» معنی بعضی از اصطلاحاات فقهی

مهرگان
 
 
 

معنی بعضی از اصطلاحاات فقهی

31 شهریور 1391

معنی بعضی از اصطلاحاات فقهی که در بیانات و یا رساله های مراجع عظام به چشم می خورد :


۱ــ احتياط استحبابى: چيزى که مکلف مى تواند آن را به جا نياورد و ترک کند.
۲ـ احتياط وجوبى: عملى که مکلف خود را ميان فعل و ترک آن و مراجعه به مجتهد ديگر مخير بداند "الأعلم فالأعلم".
۳ـ احرام به نذر: احرام براى حج جز از ميقات و يا محاذى آن، جايز نيست و اگر شخصى بخواهد قبل از رسيدن به ميقات، احرام ببندد، مى تواند با خواندن صيغه، نذر شرعى کند مثلاً بگويد: براى خدا بر عهدهء من است که در فلان جا محرم شوم.
بدين ترتيب محرم شدن از چنان جايى جايز مى شود اگر چه آنجا، ميقات و يا محاذى آن نباشد.
۴ـ احوط اولى: احتياط مستحبى.
۵ـ احوط لزومى: احتياط واجب. و به همين معناست جمله "اشکال دارد" و جمله "جاى تأمل است".
۶ـ استحاله: تغيير شکل نوعى يک چيز و دگرگونى آن، طورى که عرفاً، چيز اول نباشد. مانند تبدل گوشت به خاکستر.
۷ـ استصحاب: معتبر بودن حکم و يا عنوان پيشين پس از شک در آن، مثلاً مى دانستيم که زيد عادل است. بعداً عملى از او ديديم اما يقين نداريم آيا آن عمل، موجب فسق او مى شود يا نه؟
بنابر اين بايد او را همچنان عادل بشناسيم و عدالتش را که محرز بود، استصحاب کنيم.
۸ ـ استهلاک: ذوب شدن چيزى در چيز ديگر طورى که عين و اثرى از چيز اول باقى نماند.
۹ـ اطراف شبهه اعلميّت: گروهى از مجتهدين که مى دانيم يکى در ميان ايشان، داناتر از بقيه است و اعلم، از آن گروه خارج نيست.
۱٠ـ اطمينان: گمان نيرومندى که احتمال مخالف آن بسيار ضعيف باشد طورى که عقلا و خردمندان در زندگى خود به آن توجه نمى کنند.
۱۱ـ آلات لهو حرام: ابزار ساخته بشرى است که براىِ لهو حرام وضع شده اند.
۱۲ـ تدليس: ارائه شخص و يا چيزى به غير آن وضع و صفتى که در واقع هست به قصد ترغيب مشترى و يا بر انگيختن شخصى براى ازدواج با وى.
۱۳ـ تذکيه: راه حلال و پاک گشتن و پوست حيوان است با شرايط معين.
مثلا تذکيه ماهى، زنده بيرون آوردن شدن آن است از دريا و آب و يا لااقل در داخل تور و ابزار صيد مرده باشد نه در بيرون آن و در آب. و همينطور اگر چهار رگ گاو، گوسفند و مرغى را که قابل تذکيه هستند ببرند گوشت و پوست آنها پاک و حلال مى شود و حتى اگر حيوان حرام گوشت قابل تذکيه باشد و چهار رگ او قطع شود پاک مى گردد هر چند که خوردن گوشت آن حرام است پس تذکيه ماهى، زنده از آب بيرون آوردن آن است و در جز ماهى با بريدن چهار رگ.
۱۴ـ تفصير در نماز: دو رکعت خواندن نماز هاى چهار رکعتى را در سفر، تقصير مى گويند.
۱۵ـ جاهل قاصر: کسى را گويند که در ندانستن حکم معذور است زيرا در فعل و يا ترک چيزى به دليل و مجتى استناد داشته هر چند که خطاى آن آشکار گرديده است.
۱۶ـ جاهل مقصّر: کسى را گويند که در ندانستن حکم معذور نيست مانند کسى که در آموختن مسائل دينى، سستى و اهمال کرده است.
۱۷ـ جاهل به حکم: کسى را گويند که حکم شرعى را مى داند اما انطباق آن را با موضوع معينى نمى داند و آن دو قسم است: اول: منشأ جهل گستردگى دامنه موضوع است و آن را شبهه موضوعى گويند مانند کسى که معناى دقيق غنا را نمى داند و لذا در حرمت برخى موضوعات غنايى ترديد پيدا مى کند. دوم: آنکه حال مصداق خارجى معين را نمى داند مثل اين که نمى داند مايع موجود در پيش روى او شراب است يا نه؟ و آن را شبهه مصداقيه نامند.
۱۸ـ جايز است با اشکال: کارى که انجام آن جايز باشد هر چند احتياط مستحبى ترک آن است.
۱۹ـ جايز است با تأمل: همانند اصطلاح سابق است.
۲٠ـ جرم حايل: ماده اى که در رسيدن آب به پوست بدن و يا هر جسمى مانع شود. ۲۱ـ حرج: تنگنايى، مشقت و زحمت فوق العاده.
۲۲ـ حق اختصاص: حق شخصى نسبت به چيزى که ماليت و يا ملکيت آن را شارع مقدس براى احدى نپذيرفته است.
۲۳ـ ديه: مالى است که بايد به فرد جنايت شده، پرداخت شود.
۲۴ـ ردّ مظالم: انفاق بر فقراء به نيابت از سوى کسى که او بر انفاق کننده حق مالى داشته است اما شناسايى او و دفع مال به وى، ممکن نمى باشد و حتى به کسان و وارثان شرعى او هم دسترسى ندارد.
