کامل ترین تحقیق در مورد ناصرالدین شاه قاجار
ناصرالدینشاه قاجار (۲۵ تیر ۱۲۱۰ - ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵) که پیش از پادشاهی ناصرالدین میرزا خوانده میشد، معروف به سلطان صاحبقران و بعد شاه شهید، چهارمین شاه از دودمان قاجار ایران بود. وی طولانیترین دوره پادشاهی را در میان دودمان قاجار داراست. او همچنین نخستین پادشاه ایران بود که خاطرات خود را نوشت.
تولد و خانواده
پدر ناصرالدین، محمدشاه قاجار نوه فتحعلیشاه قاجار و سومین پادشاه دودمان قاجاریه بود. محمدشاه هنگامی که دوازده سال داشت در ۱۲۳۴ به دستور فتحعلیشاه با دختر عمه چهارده ساله اش ملک جهان ازدواج کرد. این ازدواج به قصد از بین بردن تفرقه بین شاخه های قوانلو و دولو ایل قاجار صورت می گرفت. در منابع عصر قاجار، طرح این ازدواج را جزئی از توصیه های آقامحمدخان به فتحعلیشاه دانسته اند. ناصرالدین سومین پسر و نخستین فرزند باقی مانده این زوج در ششم صفر ۱۲۴۷ در دهکده کهنمو از توابع اسکو در نزدیکی تبریز به دنیا آمد.
ولیعهدی
فرمان ولیعهدی ناصرالدین میرزا در ۱۲۵۱ هـ ق در تبریز خوانده شد. برادران تنی شاه بهمن میرزا و قهرمان میرزا، به بهانه سن کم ناصرالدین، او را شایسته داشتن عنوان ولیعهدی نمیدیدند. آصفالدوله، دائی محمدشاه، هم مصمم بود از ولیعهدی ناصرالدین جلوگیری کند تا عرق سلطنت از خاندان دولو قطع نشود. سرانجام ولیعهدی ناصرالدین زمانی تایید شد که قهرمان میرزا را به کفالت حکومت آذربایجان منصوب کردند که در واقع تایید ضمنی ولایت او بر ولیعهد صغیر بود.
نخستین وظیفه رسمی ولیعهد، سفر به ایروان برای ابلاغ تهنیت پدرش به نیکلای اول بود که در آن هنگام در قفقاز از ولایات تازه تسخیر شده بازدید میکرد. در هنگام ملاقات، تزار ولیعهد را روی زانوی خود نشاند و به نشان محبت انگشتر الماس خود را به او بخشید.
محمدشاه در تابستان ۱۲۵۵ هـ ق ناصرالدین را به پایتخت فراخواند. در آن هنگام او نزدیک پنج سال بود که پدرش را ندیده بود. در تابستان ۱۲۶۱ هـ ق ولیعهد چهارده ساله، با دخترعموی پدرش، گلین، ازدواج کرد. نخستین ازدواج ناصرالدین، به معنای رسیدن او به سن بلوغ بود که ضرورت انتصاب نایبالسلطنه را از بین میبرد، چرا که دیگر ولیعهد صغیر محسوب نمیشد. در ۱۲۶۳ هـ ق بهمن میرزا به روسیه فرار کرد و محمدشاه، ناصرالدین را به درخواست خودش حاکم آذربایجان کرد. در این مدت ولیعهد با مسائل جدی حکمرانی آشنا شد. در همین زمان، باب را به فرمان حاجی میرزا آقاسی برای محاکمه و تفتیش عقاید به تبریز آوردند و مجلس محاکمه در حضور ناصرالدین صورت گرفت.
تاجگذاری
هنگامی که محمد شاه قاجار که سالها با بیماری نقرس دست به گریبان بود در ۱۲۲۷ خورشیدی در ۴۲ سالگی از دنیا رفت، کشور گرفتار شورش بود و تنها بخش آرام ایران آذربایجان شمرده میشد. در این زمان ناصرالدین میرزای ولیعهد -که آن زمان شانزدهساله بود- در تبریز به سر میبرد و مدعیان پادشاهی از هر سو سر برآورده بودند. حاجی میرزا آقاسی وزیر محمد شاه که توانایی آرام نگاه داشتن تهران را نداشت به حرم عبدالعظیم پناهنده شد و بست نشست. در این زمان ناصرالدینمیرزا با پشتیبانی میرزاتقیخان امیرنظام (امیرکبیر آینده) راهی تهران شد و پیش از رسیدن به شهر میرزاتقیخان را لقب اتابک اعظم داد و او را صدراعظم خود گردانید. با رسیدن به تهران در همان سال ناصرالدین شاه به پادشاهی ایران رسید.
ناصرالدین شاه در ۲۲ شهریور ۱۲۲۷ (۱۴ شوال ۱۲۶۴) بر تخت نشست و از آن پس تا زمان مرگش در جمعه ۱۲ اردیبهشت ۱۲۷۵ (۱۷ ذیالقعدهٔ ۱۳۱۳) شاه ایران بود.
محل زندگی:
ناصرالدین شاه در سال ۱۲۲۹ ه.ش (۱۲۶۷ ه.ق) دستور ساخت کاخ صاحبقرانیه در شمال شهر تهران در منطقه نیاوران را داد (منطقه نیاوران که در اصل بخاطر نیزارهای اطرافش به نی آوران معروف بوده و به تدریج به نیاوران مبدل گشته).از این کاخ بعنوان کاخ تابستانی خود و از کاخ گلستان بعنوان کاخ زمستانی استفاده میکرده است . طبقه پایین این کاخ که به حوضخانه معروف است ، در زمان ناصرالدین شاه ورودی حرمسرایش (که ساختمانی با حدود ۴۰ اتاق در جوار این کاخ بوده) بوده است و این حرمسرا بدستور رضاشاه پهلوی تخریب شد. کاخ صاحبقرانیه در زمان رضا شاه پهلوی برای برگزاری عروسی محمدرضا پهلوی و فوزیه بازسازی شد ولی بدلیل برودت هوای نیاوران مراسم عروسی در کاخ مرمر (ساخت رضاشاه) برگزار شد. در زمان محمدرضا شاه پهلوی از این کاخ بعنوان دفتر کار شاه استفاده می شد.
دوران صدارت امیرکبیر:
از پیشامدهای مهم این دوران شورش پسر الهیارخان آصفالدوله صدراعظم فتحعلی شاه بود که پس از پایان پادشاهی محمد شاه سر به شورش برداشته بود. امیرکبیر سلطان مراد میرزای قاجار را برای سرکوبی وی فرستاد که پس از سه سال کشمکش سرانجام این غائله با کشتهشدن سالار پایان یافت. همچنین در این دوران سران بابی سرکوبشده و خود باب نیز تیرباران شد.
میرزا تقی خان امیر کبیر
هنگامی که امیر و شاه به تهران رسیدند شمار ارتش ایران تنها ۳۰۰ تن بود.[نیازمند منبع] امیرکبیر که خود سپهسالار کل ایران بود به نظم و ساماندهی سپاه پرداخت و برای آموزش ارتشیان اقدام به استخدام آموزگار از خارج نمود و به صنعت اسلحهسازی رونق داد. او همچنین فرمان حذف لقبهای اضافی در نامهنگاریها را داد و به فرمان او حتی خود وی را نیز تنها با لقب جناب میخواندند. وی همچنین تلاش کرد جلوی رشوهخواری را بگیرد و به درآمد کارکنان دولت سامان دهد.
امیر کبیر به زیباسازی تهران و پیشرفت پایتخت نیز کوشید، در این راستا دست به ساخت بازار امیر و کاروانسرای امیر و تیمچهای نو زد. همچنین به پاکیزگی گرمابهها رسیدگی کرد و در اندیشهٔ کشاندن بخشی از آب رود کرج برای آشامیدن مردم تهران بود که دورهٔ زمامداریاش به پایان رسید و این طرح و دیگر اندیشههایش ناکام ماند.
