مترجم و شارح نهج البلاغه به تأکید امام علی(ع) بر رعایت اخلاق در تمام جنبه های زندگی اشاره کرد و گفت: حضرت علی(ع) می دانستند حکومتی که با دروغ برپا شود از آن حکومت صلاح، سامان، راستی و درستی حاصل نخواهد شد، اشتباه ما این است که گمان میداریم میتوانیم دروغ گوییم، ناراستی، پیمان شکنی و جنایت کنیم و ماحصل آن خوبی باشد. در واقع نتیجه حقه بازی و دروغگویی، زندگی اخلاقی نخواهد بود؛ از این رو امیرمؤمنان هرگز حاضر به دروغگویی یا زیر پا گذاشتن هیچ یک از جنبه های اخلاقی نبودند.
دکتر مصطفی دلشاد تهرانی، استاد دانشگاه علوم حدیث در گفت وگو با خبرنگار شفقنا(پایگاه بینالمللی همکاریهای خبری شیعه)، نگاه و اعتباری که امیرمؤمنان برای اخلاق قائل بود و همچنین جایگاه اخلاق در تمام جنبه های زندگی حضرت علی (ع) را مورد بررسی قرار داد و گفت: اگر همه مطالب و راه و رسم حضرت علی(ع) را بررسی کنیم، بسیار روشن است که اخلاق اصل زندگی امام (ع) است و آن چیزی که در زندگی بیش از همه باید بر آن پای فشرد و به هیچ وجه زیر پا نگذاشت و تحت تأثیر هیچ شرایطی تغییر نداد، "اخلاق" است.
او تصریح کرد: حضرت علی (ع) در خطبه قاصعه، بلندترین خطبه نهج البلاغه (خطبه شماره 192 مطابق نسخه دکتر صبحی صالح) فرمودند "فان کان لابدّ من العصبیّة" اگر قرار باشد انسان در زندگی اش به یک چیزی تعصب بورزد و ایستادگی کند و کوتاه نیاید "فلیکن تعصّبکم لمکارم الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور" باید تعصب ورزیدن شما روی خصلتهای بزرگوارانه اخلاقی، عملکردهای اخلاقی نیکو، رفتار و مناسبات ستوده باشد، بدین معنا که اگر قرار است انسان در زندگی خود بر روی مسئله ای ایستادگی کند و به هیچ وجه عقب نشینی نکند، "اخلاق" است.
دلشاد تهرانی به لازمه اخلاق مداری در تمام جنبه های زندگی اشاره کرد و افزود: مسئله مهم ایستادگی بر اخلاق در میدان عمل است، چه بسا پایبند به اخلاق در بسیاری از مواقع سخت و در برخی دشوار است. برای آنکه بسنجیم انسان ها تا چه حد پایبند به اخلاق هستند، باید آنها را در یک بزنگاه هایی بررسی کنیم، در واقع پایبندی انسان بر اخلاق را در زمانی که انسان در فشار قرار می گیرد، مورد سنجش و بررسی قرار می دهند. زمانی که وسوسه قدرت وجود دارد، زمانی که میتوان با یک خلافی به هدف خود رسید، آن هنگام که انسان میتواند دروغی بگوید و کار خود را جلو برده و موفق شود، زمانی که بحرانی پیش می آید و یا در میدان جنگ که بسیار دشورا است، آیا انسان قادر است پایبند به اخلاق بماند؟ از این رو در زندگی انسان در بسیاری از مواقع اخلاق مورد تهدید قرار می گیرد ولی اگر انسانها بتوانند در آن مواضع پایبند به اخلاق بمانند، میتوانیم بگوییم که این انسان، انسان "اخلاق مداری" است.