۲۵ـ شبهه مفهومى: ندانستن انطباق عنوانى را بر يک موضوع خارجى بدين سبب که حدود موضوع را نمى دانيم، شبهه مفهومى مى گويند. مثل اين که ندانيم عنوان غنا بر صداى معينى صدق مى کند يا نه؟ زيرا حدود و مفهوم غنا را نمى دانيم.
۲۶ـ شرط و يا تعهد ضمنى: چيزى که در عرف عقلا و خردمندان در داد و ستدها مندرج است هر چند که تصريح نشود و در واقع معامله بر آن اساس واقع مى شود مثل اين که قيمت و ارزش کالاها بايد به هم نزديک باشند پس اگر خريدار و يا فروشنده بفهمند که ارزش جنس فروخته و يا خريدارى شده خيلى کمتر و يا بيشتر از آن بوده که معامله روى آن انجام يافته است، او مى تواتد ادعاى غبن کند و معامله را به هم بزند زيرا چنان چيزى در ارتکاز عقلا هست که تفاوت ماليت ها نبايد زياد باشد.
۲۷ـ شک: ترديد و دو دلى در امرى که هر دو احتمال يکسان و مورد توجه عقلا و خردمندان باشد و يکى را بر ديگرى ترجيح نباشد.
۲۸ـ شأن همسر: آنچه شايسته يک زن و مناسب با وضع شوهر است و به عکس وضع و شئون شوهر نسبت به همسر.
۲۹ـ صورت نوعيه: ماليت و شکل و وضع هر چيزى که مردم به آن سبب به آن چيز رغبت مى کنند و در برابرش بها مى دهند.
۳٠ـ ضرر معتد به ( قابل توجه): ضرر و زيانى که عقلاى بشر به اجتناب از آن، اهتمام مى ورزند.
۳۱ـ ضرورت بر طرف کننده تکليف: واقع شدن در تنگناى ضرر و زيان قابل توجه و افتادن در مخمصه اى که عادتاً تحمل پذير نيست.
۳۲ـ عِدّة: زمانى که يک زن به سبب طلاق و يا مرگ شوهرش و يا در اثر وطى شبهه، بايد انتظار بکشد و جايز نيست با ديگرى ازدواج کند.
۳۳ـ غساله: آبى که از شىء متنجس پس از شستن و آب کشيدن آن، جدا مى شود.
۳۴ـ فتنه نوعى: امرى که مردم را نوعاً گرفتار مى سازد و در حرام مى افکند.
۳۵-ـ فسخ: نقض و به هم زدن معامله و داد وستدى را گويند.
۳۶ـ فى حدّ ذاته: يعنى قطع نظر از عناوين ديگر که چه بسا موجب حکمى مغاير حکم اصلى شود.
۳۷ـ قصد بدليت و تعويض: کسى بخواهد چيزى را به جاى چيز ديگر قرار دهد.
۳۸ـ کافر ذمى: آن کس که ولى امر مسلمين با او عقد ذمه مىِ بندد که امروز وجود خارجى ندارد.
۳۹ـ کافر معاهد: آن کس که با مسلمانان و يا جمعى از ايشان پيمان عدم تعرض مى بندد.
۴٠ـ کافر که مال او محترم است: آن کس که نوعى از سوى مسلمانان امان دارد ( مستأمن، ذمّى، معاهد).
۴۱ـ لحيان: دو استخوان فک که صورت را در بر گرفته و ريش بر آنها مى رويد.
۴۲ـ مثقال صيرفى: مقدارى از طلا که در بازار، متعارف و شناخته شده است و فروشندگان طلا، اندازه آن را مى دانند.
۴۳ـ مجهول المالک: مال و دارايى که صاحب آن شناخته نيست هر چند که از او گم نشده است.
۴۴ـ محاذات ميقات: اگر دو خط متقاطع فرض کنيم که زاويه قائمه نود درجه تشکيل دهندو يکى از آن دو خط در مکه و دومى از ميقات گذرد وقتى انسان در نقطه تقاطع رو به قبله و مکه مکرمه بايستد او در واقع در محاذات و برابر ميقات قرار گرفته است و اعتبار در تچنين محاذاتى و برابر ميقات قرار گرفته است و اعتبار در چنين محاذاتى، صدق عرفى است و دقت عقلى لازم نمى باشد.
۴۵ـ مشهور: يعنى حکم مزبور، احتياط وجوبى است.
۴۶ـ ملاک: مصلحت و مفسده اى که احکام بر آن اساس، تشريع شده است.
۴۷ـ موسيقى متناسب با مجالس لهو و لعب: آنچه که مردمان لاابالى در مجالس بزم و عياشى مى نوازند و يا مى خوانند.
۴۸ـ نشوز: رعايت نکردن حق ديگرى و غالبا ميان زوجين و زن و شوهر مطرح مى شود.
۴۹ـ نيت قربت مطلق: عملى که با قصد تقرب به خدا به جا آورده مى شود بدون تعيين ادا و قضا بودن آن و يا هر خصوصيت ديگر.
۵ـ ولي: کسى که امور طفل صغير و يا شخص کوتاه فکر و سفيه و يا به طور کلى شئون جامعه اى را مطابق شريعت سرپرستى و اداره مى کند.
۵۲ـ واجب مى شود با اشکال: به هر حال انجام آن بر مکلف واجب و لازم است. پس فتواى وجوبى است.
۵۳ـ واجب مى شود به تأمل: آن نيز فتواى به وجوب شىء است.
۵۴ـ واجب مى شود به کفايت: همه بايد آن را انجام دهند اما با قيام جمعى از عهده ديگران ساقط مى شود ولى اگر همه ترک کنند، سزاوار کيفر شوند.

---

 
برای مشاهده بهتر سایت از مرورگر فایرفاکس ، اُپرا و یا گوگل کروم استفاده نمایید