اقدامات امیر کبیر که به سود تودهٔ ایرانیان و به زیان شاهزادگان، دارایان، ملاها و اشراف بود خشم این دستهها را برانگیخت و چون امیر جلوی دستاندازی مهد علیا را نیز در کارهای کشور گرفتهبود اینان به گرد او جمع شدند. مهد علیا میکوشید تا میرزا آقاخان نوری را که در آن زمان وزیر لشکر بود جایگزین امیر کبیر نماید. پس شاه را انگیزاندند تا امیر را کنار بزند، اگرچه شاه جوان در آغاز پایداری نمود. از ۱۲۶۷ قمری میان شاه و امیر کبیر اندکاندک به هم میریخت و شاه دچار بدگمانی به صدراعظمش میشد. اختلاف نظر میان شاه و امیر بالا میگرفت، برای نمونه یک بار شاه یکی از برادرانش را به فرمانروایی قم فرستاد ولی امیر او را بازگرداند و شاه که دلش از این کار امیر کبیر تیره شده بود او را باز به قم فرستاد. این گونه بود که شاه امیر کبیر را از صدر اعظمی کنار گذارد و او را به فرمانروایی کاشان گمارد. ولی کمی پس از آن که سفیر روسیه دست به اقداماتی نظامی به ظاهر به سود امیر کبیر زد، ناصرالدین شاه که بیمناک شدهبود امیر را به باغ فین در کاشان فرستاد و چندی پس از آن به فرمان شاه امیرکبیر به قتل رسید.
قتل امیرکبیر در ماه ربیع الاول سال ۱۲۶۸ (قمری) اتفاق افتاد.
صدارت نوری:
در سال ۱۲۶۸ قمری، میرزا آقاخان نوری که لقب اعتمادالدوله را داشت به صدارت رسید. او اصلاحات امیرکبیر را بازایستاند و کارگزاران او را برکنار و خویشان و آشنایان خود را بر سر کار نهاد. همچنین مستمری کسانی که در زمان امیرکبیر از ایشان باز گرفته شده بود باز به راه گشت. در این زمان میان عثمانی و بریتانیا با روسیه جنگ درگرفته بود و هر سهٔ این دولتها میخواستند ایران را در کنار خود داشته باشند ولی دولت بیخبر ایران از اختلاف میان این قدرتها سودی نبرد. اعتمادالدوله در آغاز به همراهی و هواداری از بریتانیا شناخته شده بود ولی چون نامهٔ تندی به سفیر این کشور نوشت در ربیعالاول ۱۲۷۲ (قمری) سفیر از او رنجیده و از تهران بیرون رفت و کوششهای سفیر فرانسه هم برای آشتی آنان به جایی نرسید. در این زمان حسامالسلطنه والی خراسان به هرات لشکر کشید و بیتوجه به تهدیدهای بریتانیا در صفر ۱۲۷۳ قمری این شهر را به ایران بازگرداند. میرزا آقاخان اعتمادالدوله که از دشمنی بریتانیا بیمناک بود برای آشتی با آن کشور فرخ خان امینالدولهٔ کاشانی را برای گفتگو با بریتانیا نخست به استانبول و سپس به پاریس فرستاد. در پاریس، بریتانیا شرط بازگردانی روابط میان دو کشور را به حال عادی برکناری اعتمادالدوله تعیین نمود. امینالدوله نیز کوشید تا از ناپلئون سوم امپراتور فرانسه برای میانجیگری میان ایران و بریتانیا یاری بگیرد. سرانجام بریتانیا که گفتگو را بیهوده میدید در ربیعالثانی ۱۲۷۳ جزیرهٔ خارک را اشغال کرد و تا اهواز پیشروی نمود. این چنین بود که کار به پذیرش معاهدهٔ پاریس میان دو کشور انجامید که بر پایهٔ آن بریتانیا سپاهیان خود را بندرها و شهرهای ایران بیرون میبرد و ایران نیز استقلال افغانستان را به رسمیت میشناخت و نیز در حل اختلافاتش حکمیت بریتانیا را میپذیرفت. این پیمان سبب افزایش نفوذ سیاسی بریتانیا در ایران گردید.
از وقایع مهم دوران صدرات نوری تیراندازی سه تن از بابیان به ناصرالدین شاه در نیاوران شمیران در روز یکشنبه ۲۸ شوال ۱۲۶۸ هجری قمری بود.
الغای مقام صدارت:
ناصرالدین شاه ده سال پس از جلوس بر تخت رفته رفته از قالب یک شهریار نوجوان شهریار دم دمی مزاج و زن دوست و شکارپرست به در میآمد و چهره فرمانروایی قهار را به خود میگرفت. فرمان شاه در شماره بیست و سوم محرم ۱۲۷۵ روزنامه وقایع اتفاقیه درآمد، خبر میداد که شاهنشاه برای ترقی آیین سلطنت وزارتخانههای داخله، امور خارجه، جنگ، مالیه، عدلیه و فواید عامه را تاسیس و وظایف حکومت را در میان آنها تقسیم میکند. وزارتخانهها در شورایی تقریبا شبیه یک هیئت دولت به نام «شورای دولت» سازمان مییافتند ولی این هیئت فقط در موارد ضروری برای شور در امور دایر میشد. معذالک در فرمان آمده بود که «این وزرا بدون عرض به خاک پای مبارک اعلیحضرت پادشاهی و استیذان از رای اقدس ملوکانه امضای امری را نخواهند کرد.» شماره بعدی وقایع اتفاقیه موکدا اعلام کرد که «رای عالم آرای همایون بر این قرار گرفت که منصب صدارت عظما و لوزام آن هم به کلی از دولت علیه ایران منسوخ گردد.» علاوه بر شورای دولتی، شاه شورای مشورتی دیگری هم به نام «مجلس مصلحتخانه» یا به اختصار «مجلس مشورت» به وجود آورد. این مجلس ماذون بود درباره کلیه مسائل داخلی که متضمن صلاح دولت و ازدیاد آبادی مملکت باشد به رایزنی بپرداز. مجلس حق نداشت بدون اجازه شاه وارد مسائل مربوط به سیاست خارجی شود. اعضای مجلس بیست و پنج نفر از رجال دیوانی بودند.
در جمادیالثانی سال ۱۲۷۶، جیران، همسر محبوب شاه، پس از یک بیماری طولانی درگذشت. بنا به گفته هنری رالینسون، وزیر مختار وقت انگلیس در تهران، به محض آنکه نخستین علائم سل در جیران ظاهر شد، وی تسلط خویش را بر محبت شوهر تاجدارش از داست و شاه با آنکه سوگلی خود را در شرف مرگ میدید رهسپار گردش و شکار شد و حتی در خلال خاک سپاری و ایام عزاداری جیران در پایتخت نماند. سه سال پس از مرگ امیرقاسم میرزا، فرزند جیران و ولیعهد پیشین، شاه، شاید به سبب نوعی اختلال ناباروری، صاحب فرزند جدیدی نشده بود. او همچنان به برادرش، عباس میرزا، بدگمان بود. زمانی شاه یکی از یادداشت های محمدشاه را درباره عباس میرزا برای رالینسون خوانده بود:«امروز مولایم حاجی [ میرزا آقاسی ] اطمینانم داد که کشف کرده که نورچشم کوچکم عباس روزی پادشاه ایران خواهد شد و دلم از این خبر بس روشن است.» ناصرالدین سپس اقرار کرد که از آن پس شبح برادر تاجدارش را بر تخت سلطنت مقابلش میبیند. اعلام ولیعهدی مظفرالدین میرزا که از سمت مادر نیز قاجار بود، در ۲۱ ذی القعده ۱۲۷۸ به ادعاهای بهمن میرزا و عباس میرزا پایان داد. علاوه بر اینکه نسب مادری او خرسندی مهدعلیا و بزرگان قاجار را جلب کرد. این انتصاب علی رغم نفرت پدر تاجدار از فرزند صورت گرفت.
