنند. این هم یک جور روضهخوانى است: روضهخوانى و مرثیهخوانى براى اینکه از زندگى زیر سایه فرمانروایى حق و عدل محروماند. این روضه را در مقالاتشان، در اشعارشان، در کتابهایشان، در جلساتشان، در سخنرانیهایشان، در گفتگوهاى دو نفرى و سه نفرى میخوانند؛ در حالى که چه بسا همانها که این روضه را میخوانند عملاً خودشان در انحراف زندگى اجتماعى از مسیر حق و عدل سهیماند. اینها باید بدانند از یک چنین روضهخوانى و روضه خواندنها و بعد به دنبال آن دست را تا عالیترین درجه به سوى آسمان بلند کردنها، مطابق نظام عقیده و عمل اسلامی، کارى ساخته نیست.
«تدعون» قانونمندى بعدى است. میافتید به دعا کردن؛ خواه این دعا به سوى خدا باشد، خواه خواهش و التماس از قدرتهاى دیگر؛ نتیجه یکى است: «لا یستجاب لکم». چقدر این مطلب شبیه و نزدیک است به یکى از قانونمندیهاى اجتماعى جامعهشناسى علمی پیشرفته امروز که میگوید اصلاحات و انقلابها قابل صادر کردن و وارد کردن از خارج نیست. هیچ گاه هیچ کس نمیتواند دگرگونیهاى آرام و اصلاحاتى و رفرمی، یا دگرگونیهاى تند و ریشهدار و سریع و انقلابى را از جاى دیگر به جامعهای صادر کند یا از جامعهای آن را وارد کند. این خود آن جامعه است که باید دگرگون شود تا نظامش دگرگون شود – : »انّ اللّه لا یغیر ما بقوم حتى یغیّروا ما بانفسهم«(۳۲).
حدیث دیگر حدیثى است که آن هم در وسایل، در جلد یازده صفحه ۳۹۴، از امام هشتم على بن موسى الرضا، سلام اللّه علیهما. در این حدیث هم همین مضمون از امام رضا آمده است: «لتأمرنَّ بالمعروف و لتنهنّ عن المنکر، او لَیُستعمَلَنَّ علیکم شرارُکم فیدعوا خیارُکم فلا یُستجابُ لهم.» امر به معروف خواهید کرد و نهى از منکر، وگرنه عُمّال (کارگزاران) اجتماع شما به شرار و بَدان اجتماع تبدیل میشوند و آن وقت اگر در گوشههاى اجتماع هم آدم خوبى پیدا بشود و همیشه دعا کند، یا همواره به خیر و نیکى دعوت کند، گوش کسى به دعوت آنها بدهکار نیست. چون آن قدر که عمال و کارگزاران جامعه به فکر و عمل جامعه جهت میدهند، خطبا و داعیان جامعه نمیتوانند آن اندازه به فکر و عمل جامعه جهت بدهند. در این احادیث دقت کنید. احادیث مختلفى نقل کردم. از پیغمبر نقل شد، از على علیه السلام نقل شد، از على بن موسى الرضا علیه السلام نقل شد یعنى در تمام ادوار یک مطلب و یک تعلیم است؛ هم در دوران پیغمبر، هم در دوران على علیه السلام، هم در دوران امام رضا علیه السلام مسأله یکى است. یک قانون ثابت وجود دارد، و عجب قانون ثابتى است! در مطالعاتى که در این زمینه داشتیم حتى یک جا هم نتوانستم پیدا کنم که بگویم در آنجا بر این قانونمندى استثنا میخورد. «لتأمرنَّ بالمعروف و لتنهنَّ عن المنکر او لَیُستعمَلَنَّ علیکم شرارکم فیدعوا خیارکم فلا یُستجاب لهم.« احساس میکنم که توضیح بیشترى در این زمینه مفید است؛ چون این مسأله از مسائل ظریفِ علمی اجتماعى است.