او در ادامه به ذکر چند نمونه از پایبندی حضرت علی(ع) به اخلاق مداری پرداخت و گفت: پیامبر اسلام رحلت کردند عده ای که با ماجرای صقیفه امیرمومنان بیعت نکرده بود اوضاع را دگرگون کردند و قدرت را به دست گرفتند، ابوسفیان نزد عباس عموی پیامبر رفت و گفت "کسانی که قدرت را به دست گرفتند از خاندانهای برتر قریش نیستند، از قبیله بنی تیم و بنی عدی هستند. در حالیکه شما از بنی هاشم و ما از بنی امیه هستیم." به این ترتیب هر دو نزد امیرمومنان آمدند، حضرت در خانه بود و عدهای هم جمع بودند، ابوسفیان به حضرت علی (ع) گفت "دستت را دراز کن تا من با تو بیعت کنم و من که با تو بیعت کنم این توانایی را دارم که مدینه را پر از سواره و پیاده کنم و قدرت را به دست گیریم و سپس به شما دهم." این موقعیت خوبی برای حضرت علی (ع) بود، اما لازمه آن عبور از مرزهای اخلاقی بود. حضرت فرمودند "ای ابوسفیان تو هرگز خیرخواه اسلام و مسلمانان نبودی" سپس خطاب به مردم فرمودند "ايها الناس شقوا امواج الفتن بسفن النجاه" مردم این موجهای فتنه را با کشتیهای نجات بشکافید. "کسی که میوهای را بچیند پیش از آنکه رسیده باشد وقتی چیدنش فرا رسیده باشد مانند کسی است که در زمین دیگری بذر بپاشد و در زمین دیگری کشت و کار کند من چنین نمیکنم." حضرت علی (ع) حاضر نشدند با کمک ابوسفیان به یک خلافی درگیر شود و آسیبی به مردم، دین و اخلاق بزند و قدرت را به دست بگیرد. از این رو امیرمومنان کنار زده شد و دوران خلافت عمربن خطاب رسید و آن دوران نیز طی شد عمربن خطاب برای جانشینی خود سفارشی کرد و گفت شش نفر در یک شورایی گرد بیایند و ابوطلحه انصاری با 50 مرد مسلح این شش نفر را در یک خانهای ببرد و اینها موظف باشند حداکثر ظرف 3 روز خلیفه را از میان خودشان انتخاب کنند و دستور العمل آنان این بود که اگر بعد از 3 روز خلیفه از میان خود تعیین نکردند هر شش نفر را گردن بزنند و کار را به خود مسلمانان واگذار کنند، اگر در آن شورا از میان آن شش نفر یک نفر مخالف بود، او را گردن بزنند اگر دو نفر مخالف، آن دو را گردن زنند و اگر سه نفر مخالف و سه نفر موافق بود خلیفه در آن گروهی است که عبد الرحمن ابن عوف در آن است و سه نفر مخالف را نیز گردن بزنند سپس در آن شورا یک دسته بندی پیدا شد، زبیر رای خود را به حضرت علی (ع) داد و به نفع ایشان کنار رفت طلحه به نفع عثمان کنار رفت و سعد وقاص نیز به نفع عبد الرحمن ابن عوف کنار رفت بنابراین حضرت علی (ع)، عثمان و عبد الرحمن ابن عوف هرکدام دو رای داشتند. عبدالرحمان گفت من دو رای خود را به یکی از شما دو نفر میدهم ابتدا به حضرت علی (ع) پیشنهاد کرد و گفت من حاضرم بر کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره شیخین با تو بیعت کنم. حضرت فرمودند کتاب خدا، سنت پیامبر و اجتهاد خدا. بعد از آنکه حضرت نپذیرفتند عبدالرحمان این پیشنهاد را به عثمان داد و او نیز پذیرفت از این رو عثمان خلیفه شد.
او ماحصل دروغ گویی و ناراستی را حکومتی بی سامان و نادرست دانست و اظهار کرد: حضرت علی(ع) می توانست دروغی مصلحتی، مدیریتی بگوید و حکومت را به دست بیاورد، اما ایشان هرگز این کار را نکردند چرا که امیرمؤمنان می دانست حکومتی که با دروغ برپا شود از آن حکومت صلاح، سامان، راستی و درستی در نمیآید اشتباه ما این است که گمان میداریم، میتوانیم دروغ گوییم، ناراستی، پیمان شکنی و جنایت کنیم و ماحصل آن خوبی باشد که این نشدنی است.
دلشاد تهرانی تصریح کرد: در سیره ابن حشام نوشتهاند که قبل از اسلام خانه کعبه آسیب دیده بود و در زمان تعمیر آن یک سرنوشتهای در خانه کعبه پیدا کردند که جملات حیکمانهای مانند "از بوته خار انگور نچیند." روی آن نوشته شده بود در واقع نتیجه حقه بازی و دروغگویی، زندگی اخلاقی نخواهد بود از این رو امیرمؤمنان هرگز حاضر به دروغگویی یا زیر پا گذاشتن هیچ یک از جنبه های اخلاقی نبودند.
ادامه دارد...