در ادامه تلاشهای اصلاحاتی، شاه تصمیم گرفت برای جلوگیری از مداخل غیرقانونی حکام ولایات به نحو آزمایشی، امور مالی گیلان را از حکومت آن ولایت مجزا کند، لیکن نقشهاش به مشکل جدی برخورد کرد، زیرا احمدخان نوایی، نامزد حکمرانی گیلان، به قبول یک مقرری ثابت و حذف مداخل تن در نمیداد. در تابستان سال ۱۲۷۷ اغتشاشاتی در تهران و تبریز بر سر گرانی آذوقه پیش آمد و برای نخستین بار در عهد قاجاریه، قحطی به مقیاس وسیع در ایران پدید آمد. نا آرامیهای شهری به طور متوالی در بین دهه های ۱۲۷۰ و ۱۲۸۰ سراسر ایران را در نوردید. خشم مردم از مضیقه ها و سوء حکومت آشکار، مستقیماً متوجه شاه بود. در نوروز سال ۱۲۸۲ هـ.ق، شاه محمدخان قاجار دولو را با لقب جدید «سپهسالار اعظم» به مقامی «مرادف» صدارت منصوب کرد و خود به دنبال سرگرمی محبوبش، شکار، راهی مازندران شد. در غیاب شاه باردیگر ناآرامیها شدت گرفت. او به ناچار بازگشت و برای بار دوم مقام صدارت را ملغا اعلام کرد و تربیبات پیشین را برقرار ساخت.
اعتقاد ناصرالدین به اصلاحات با همه شور و شوق اولیه به زودی سست شد. او در تلاش برای حفظ اقتدار رو به کاهش خود، به سیاست اعمال زور متوسل شد که با خواست او برای اصلاحات تضاد کامل داشت. شاه مجلس مصلحت خانه را چون از خود استقلال رای نشان داد، تدریجاً کنار گذاشت و تصمیماتش را بلااجرا. به علاوه، شاه خود را اسیر قدرت ریشهدار محافظهکاران مییافت، چه قدرت و رغبت آن را نداشت که نسل جوانتر را در دستگاه دیوان جانشین آنان سازد و در عین حال نمیتوانست به نیات واقعی اصلاحطلبان اعتماد کند.
صدارت سپهسالار
با برکناری اعتمادالدوله شاه دیگر کسی را تا سال ۱۲۸۱ (قمری) به صدراعظمی برنگزید و وزارتخانههای مستقل به صورت هیاتی که ریاستش را میرزا جعفرخان مشیرالدوله بر عهده داشت کشور را اداره میکردند. در ۱۲۸۱ شاه میرزا محمد خان قاجار را با لقب سپهسالاری به صدارت برگزید که او تا سال ۱۲۸۴ (قمری) بر این جایگاه ماند. پس از آن شاه وی را کنار گذارد و وزیر مالیه آن زمان میرزا یوسف خان مستوفیالممالک را بی آنکه رسماً صدر اعظم گرداند بدین کار گمارد.
در ۱۲۸۷ (قمری) که ناصرالدین شاه به سفر عتبات رفته بود با سفیر کبیر ایران در عثمانی -میرزا حسین خان قزوینی که لقب مشیرالدوله داشت - دیدار کرده و به تواناییهای او پیبرد؛ پس او را به ایران فراخواند و وزارت عدلیه را بدو سپرد. پس از چندی که مستوفیالممالک کنارهگیری کرد وی به صدارت رسید و سپهسالار خوانده شد. او اصلاحات امیر کبیر را پیگرفت، به سازماندهی ارتش پرداخت، و کوشید تا در ایران حکومت قانون را برقرار سازد. همچنین وی برای شناساندن پیشرفت جهان شاه را به سفر فرنگ انگیزاند که سرانجام این سفر در ۱۲۹۰ (قمری) انجام پذیرفت.
در زمان سپهسالار امتیاز راه آهن ایران را از رشت به تهران برای ۵۰ سال به بارون رویتر انگلیسی واگذاشتند. همچنین بر پایهٔ اعتبارنامهای حق استفاده از همهٔ منبعهای اقتصادی چون معدنها، جنگلها، بنیادگذاری بانک، تلگراف و... بدو واگذار میشد ولی اندکی پس از آن این اعتبارنامه لغو شد و برای دلجویی از رویتر در ۱۳۰۶ (قمری) امتیاز بانک شاهنشاهی به درازای ۶۰ سال بدو واگذار شد.
با بازگشت شاه از فرنگ مخالفت درباریان و ملایان با سپهسالار که مردی اصلاحطلب بود بیشتر شد و سرانجام شاه او را واداشت تا از کار کناره گیرد. شاه هنگامی که به تهران رسید مستوفیالممالک را به جای او گماشت و به میرزا حسین خان نیز وزارت امور خارجه را سپرد. در ۱۲۹۱ (قمری) نیز بدو لقب سپهدار اعظم و نیز مقام وزارت جنگ را داد. سپهسالار در پستهای تازهاش نیز کوشید به بهبود وضع نابهسامان آن روزگار بپردازد ولی چون شاه حسن نیت نداشت کوششهایش به جایی نرسید.
صدارت امینالسلطان
با مرگ میرزا یوسف مستوفیالممالک شاه صدر اعظمی را به میرزا علی اصغر امینالسلطان سپرد. این مرد کوششی در راه اصلاحات نکرد و آن چه کرد در راه استواری جایگاه خویش و خشنودی شاه بود. وی ناصرالدین شاه را به سومین سفر اروپاییاش برد. در زمان او انگلیسیها امتیازات فراوانی را چون حق گشایش قمارخانه و لاتاری، از دربار ایران گرفتند. همچنین امتیاز خرید و فروش توتون و تنباکو و انفیه در درون و بیرون ایران به شرکتی انگلیسی به درازای ۵۰ سال و به شرط پرداخت سالیانه ۱۵ هزار لیرهٔ انگلیسی و یک چهارم سود خالص آن شرکت واگذار شد. این امتیاز در سفری که ذکرش رفت به انگلیسیها داده شد ولی بر امتیازنامهٔ آن در رجب ۱۳۰۸ (قمری) دستینه نهاده شد. اگرچه در بازگشت به ایران شاه امتیاز لاتاری و قمارخانه را لغو نمود. همچنین انحصار دخانیات ایران به دست شرکت رژی در ۱۳۰۸ (قمری) انجام پذیرفت. در این زمان مردم ایران که با کشورهای اروپایی کمکم آشنا میشدند و روزنامهها و جراید فارسیزبانی که در بیرون از کشور چاپ میشد به دستشان میرسید و بر آگاهی ایشان میافزود به مخالفت با قراردادی که پیشتر از آن سخن گفتیم پرداختند و در این میان روحانیت شیعه نیز با این قرارداد به مخالفت پرداختند و کوششهای امینالسلطان برای تطمیع ایشان به جایی نکشید. در تهران میرزا حسن آشتیانی و در عتبات میرزا محمدحسن شیرازی رهبری این اعتراض را داشته و فتوای تحریم دخانیات را دادند و خواستار لغو آن قرارداد شدند. سرانجام شاه و صدر اعظم کوتاه آمدند و در ۱۶ جمادیالاول ۱۳۰۹ (قمری) آن امتیازنامه را لغو نمودند.