کمی دقت بفرمایید! دور و بر زندگى خود را نگاه کنید؛ ببینید چطور میشود که اگر در جامعهای امر به معروف و نهى از منکر و پاسدارى عمومى از حق و عدل کساد و راکد شد و عملى نشد، نتیجه اجتنابناپذیرش این است که همه مسئولان و کارگزاران جامعه، آرام آرام به افراد بد آن جامعه تبدیل میشوند. چرا و چطور؟ وقتى حکومت، حکومت حق و عدل است، وقتى کارهاى اجتماعى و سیاست داخلى و خارجى یک جامعه بر محور حق و عدل میچرخد، وقتى خصلت و سرشت حکومت یک جامعه خصلت و سرشت الهى، خصلت و سرشت عدل و انصاف و حمایت از حقوق عامه و حق خدا و خلق خداست، در چنین حالتى عناصر خوب و پایبند، عناصرى که خدا را میشناسند، عناصرى که خداترساند، رغبت میکنند تا کارى را در این حکومت بپذیرند. طبیعى است که در چنین نظامی وقتى براى هر کارى آگهى کنند اول آدمهاى با پدر و مادر، آدمهایى با پرنسیپ اصولى، آدمهاى خداترس باایمان، آدمهایى که دلشان در عشق خدمت به خدا و خلق میتپد پیشقدم میشوند.
نوریان مر نوریان را جاذباند. اما میپرسم، اگر حکومت حکومتى باشد که سرشتش، سرشت عدل، حق، خدانگرى، خداخواهى، خدمت به خالق و خلق نباشد، در چنین نظامی وقتى آگهى استخدام پخش میشود اول چه کسانى به آن سمت میروند؟ چه کسانى با رغبت بیشتر و با آزادى عمل بیشتر سراغ نامنویسى براى قبول یک پست و سمت و منصب میروند؟ آنها که با ایمانترند؟ آنها که اصولیترند؟ آنها که مقیدترند؟ آنها که وظیفهشناسترند؟ نه! در چنین نظامى از همان اول عناصر پاک و سالم اصلاً رغبت نمیکنند سراغ کار دولتى بروند. حالا اگر آنها را تشویق کردیم، گفتیم اى آقا بالاخره کار مربوط به این جامعه است، بالاخره گوشت خودت، پسرت، پدرت، دخترت، مادرت، زیر دندان این پست، این سمت، این مسئول، این رئیس، این کارمند است؛ باید بروى و اقلاً در حد خودت در آنجا خدمت کنى؛ لااقل به چهار نفر مراجعه کننده توجه کنى و حق او را رعایت کنى. اگر او را با این تشویقها آماده کردیم و به سمت کار هل دادیم و او هم رفت و مشغول کار شد، و تحت تأثیر این تشویق قرار گرفت و خواست خدمتى کند؛ اما مگر میتواند؟! میبیند از همان اول که میرود تا پستى را بگیرد میگویند این پست سرقفلى دارد؛ چند میدهى؟! خوب، بالاخره پول را یک کارى میکنیم. بالاخره مسأله دادن پول را از یک رهبرى، راهنمایى، حاکمى میپرسد و تحت شرایط خاصى هم ممکن است یک نفر رهبر و حاکم به او بگوید برو پول بده و کار را بگیر. بالاخره به خاطر رسیدن به هدف خدمت به مردم یک لقمه چرب و نرمى هم جلو یک حیوان درندهای که بالاى سرت ایستاده بینداز. اما فردا میبیند که مسأله به اینجا ختم نمیشود. توقعات دیگر هم هست. میبیند این مقام بالا از او میخواهد حق و ناحق کند؛ از او پورسانت میخواهد؛ درصد میخواهد؛ از او میخواهد به ناحق رأى بدهد؛ از او میخواهد ضعیفکشى و قوىپایى کند. آن جناب هم دیگر در میآید. بعد میآید فریادش را بر سر آن آقایى میزند که تشویقش کرد و گفت برو. » آقا، چرا گفتى من بروم؟ به من گفتى جهنم برو! من جهنم همین جا پیش چشمم حاضر شده!« چه باید به او گفت؟ گاهى اوقات کار از این هم بالاتر میرود. مقام مافوق از او یک نوع پذیراییهایى هم میخواهد که براى او غیر قابل تحمل و فسادبار است. » هان فلانى! دیشب در فلان شبنشینى نبودى؛ در فلان پارتى شرکت نداشتى؛ به اتاقت که آمدیم چرا ویسکى نبود؟ چرا تو این قدر امّلى؟ چرا ادب کارمندى ندارى؟ چرا پذیرایى سرت نمیشود؟ «کفر آقا در میآید! اگر سایه شوم ناموس شر بر زمامدارى جامعه افتاد یک قانونمندى است. هر قدر هم تلاش بکند این کارها آرام آرام به دست شرار میافتد: آدمهاى بد، بیبند و بار، بیقید و بند، بیتقوا، غیر اصولى. کارها به صورت اتوماتیک به دست این قبیل افراد میافتد و آدمهایى که داراى نوعى فضیلت و کمالاند خود به خود از گردونه خارج میشوند و با تشویق و تبلیغ و ترغیب هم نمیشود آنها را به آن سمت برد.