رخداد رژی سبب این شد که مردم بفهمند که با پافشاری میتوانند حق خود را از دولت دریافت دارند و این پیشگام رویدادهای زمان مظفرالدین شاه قاجار گردید. ولی این رویداد بار منفیای هم برای ایرانیان داشت و آن اینکه دولت ناچار شد برای پرداخت خسارت به شرکت انگلیسی دخانیات مبلغ ۵۰۰ هزار لیره از بانک شاهی قرض کرده و بدان شرکت بپردازد، این نخستین وامی بود که ایران از کشوری بیگانه میگرفت و پس از آن بود که گرفتن وامها از روسیه و انگلستان آغاز شده و بر فشار اقتصادی از یکسو و رخنهٔ روزافزون این دو کشور در امور درونی ایران افزود.
در سالهای پایانی پادشاهی ناصرالدین شاه فساد و رشوهخواری در کشور رو به افزایش گذاشته بود. امینالسلطان نیز فردی چیره بر شاه و نیرومند در کشور بود و اجازهٔ اصلاحات به کسی نمیداد. گرداندن کشور در زمان او بر عهدهٔ شورایی بود که سرشناسترین اعضای آن خود او، کامران میرزا پسر شاه، نایبالسلطنه و حکمران تهران؛ و میرزا علیخان امینالدوله وزیر رسائل و اوقاف بودند. در میان اینان امینالدوله مردی اصلاحطلب و کاردان بود، ولی نیرویی نداشت و همآورد امینالسلطان شمرده میشد و سرانجام هم چند ماه پیش از کشتهشدن شاه در ۱۳۱۳ (قمری) امینالسلطان وی را به پیشکاری آذربایجان به تبریز فرستاد تا او را از پایتخت دور نگاه دارد.
در این زمان و با توجه به فساد کامران میرزا و امینالسلطان و نیز پیروزی در رویداد تنباکو بر ناخرسندی توده از دستگاه فرمانروایی افزوده میشد. در این میان چهرههایی نیز در درون و بیرون کشور به برانگیختن مردمان میکوشیدند و از آن جرگه خود امینالدوله، شیخ هادی نجمآبادی، سید جمالالدین اسدآبادی، و نیز میرزا ملکم خان بودند. میرزا ملکم در لندن به نشر روزنامهٔ قانون پرداخت و خواهان برپایی حکومت قانون و دگرگونی وضعیت در ایران شد و از ستمهای فرمانروایی خودکامهٔ قاجار داد سخن داد. از آن جا که سخنانش رنگ عامیانه داشت در مردم ایران اثر بسزایی نمود.
مرگ
در آستانهٔ مراسم پنجاهمین سال تاجگذاری در سال ۱۲۷۵ هجری خورشیدی (۱۷ ذیالقعده۱۳۱۳ هجری قمری) به دست میرزا رضای کرمانی یکی از پیروان سید جمال الدین اسدآبادی و به تحریک او[۱۶] در حرم شاه عبدالعظیم در شهر ری ترور شد. او در هنگام ترور پنجاهمین سالگرد سلطنت خویش را جشن میگرفت. وی در زیارتگاه شاه عبدالعظیم در شهر ری در نزدیکی تهران دفن است. سنگ قبر یک پارچهٔ مرمری وی که تمثال کامل وی بر آن حکاکی شده هماکنون در موزهٔ کاخ گلستان در تهران نگهداری میشود و به یکی از شاهکارهای کندهکاری دوره قاجار معروف است.
گفته میشود ریوولور استفاده شده برای ترور وی بسیار کهنه و فرسوده بودهاست. به همین دلیل شاید اگر وی پالتوی ضخیمتر پوشیده بود یا از فاصلهای دورتر به وی شلیک شده بود او از این سو قصد جان سالم به در میبرد. گفته شدهاست که آخرین کلمات وی اینها بودهاند:
من بر شما جور دیگری حکومت خواهم کرد اگر زنده بمانم
ماجرای تنباکو
وی در سال ۱۲۶۹(۱۳۰۹) طی قراردادی مالکیت صنعت تنباکو را به جرالد تالبوت انگلیسی واگذار کرد. اما بعدها با صادر شدن فتوای میرزا محمد حسن شیرازی و میرزا حسن آشتیانی که کاشت و تجارت و مصرف تنباکو را ممنوع کرده بود مجبور به لغو آن گردید. این فتوا حتی اثراتی بر زندگی شخصی وی نیز داشت تا جایی که همسران وی او را از مصرف تنباکو باز داشتند. شاه هنگامی ناچار به لغو این حکم شد که میرزا حسن آشتیانی در برابر یکی از دو راهی که شاه پیش پای او گذاشتهبود -یعنی یا کشیدن قلیان در جلو چشم همه و یا ترک ایران- دومی را پذیرفت. پس مردم تهران به شور درآمده به دنبال او راهی شدند. هنگامی که کارگذاران شاه کوشیدند تا او را به زور وادار به کشیدن قلیان کنند سید محمد رضا طباطبایی خشمگین شده و به شاه و نایبالسلطنه دشنام داده بود. این رویداد مردمان را به هیجان آورد و ایشان به گرد ارگ شاه ریختند. درگیری پیش آمد و چند تنی کشتهشدند. هنگامی که زنان شاه نیز پریشان شدند شاه سرانجام تسلیم شد و نشست میان روحانیان معترض و دولتیان برگزار شد که نتیجه آن لغو امتیاز بود. البته برای پرداخت جریمهٔ این لغو امتیاز ایران ناچار شد از انگلیسیها وام بگیرد که این نخستین وامی بود که ایران از یک کشور بیگانه میگرفت.
وی در تلاشی دیگر برای دادن امتیازاتی به اروپاییان مالکیت گمرک ایران را به پاول جولیوس رویترز (بنیانگذار خبرگزاری رویترز) واگذار کرد.
نقش برجسته شکل شاه که نمایان گر تصویر ناصرالدین شاه قاجار و چند تن از وزیران او است
برپایی مجلس شورای دولتی و کوشش برای نگارش قانون
ناصرالدین شاه فرمان دادهبود که شورایی از وزیران و چهرههایی کشوری فراهم شود و بر حل مشکلات ایران بپردازند. اعضای این شورا کسانی چون امینالملک، علاءالدوله و ناصرالملک بودند. ولی این شورا در عمل کاری از پیش نبردند زیرا میدانستند که گره مشکلات در دست کسانی چون فرزندان شاه است و کوشش برای حل این مشکلات به دشمنی با ایشان میانجامد.
ناصرالدین شاه همچنین به ابوالقاسم خان ناصرالممالک دستور داد تا به ترجمه و نگارش قانون بپردازد، ولی با اعتراضی که بر نوشتن قانون نو که به منزلهٔ دشمنی بر قانون شرع اسلام بود و نیز بهانهٔ پیروی ناصرالممالک از میرزا ملکم خان این کار نیز به پایان نرسید.
سفرهای اروپایی
ناصرالدین شاه نخستین پادشاه ایران بعد از اسلام بود که به اروپا مسافرت کرد. وی نخستین بار در ۱۲۵۲ هجری شمسی و بعداً دوباره در ۱۲۵۷ و برای آخرین بار در ۱۲۶۸ (که در آن بازدیدی کامل از ناوگان جنگی بریتانیا کرد) به اروپا سفر کرد. وی در اولین سفر خود به بریتانیا به لقب شوالیه انجمن گارتر (بالاترین مقام سلحشوری بریتانیا) نائل آمد. وی اولین شاه ایران بود که این مقام را بدست آورد.
آوردن دوربین عکاسی به ایران از جمله کارهای او است. وی خود نیز به کار عکاسی علاقمند بوده است. او سیستم پستی نوین، حمل و نقل قطار، و انتشار روزنامه را با خود به ایران اورد. بانک شاهنشاهی ایران در پی سفرهای اروپایی وی تأسیس شد.
ایران در روزگار ناصرالدین شاه
ایران در روزگار این پادشاه باز هم رو به ناتوانی رفت و پیمانهای آخال و پاریس -که در برابر آنها بخشهای دیگری از ایران جدا و به رخنه بیگانگان بر کشور افزودهشد- در زمان این پادشاه بستهگردید. همچنین دولت او به استثنای زمان زمامداری امیر کبیر و چند شخصیت دلسوز و کاردان دیگر به وضع کشور و مشکلات اقتصادی و اجتماعی ایران توجهی نداشت. برای نمونه هنگامی که در ربیعالثانی ۱۲۹۹ (قمری) میرزا ملکم خان را از فرنگ فراخواندند به جای ستایش از خدماتش وی را مورد خوارداشت قرار دادند. همچنین در بسیاری از نشستهای رسمی دولت از هر چیزی سخن گفتهمیشد چیز آنچه که باید بشود. برای نمونه ظلالسلطان پسر ناصرالدین شاه گزارش میدهد که :«..به جای صحبت دولتی، از میوه و گل و بلبل ...گفتگو میشود...» یا بیان میکند که یکی از دغدغههای دولت و دربار این بوده که شایع شدهاست که زنهای شاه میخواهند بدو جگر خرس بدند تا اخته شود و این سوژه گفتگوی زمامداران میشده است.
همچنین از نامههای به جای مانده از بیگانگانی که در آن زمان در ایران بوده اند میتوان به آشفتگی و نابهسامانی روزگار ناصری پی برد. برای نمونه کنت دو گوبینو -که نماینده سیاسی آن زمان فرانسه در تهران بود- در نامههایش از این آشفتهبازار سخن میگوید. برای نمونه رفتار اروپاییها را در ایران مغرورانه و طمعآمیز و برخورد ایرانیان را نیز سادهانگارانه و نادرست میخواند. او با اینکه به ویژگیهای نیکوی ایرانیان نیز اشاره دارد ولی از روزگار ناخوشایند آن زمان پردهبرمیدارد. برای نمونه در نامهای که در ۱۸۶۳ (میلادی) نوشتهاست میگوید:«..مردم ایران مردم کارکن و باهوش هستند و طبعاً از تجارت و صناعت و زراعت خوششان میآید و آرزویشان این است که حکومت بگذارد ثروت ارضی مملکتشان را مورد استفاده قرار بدهند...» گوبینو همچنان بازگو میسازد که با همهٔ گرفتاریها کشور ایران رو به پیشرفت میرود و کارخانههایی هم گرداگرد پایتخت و با یاری سرمایه خود مردم و بی هیچ گونه پشتیبانی از سوی دولت ساخته شدهاست. همچنین میگوید که رفتار زشت و خشن سردمداران دولت نیز زیر فشار افکار عمومی کمکم رو به بهبود و نرمش میرود. گوبینو از ناتوانی دفاعی ایران سخن میگوید و میگوید که قاجارها حتی در برابر تازش احتمالی ترکمانان نیز بیدفاع و ناتوان بوده و دارای سپاه و ارتشی نیستند و مردم ایران نیز چون مهری بدیشان ندارد در برابر رویدادها از خود مقاومتی نشان نخواهند داد. گوبینو در نامهٔ دیگری از گفتگوی خود با وزیر امور خارجهٔ ایران میرزا سعید خان و اندرزهایی که به وی دادهاست داد سخن میدهد. او به سعید خان هشدار داده که مردم روز به روز بیشتر به دین بابی میگروند و او را به اصلاحات پند میدهد هرچند که در پایان نامه اندرزهای خود را در گوش او و شاه بیحاصل میداند.
حاج سیاح از وضعیت بد اقتصادی گزارش میدهد. وی بیان کردهاست که از هر صد خانه در زمان ناصرالیدن شاه یکی توانایی روشنکردن چراغ را در شب نداشتهاست. همچنین از کمبود نان و زدودن گرسنگی مردمان با چیزهایی چون شلغم یا چغندر خبر میدهد. او برای نمونه از روزگار کرمانیان سخن میگوید و اینکه ایشان از روی تنگدستی فرزندان خود را به شالبافی و فرشبافی میفرستادند و زنانشان نیز با بهایی اندک به دوخت و دوز پوشاک میپرداختند. وی میافزاید که :«از شدت پریشانی زن و دختران که به ۹ سالگی رسیده یا نرسیده به مقاطعه میدهند یا به اسم صیغه یا متعه یا فروش؛ هرچه بگویی رواست. در مدرسه...طلبهها کارشان صیغه دادن زن و دختر است که به خود زنان یا کسان آنها وجهی داده زنها را برای این کار اجاره میکنند...در مدرسه هر کس وارد میشود قلیان میدهند، بعد میپرسند زن میخواهی یا دختر جوان.» وی در دنبالهٔ کتاب خاطراتش چنین میآورد :«همه جا مردم ایران در فشار جهل و ظلم هستند؛ ابداً ملتفت نیستند که انسان هستند و انسان حقوقی دارد. ملاها و امرا خواستهاند اینان نادان و مرکب مطیع آنان باشند و انصافاً هم خوب به مقصود رسیدهاند.» حاج سیاح در جاهای دیگر از خاطراتش هم به روزگار آشفته دورهٔ ناصری اشاره میکند و از در بند بودن مردم و آزادی و بیقید و بندی عدهٔ اندکی از جمله شاه و درباریان و کارگزاران دولت و روحانیان شیعی اظهار شگفتی میکند. همچنین حاج سیاح آورده است که در روزگار او هر کسی با دیگری دشمنی داشته به آسانی میتوانسته بدو اتهام بابیگری بزند و بیدرنگ و بی هیچ بازجویی وی را میکشتهاند.
رابرت گرنت واتسن نیز که در زمان این شاه به ایران آمده بود از زندگی سخت کودکان ایرانی گزارش دادهاست و اینکه کودکان ضعیف و بیمار در کودکی زیر آن شرایط سخت میمردهاند و کسانی که کودکی را از سر میگذراندهاند که نیرومندتر بودهباشند.
خود شاه از پیشرفت مردم بیم داشت و بارها در خلوت به کارگزارانش گفته بود که نوکرهای من و مردم این مملکت باید جز از ایران و عوالم خودشان از جایی خبر نداشته باشند و اگر اسم پاریس و بروکسل نزد آنها برده شود، ندانند این خوردنی است یا پوشیدنی.
شاه همچنین بهسازی و نوسازی را نمیپسندید و برای نمونه از گشایش بانک بیمناک بود و تا زمانی که سفیر انگلستان دخالت نکرد زیر بار گشودهشدن بانک در ایران نمیرفت. با این همه در روزگار ناصری برای نخستین بار شورای دولت و مصلحتخانهٔ عامه برپا شد؛ یک گروه ۴۲ تنه از شاگردان ایرانی برای آموختن دانشها به فرانسه فرستاده شدند؛ نخستین جمعیت سیاسی به نام مجمع فراموشخانه بنیاد نهادهشد؛ نخستین طرح قانون اساسی نوشته و به شاه عرضهشد؛ کشیدن تلگراف گسترشیافت و چندین کتاب ارزشمند -که یکی از مهمترینشان «گفتار در روش» نوشتهٔ دکارت بود که با تشویق گوبینو ترجمه شد- به فارسی برگردان شد.