رفقایى که اهل تحلیل بیشتر باشند میتوانند مطلب را از این سرنخ شروع کنند. روایت از امام باقر علیهالسلام است. خیلى جالب است. – آرام آرام که جلو میرویم میبینیم که از بیشتر ائمه در این زمینه روایات هست و دیگر کسى خیال نمیکند که این مطلب مخصوص شرایط زمان یکى از پیشوایان است.
از ابى عصمت که قاضى مرو بوده، این روایت از امام باقر، علیهالسلام نقل شده است. میفرماید: «قال یکون فى آخر الزمان قومٌ یُتَّبع فیهم قوم مراؤن )الى اَن قال) ولو أضرت الصلوة بسایر ما یعملون باموالهم و ابدانهم لرفضوها کما رفضوا أسمی الفرائض و اَشرفها. انّ الامر بالمعروف و النهى عن المنکر فریضة عظیمة بها تقام الفرائض. هنالک یتم غضب اللّه عز و جل علیهم، فیعُمّهم بعقابه، فیهلک الابرار فى دار الاشرار، و الصغار فى دار الکبار. انّ الامرَ بالمعروف والنهى عن المنکر سبیل الانبیاء و منهاج الصلحاء، فریضة عظیمة، بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحلّ المکاسب و تُرَدُّ المظالم و تعمَّر الارض، و ینتصف من الاعداء و یستقیم الامر.» این روایت از طریق جابر از امام باقر، علیه السلام، روایت شده است. در آن دورههاى آخر، در آن دورههاى انحطاط، مردمی پیدا میشوند مرید و دنبالهرو یک دسته دیگر؛ یک دسته مرید و یک دسته مراد. یک دسته دنبالهرو یک مشت آقا و پیشوا. این مرادها و آقاها، این پیشواها، کسانى هستند که در میدان قرائت و عبادت خیلى خوب میدرخشند. مردم آنها را افراد خوبى میدانند. مراسم مذهبى خیلى اهمیت پیدا میکند. قرآنخوانها و برگزارکنندگان مراسم هم خوب میدرخشند. اما این عناصر درخشنده که کارگزاران برگزارى هر چه جالبتر مراسم ظاهرى دین و خوانندگان درونتهى جالب قرآن کریماند، مردمی هستند خام و بی مخ. چرا؟ چون اینها امر به معروف و نهى از منکر را لازم و واجب نمیدانند، مگر آنجا که در هر ضررى بر رویشان بسته باشد. اگر گردى به دامنشان نشیند و اگر از گل بالاتر به ایشان نگویند، آن وقت امر به معروف و نهى از منکر را لازم میدانند.
وقتى میگویند آقا، چرا امر به معروف و نهى از منکر نمیکنید، براى خودشان عذرها، بهانهها و مجوزهایى میتراشند. اینها مردمی هستند که اگر روزى نماز هم به منافع مالى یا شخصى و آسایش بدنیشان ضررى برساند و مزاحم منافعشان شود، آن را هم رها میکنند؛ همان طور که شریفترین، پرارجترین و برترین واجبات، یعنى امر به معروف و نهى از منکر را رها کردند. معلوم میشود که برترین تکالیف و واجبات امر به معروف و نهى از منکر است. آگاه باشید! امر به معروف و نهى از منکر واجبى بزرگ است که واجبات دیگر در پرتو آن انجام میشود و نگهبانى میشود. نتیجه اینکه وقتى این کار را کردند، وقتى این وضع پیش آمد، آن وقت در چنین شرایطى خشم خداى عزّ و جلّ بر چنین مردمی تمام و کمال به حد اعلا میرسد و همه را در برمیگیرد؛ در نتیجه، نیکان در سراى بدان نابود میشوند و حتى اگر چند آدم خوب هم هستند مشمول این عقاب میگردند و کودکان بیگناه، در سرزمین بزرگان بیتعهد و بیتفاوت نابود میشوند.