فعالیتهای اجتماعی و سیاسی در زمان ناصرالدین شاه
در ۱۳۰۸ (قمری) گروهی از جوانان دانشآموخته به وسیلهٔ کنت دو مونت فرت اتریشی رئیس نظمیه آن زمان و نیز کامران میرزا پسر شاه و نایبالسلطنه از ناصرالدین شاه خواستار اجازهٔ گشایش دانشگاه برای خود شدند و طرح قانون آن را نیز در ۴۷ ماده به شاه تسلیم داشتند. ناصرالدین شاه در حاشیه نامه به کامران میرزا چنین پاسخ داد:«جوانان معقول بسیار بسیار غلط کردهاند که ایجاد دانشگاه میخواهند بکنند؛ اگر همچو کاری بکنند پدرشان را آتش خواهم زد؛ حتی نویسندهٔ این کاغذ در ادارهٔ پلیس باید مشخص شده و تنبیه سخت بشود که من بعد از این فضولیها نکند.» ( این نوشته فاقد سندیت است. [دارلفنون] که نخستین دانشگاه ایران است در روز یکشنبه ششم دی ماه ۱۲۳۰ برابر با پنجم ربیعالاول ۱۲۶۸ قمری، افتتاح شد و تا بعد از ترور ناصرالدین شاه نیز کار می کرد. نیز در ایران دوره قاجاریه اداره پلیس وجود نداشت و به آن نظمیه می گفتند )
در روزگار این پادشاه آزادیخواهان و اصلاحطلبان نیز گرفتار آزار و شکنجه بسیار بودند. برای نمونه میرزا یوسف خان مستشارالدوله را به زندان قزوین افکندند و کتابی را که نگاشته بود بر سرش کوفتند. یا میرزا محمد علی خان همدانی فریدالملک از پیروان میرزا ملکم خان که منشی سفارت ایران در لندن بود به سال ۱۳۰۸ (قمری) گرفتار شد و سه ماه را در قزوین در کند و زنجیر گذراند. همچنین میرزا محمد حسین خان ذکاءالملک(میرزای فروغی) به جرم نوشتن مقالهای برای روزنامه قانون مورد پیگرد قرار گرفت. شمار بسیاری نیز در راه آزادیخواهی در روزگار او جان سپردند. یکی از بزرگترین ترویجدهندگان آزادی و حکومت قانون میرزا ملکم خان بود که پیروانش کوششهای بسیاری را برای گسترش آزادیخواهی مینمودند. از دیگر کسانی که در این راه به بند افتادند حاج سیاح محلاتی و میرزا جعفر حکیم الهی بودند. تنها با کشته شدن ناصرالدین شاه در ۱۳۱۳ (قمری) بود که از فشار بر آزادیخواهان اندکی کاستهشد.
در زیر فشار خودکامگی شاه آزادیخواهان نامهای بیامضا برای شاه فرستاده بودند که در آن شاه را برای نابودی و سرکوب اصلاحطلبانی چون امیر کبیر و پر و بال دادن به تاراجگران و ستمگران نکوهیدهبودند. در این نامه به شاه دربارهٔ عواقب اعمالش هشدار داده بودند. همچنین در زمان این پادشاه چسباندن اعلامیههای تند و تیز در بر علیه شاه در شهرهای تهران و تبریز رواج داشته است. همچنین هنگامی که حاج سیاح و میرزا رضای کرمانی در زندان شاه بودند هواداران ایشان به وسیلهٔ زنی دو نامه به خوابگاه او انداخته بودند و وی را تهدید کرده بودند که اگر دست به کشتن زندانیان بزند او را ترور خواهند کرد. شاه هنگامی که نتوانسته بود نویسندهٔ نامه را بیابد بیمناک شده و از کشتن اینان گذشته بود.
از دیگر کوشندگان در راه آزادی و اصلاحات میتوان از جلالالدین میرزای قاجار، ماکنجی پیشوای زرتشتی و نیز میرزا فتحعلی آخوندزاده نام برد. آخوندزاده راه رهایی از چنگال نادانی و استبداد را یکی آموزش اجباری کودکان و دیگری تغییر الفبای فارسی میدانست. وی همچنین خواستار برپایی روزنامهها، مدرسه، تئاتر و نیز آزادی زنان و برابری حقوقی آنان با مردان، تکهمسری، مشروطه و حکومت قانون بود. وی همچنین بر این باور بود که قضاوت را باید از دست روحانیان بیرون آورده و به وزارت دادگستری سپرد.
از دیگر اندیشمندان روزگار ناصری میرزا آقاخان کرمانی بود. وی در استانبول همراه سید جمالالدین اسدآبادی بود و در نشر روزنامهٔ قانون که از ۱۳۰۷ (قمری) آغاز شد با میرزا ملکم خان همکاری داشت. جز اینها میتوان از شیخ احمد روحی، حاج زینالعابدین مراغهای، طالبوف و میرزا حبیب اصفهانی نیز در جرگه روشنفکران آن دوره نام برد.
ایران و کشورهای خارجی در زمان ناصرالدین شاه
در روزگار ناصرالدین شاه مداخلههای روس و انگلیس در ایران افزایش یافت و بسیار پیش میآمد که سران این دو دولت از شاه میخواستند که کسی را به مقامی بنشاند. برای نمونه یحیی خان مشیرالدوله در زمان امینالسلطان برای دستیابی وزارت خارجه به وزیر مختاران روس و انگلیس متوسّل شد و چون امینالسلطان ناخرسند بود پس به شاه فشار آوردند و سرانجام یحیی خان با هزار التماس میپذیرد که دو وزارت عدلیه و تجارت را بگیرد و از وزارت خارجه چشم بپوشد.
در این زمان سه دولت روس و انگلیس و عثمانی در امور ایران دخالت میکردند. دوتای نخستین به پشتوانه عهدنامه ترکمانچای و عثمانی نیز به یاری روحانیت شیعه[نیازمند منبع] که اماکن مقدسش در میانرودان در خاک آن کشور بود. اینان با در دست داشتن گمرک دست اقتصاد ایران را بسته بودند. تنها منبع اقتصادی معادن بودند که ایران برای بهرهبرداری از آنها سرمایهٔ بسندهای نداشت. پس دولت ایران به سوی آلمان گرایش یافت که در ایران منفعتی نمیجست و کوشید با آن کشور برای کشیدن راه آهن، بهرهبرداری از معادن، راهاندازی کارخانهها و آموزش متخصص پیمان بندد که این هم با اعتراض انگلیسیها روبهرو شد.
پس از بسته شدن قرارداد پاریس در ۸ رجب ۱۲۷۳ میان ایران و بریتانیا که میانجیاش ناپلئون سوم امپراتور فرانسه بود؛ ناپلئون در نامهای به ناصرالدین شاه پندهایی بدو داد؛ از جملهٔ اینکه در برابر کوشش روس و انگلیس برای گسترش نفوذ خویشتنداری پیش برد و با ایشان مدارا کند و در برابر بکوشد که با هیچ یک از این دو دولت بیش از اندازه نزدیک نشود. همچنین در سیاست داخلی راه داد را پیش گیرد. ارتشی فراهم آورد که اگرچه کوچک ولی بسامان و منظم باشد. همچنین بایستگی کشیدن راه آهنی میان فرات تا خلیج فارس که بیشترش از خاک عثمانی و تنها سی فرسنگش از ایران میگذرد را، به همراه اهمیت اقتصادی و آمد و شدی آن را به شاه ایران گوشزد کردهبود.
سیاست های فرهنگی
سانسور مطبوعات
گرچه در دوران سلطنت او به شمار عناوین روزنامهها افزوده شد (پیشتر تنها روزنامهای که در ایران منتشر میشد کاغذ اخبار بود) اما تمام این روزنامهها دولتی بودند. او انتشار روزنامه دولتی وطن (La Patrie) را که در زمان صدارت میرزا حسین خان مشیرالدوله به زبان فرانسه چاپ شد، پس از یک شماره متوقف کرد، چرا که سرمقاله آن دم از آزادی و برابری میزد. به فرمان او نخستین اداره سانسور مطبوعات در ایرن تاسیس شد. این اداره در سال ۱۸۶۳ دایر شد و وظیفه داشت تمام روزنامهها و کتابهای را پیش از چاپ بررسی کند و جلو ورود روزنامههای فارسیزبان چاپ خارج را بگیرد.
آموزش
امیرکبیر در سال سوم سلطنت ناصرالدین شاه (۱۲۶۶ هـ.ق) تصمیم به تاسیس دارالفنون گرفت. پس از عزل امیرکبیر، جاستین شیل وزیر مختار انگلیس در ایران و به اغوای او میرزا آقاخان نوری سعی بسیار کردند که دارالفنون گشایش نیابد. زیرا شیل عصبانی بود که چرا معلمین از اتباع یا طرفداران سیاست انگلیس انتخاب نشده اند. اما ناصرالدین شاه چون نامه ای درباب استخدام این معلمان به فرانسوآ ژوزف، امپراتور اتریش، نوشته بود و راضی به مراجعت دادن آن ها نبود، اصرار در افتتاح دارالفنون کرد. دوهفته پس از افتتاح دارالفنون، امیرکبیر در باغ فین کاشان کشته شد.[]
در بدو امر، ناصرالدین شاه جوان در امتحانات دارالفنون حاضر می شد و به محصلین جایزه، انعام و منصب می داد. ولی کمی بعد در نتیجه اعمال و افعال میرزا ملکمخان که سمت مترجمی و معلمی در این مدرسه داشت، به خصوص تاسیس فراموشخانه و تبلیغ جمهوری، شاه به دارالفنون بدگمان شد و اعزام محصلین را به اروپا محدودتر ساخت.
هنر
طراحی محمدحسنخان صنیع الدوله، از پشت سر، اثر ناصرالدین شاه، ۱۹ رمضان ۱۲۹۰
عده موسیقدانان در دربار ناصرالدین شاه بسیار بیش از شمار آنان در دربار پدرش بود.[] نوازندگان برجستهای چون آقا علیاکبر خان فراهانی، میرزا عبدالله، آقاحسینقلی، آقا غلامحسین، سرورالملک و سماع حضور در دربار ناصری حضور داشتند. بعضی از این نوازدگان، مانند سرورالملک، از شاه لقب گرفتند [] و استادان با عناوینی همچون آقا و میرزا خوانده شدند که از ترقی شأن موسیقیدانان در این زمان حکایت دارد. در این دوره یادگرفتن موسیقی در میان خانواده سلطنتی رایج شد، چنان که عصمتالدوله و تاجالسلطنه، دختران شاه، نواختن پیانو آموختند.[] در این زمان، نخستین دسته موسیقی سلطنتی توسط دو موسیقیدان فرانسوی ایجاد شد. در ۱۲۴۸ ناصرالدین شاه از امیرنظام گروسی، سفیر آن زمان ایران در فرانسه، خواست موسیقیدانی برای سرپرستی ارکستر سلطنتی بیابد. آلفرد ژان باتیست لومر، موسیقیدانی که در پی درخواست شاه به ایران اعزام شد، شعبه موسیقی دارالفنون را تأسیس کرد.
در سال ۱۲۶۰ هـ ق ملکه ویکتوریا و نیکلای اول دو دوربین عکاسی به عنوان هدیه برای محمدشاه فرستادند. ژول ریشار یکی از فرانسویان دربار، دوربین ها را به کار انداخت و عکسهایی از خاندان سلطنتی و ناصرالدین میرزا گرفت. احتمالاً همین عکسهای اولیه علاقه ناصرالدین شاه را به عکاسی برانگیخت. ناصرالدین شاه در نوزده سالگی دستور تهیه گزارشی تصویری را از تخت جمشید به ژول ریشار داد، که نافرجام ماند. این مأموریت در صورتی که انجام می شد، می توانست همقدم با کار عکاسان پیشرو دنیا در آن زمان باشد.[] علاقه ناصرالدین شاه به این هنر سبب شد عکاسی فرانسوی به نام کارلهیان را برای آموزش نظاممند این فن به ایران فراخواند. شاه، آقارضا از پیشخدمتان خود را به کارلهیان سپرد تا فنون عکاسی را بیاموزد. پس از آن آقارضا در سفر و حضر همراه شاه بود و از جنبههای مورد علاقه او عکاسی میکرد. ناصرالدین شاه مکان مستقلی را با عنوان «عکاسخانه» به فعالیتهای آقارضا اختصاص داد. شاه کارلهیان را همچنین مامور آموزش عکاسی به شاگردان دارالفنون کرد.[] به دستور او نخستین عکاسخانه عمومی ایران دایر شد. بنا به خواست شاه، چندین عنوان کتاب در زمینه عکاسی تألیف ترجمه شدند که دانش روز عکاسی دنیا را در اختیار عکاسان ایرانی قرارداد. خود شاه هم مشخصاً در دوره به عکاسی پرداخت. دوره اول از حدود ۱۲۷۵ تا ۱۲۹۵ که به مدت بیست سال مداوم ادامه داشت و دوره دوم از ۱۳۰۲ تا آخر سلطنتش. عکسهای دوره دوم، به دلیل دیدن کار عکاسان اروپایی که او در طول سفرهای خود ملاقات می کرد، پخته تر و منسجم تر هستند. برخی آثار او در دوره دوم نشانگر تلاش او برای گذر از شیوه های عادی عکاسی و تجربه نگاههای نامعمولتر است.
داستانی با عنوان حکایت پیر و جوان را از آثار ادبی ناصرالدین شاه دانسته اند. این داستان به سبک رایج داستانهای اروپایی قرن نوزدهم نوشته شده و در مقایسه با آثار معاصر خود جالب توجه است. داستان در ۱۲۸۹ هـ ق خلق شده و نسخه موجود آن به خط عبدالکریم منشی طهرانی نگارش یافته است. عبدالله انوار در فهرست نسخ خطی کتابخانه ملی و ایرج افشار «حکایت پیر و جوان» را اثر ناصرالدین شاه شمرده اند.
ایجاد نیروی دریایی
ناصرالدینشاه قاجار، تحت تاثیر افکار امیرکبیر، به دنبال ایجاد یک نیروی دریایی در دریاهای شمال و جنوب کشور بود. و در ۱۸۶۵ م. (۱۲۴۴ خورشیدی) این کار را با خرید رزمناوهای پرسپولیس و شوش برای ایجاد امنیت در خلیج فارس و دریای مکران آغاز نمود. کشتی توپدار شیروخورشید تنها کشتی ایرانی در دریای خزر در این سالهاست.
فرزندان
نا صرالدین شاه در طول حیات خود هشتاد و پنج زن صیغه و عقدی اختیار کرد. او ۴۲ فرزند داشت که از آن میان ۱۸ نفر در کودکی در گذشتند. زنهای عقدی به ترتیب گلین خانم دختر شاهزاده احمد میرزا، خجسته خانم تاج الدوله دختر شاهزاده سیف الله میرزا، ستاره خانم تبریزی، شکوه السلطنه مادر مظفرالدین شاه و نوه فتحعلی شاه و جیران خانم فروغ السلطنه بودند. فروغ السلطنه و شکوه السلطنه در حیات ناصرالدین شاه در گذشتند.
شرح حال ناصرالدین شاه قاجار:
پس از فوت محمد شاه قاجار پسر وی به نام ناصرالدین میرزا که درآن زمان ولیعهدمحمد شاه قاجار می شدوی درشهر آذربایجان به سر می برد واز عمر وی بیش ازشانزده سال یا هفده سال نمی گذشت.
در راه ورود وی به تهران از جمله کسانی که وی راحمایت می کرد میرزاتقی خان فراهانی بود که بعده ها وزیر ناصر الدین شاه شد.میرزاتقی خان فراهانی یا همان امیر کبیربین راه آن قدراز خود لیاقت نشان داد که شخصیت وی به حدی نظر ناصرالدین شاه راجلب کرد که دربین همان راه لغب امیر نظام را توانست از ناصرالدین شاه بگیرد
ودرتهران نیز پس از تاج گذاری ناصرالدین شاه وبرتخت نشستن وی به پاس زحمات امیر کبیر به وی لغب اتابک اعظم رامی دهد وچندی بعد نیز به مقام صدارت رسید.