امر به معروف و نهى از منکر راه و روش انبیاست. روش نیکان و شایستگان و صلحاست. واجبى بس بزرگ است که واجبات دیگر به برکت آن انجام شدنى است. امنیت راهها، (ببیند امر به معروف و نهى از منکر تا کجا میرود!) امنیت راهها، رو به راه بودن و حلال بودن کسب و کارها، بیغل و غش بودن کسب و کارها در پرتو آن به دست میآید؛ ستمها و تجاوزها در پرتو آن برطرف میشود؛ حقوق از دست رفته در پرتو آن به صاحبانش باز میگردد؛ آبادى و عمران زمین در پرتو آن به دست میآید؛ انتقام از دشمنان در پرتو آن گرفته میشود؛ کار اجتماع، امر اجتماع و زمامدارى اجتماع در پرتو آن سرراست میشود. میبینید شعاع عمل و اثر امر به معروف و نهى از منکر تا کجا میرود! مسائل معنوى، حیات روحى جامعه، مسائل اخلاقى، فضیلت، عدالت اجتماعى و عدالت اقتصادى، امنیت و سلامت و روال زندگى در گرو چیست؟ در گرو جنبیدن و احساس تعهد کردن و امر به معروف و نهى از منکر را کوچک و ساده نشمردن.
روایتى دیگرى هست که هم در نهجالبلاغه آمده و هم در کتاب وسائل. «و اِنَّ الامرَ بالمعروفِ و النهىَ عن المنکر لخُلقان من خُلق اللّه سبحانه و انهما لا یُقَرّبان مِن اجل و لا یَنقُصان مِن رزقٍ.(۳۴)» امر به معروف و نهى از مکر از کتاب خداى عز و جل است. »ان اللّه یأمر بالعدل و الاحسان و ینهى عن الفحشاء و المنکر و البغى.(۳۵)»
بدانید امر به معروف و نهى از منکر نه اجل و مرگ را نزدیک میکند نه رزق و روزى را میکاهد! اى انسان، این قدر در دایره زندگى ات تنگنظر مباش! وظیفهگزار باش! خدا از بنده بیچاره زبون خوار که به خوارى تن در میدهد خوشش نمیآید؛ بندهای که از مرگ یا تنگى زندگى و معیشت میترسد.
روایتى است از پیغمبر اکرم، صلوات اللّه و سلامه علیه، در جلد یازدهم وسائل صفحه ۳۹۷ آمده است: «قال النبى، صلى اللّه علیه و اله و سلّم، انّ اللّه عَزّ و جلّ، لیبغض المؤمن الضعیف الذى لا دین له. فقیل: و ما المؤمن الضعیف الذى لا دین له؟ قال: الذى لا ینهى عن المنکر.» خدا از بنده مؤمنى که ضعیف و زبون و خوار است و دین ندارد بدش میآید. مؤمنى که دین ندارد! شنوندهها تعجب کردند؛ عرض کردند یا رسول اللّه، کیست آن مؤمنى که دین ندارد؟ فرمود آن انسانى که در صف مؤمنان است اما مؤمنى است بیتفاوت و بیرگ؛ نهى از منکر نمیکند؛ هر چیز بد و زشتى در برابر دیدگانش بود بیتفاوت از کنار آن رد میشود.
در روایت دیگرى از امام صادق علیه السلام… ببینید امام صادق در عصر خودش امر به معروف و نهى از منکر را مسئول چه وظیفه بزرگ و عهدهدار کدام نقش حساس معرفى میکند. روایت از امام صادق است – لابد اگر نمیگفتم از امام صادق است شما فکر میکردید از امام على در زمانى است که شمشیر به دست دارد. على و فرزندان على و پیغمبر پیشواى همه، و قرآن، کتابى که همه آنها براى تبلیغ و ابلاغ و تبیین آن آمدند، همه در این زمینه همصدا هستند.
روایت امام صادق، علیهالسلام در صفحه ۳۹۵ از جلد یازده وسائل، روایت شماره ۹ مذکور است. روایت این است: «ما قُدِّست امةٌ لم یُؤخَذ لضعیفها من قویها غیر متعتع.» جامعه و امتى که در آن حق ضعیف از قوى چنان با قدرت گرفته نشود که قوى با تواضع و خضوع حق ضعیف را به او بپردازد، جامعهای که چنین شیوهای در آن جارى و سارى نباشد، جامعه مقدس و منزه و پیراستهای نیست، بلکه جامعهای است آلوده. آنها که فکر میکنند فقط یکى دو نفر از ائمه ما ائمه شیعه- هستند که راستى راستى امامتشان چشمگیر است، (امام على و امام حسین) و بقیه انگار همه صلح کلى شده بودند، خوب است که این روایات را ببینند. اگر امام صادق در زمان خود رهبر شمشیر به دست یک نهضت سازنده چنین نظامی نبود، نه براى آن بود که به چنین نظامی توجه نداشت و نه اینکه میترسید جانش را بر سر این کار بگذارد؛ براى آن بود که میدانست نهضتها گاهى راهى بس دور و دراز دارند تا به ثمر رسند.