ناصرالدین شاه شخصی بود که می توانست ایران را آباد کند ولی وی این کار را انجام ندادعلت آن را هم می توان همین مساله رابیان کرد که وی به سفرهای خارجی وبه خصوص سفرهایی به اروپا رادوست داشت وکسی که مداوم بدین سفرها راهی می شود نمی تواند پادشاه خوبی برای ایران باشد .
درزمان سلطنت وی اوضاع ایران بسیار آشفته بود درآن زمان چون وی خردسال بود مادر وی در حکومت دخالات زیادی داشت از جمله ی این این آشفتگی ها:درتمامی بلاد ایران شورش برپا بود چنان که اهالی بروجرد بر جمشید خان ماکویی ومردم کرمانشاه برمحبعلی خان وساکنین شیراز بر حسین خان نظام الدوله قیام کرده بودند وهر کدام از حکما قسمتی رابرای خود برداشته بودند.واز همه مهمتر فتنه حسن خان سالار درخراسان بودکه دفع آن بسیار سخت بود.
میرزا تقی خان امیر کبیر تمام علل پیشرفت اروپا را می دانست وبه خوبی می اندیشید که برای پیشرفت ایران چه کارهایی باید انجام دهد.
میرزاتقی خان پس از مدتی تمامی خرابی های زمان محمد شاه وفتحعلی شاه راجبران کرد ومی گویند که اگر ناصرالدین شاه دستور کشتن وی رانمی دادایران به یکی از کشورهای بزرگ جهان مبدل می گشت .
هرچند وی مدت کوتاهی صدارت ایران رابر عهده داشت ولی با این حال کارهای مفیدی را برای آبادانی ایران انجام داد.از جمله ی این کارها:
1-افزودن قدرت مرکزی وکاهش نفوذ حکما ودرباریان.
2-ایجاد امنیت درسراسر مملکت وسرکوبی یاغیان.
3-به خدمت کاران پاداش وخائنان رامجازات می کرد.دربعضی روایات آمده است
که وقتی میرزا حسن خان راسرکوب کردند ناصرالدین شاه به نسبتی که با وی داشت
از خون وی گذشت ولی امیر کبیر از این کار وی جلوگیری کرد.
4-بساط عدل رابر پا داشت واز تعدی حکام ورشوه گیری آن ها جلوگیری کرد.
5-منظم کردن سپاه ولشگریان.
6-تاسیس مدرسه ی دارالفنون وانتشار روزنامه ی وقایع التفاقیه.
7-کم کردن حقوق درباریان وشاهزادگان.
8-کم کردن الغاب درباریان.
این اقدامات وی دچار شد که عده ای از درباریان برعلیه وی توطئه کنند میرزاآقاخان نوری اعتمادالسلطنه ازجمله این کسان بود.
ودرباریان امیر کبیر را پیش ناصرالدین شاه بد نام کردندوبعد وی امیر کبیر را از صدارت برکنار کردوبه فین کاشان تبعید کردوبعد از چهل روز درحالتی که مست بود حکم قتل امیر کبیر را مهر کرد.وگویند که بعد از این برای وی اشک نیز ریخته است ولی هیچ فایده ای نداشت او ایران را از بودن همچنین مرد بزرگی
محروم کرد.وپس از امیر کبیر نیز میرزا آقا خان نوری به صدارت رسید.
توضیحاتی درباره ی مهر در زمان قاجار:
در زمان سلطنت ناصرالدین شاه وکلا درزمان سلطنت قاجار حکم اعدام ویا عفوکسی یا هر چیز دیگر را پادشاه با مهری که در اختیار داشت مهر می کرد ودستورقتل امیر کبیر نیز بدین گونه صادر شد.
فتنه ی سالار:
در زمان محمد شاه حسن خان سالار پسراللهیارخان آصف الدوله شروع به یاغیگری کرد وبه دنبال این طغیان تاسطنت ناصرالدین شاه به طول کشید امیرکبیر که امنیت کشور را مهمترین چیز می دانست به حسام السلطنه دستور داد که وی را در خراسان سرکوب کندوسرانجام این عملیات موفق بود وسالار وپسرش وبرادرشدستگیر شدند ودر سال (266)به هلاکت رسید.
شورش اتباع باب:
در زمان محمد شاه شخصی به نام محمد علی باب که اهل شیراز بود خود را واسطه ی بین مردم وامام زمان خواندودر ظرف مدتی افرادی را مطیع خود ساخت .
پس از مرگ محمد شاه که بی نظمی وآشفتگی در کشور زیاد شدفرصت خوبی برای تبلیغ بابیگری بود در این جا لازم به ذکر است که باب پس از مدتی خود را مهدی موءعود وبعد از چندی خود راپیامبر نیز نامید.
باب وطرفدارانش در کنار مزار شیخ طبرسی قرار گرفتند ودر آن جا مشغول ساختن قلعه شدند.
وقتی که این خبر به گوش میرزا تقی خان رسیددرابتدابه بزرگان مازندران دستور قلع وقمع آن ها رادادولی طولی نکشید که آن لشکر مغلوب گردیدوآقا عبدالله نام افغان که مرد دلیری بود به دست ملاحسین که از طرفداران فقه ی بابیگری بود کشته شد.
ودرحمله ی بعدی شاهزاده مهدی قلی میرزا بالشگری کار آزموده ی خود برای تسخیر آن قلعه راهی شدند دراین بار ملاحسین شبیح خون زده ولشگر شاهزاده رااز پای درآوردوخود وی نیز چاره ای جز فرار ندید واز آن جا فرار کردوملا حسین خان که بر سر راه فراریان کمین کرده بود دو تیر به او برخودکرد وکشته شد.
وبابیان برای اطمینان دور قلعه ی خود را خندق حفر کردند تا افراد مهدی قلی میرزا نتوانند وارد قلعه شوندو مهدی قلی میرزا نیز بهترین راه را محاصره ی قلعه وراه های رفت وآمد دانست وپس از مدت ها محاصره سرانجام آذوقه وغذای آنها تمام شدوبه ناچار آن ها تسلیم شدند ودستور کشتن آنها صادر شدومحمد علی باب را نیز به تهران آوردند وبعد از مدتی به دستور امیر کبیر وبه روایتی در باغ فردوس تهران تیر باران شد.بعد از باب پس از او میرزا حسینعلی نوری رهبری پیروان باب را برعهده گرفت.میرزا حسینعلی لغب باب (بهاء)را به خود داده بود مدتی بعد خود را
پیامبر جدید خواندوفرقه ی بهائی را بوجود آورد که این امر مورد حمایت انگلستانواقع گشت.
فتح هرات:
درزمان محمد شاه قاجار ایران تصمیم داشت هرات رافتح کندولی بادخالت انگلیسی هامجبور به ترک آن شد.
در زمان ناصرالدین شاه حاکم خراسان میرزا حسام السلطنه به جنگ با حاکم حرات رفت وسرانجام پس از نبرد سختی هرات به دست ایرانیان فتح شد ودر این جا این مساله مطرح است که چرا میرزا آقا خان نوری هیچ تدبیری را برای جلوگیری از تجاوز انگلیسی ها انجام ندادجای شک وتردید است وبه همین علت چون هرات برای
انگلیسی ها مهم بود از جنوب ایران نفوذ کرده وشهر بوشهر ورفته رفته کل جنوب ایران را گرفتند ولشکر فارس به ریاست مهر علی خان شجاع الملک کاری از پیش نبرده وشکست خوردند.
چون این خبر به تهران رسید ایران قصد جنگ با دولت انگلیس راکرد ومبرزامحمد خان قاجار مامور این کار شدولی آنها نیز ذر این جنگ شکست خوردند. فرخ خان امین الملک کاشانی با سفیر ایران در پاریس پیام داد که با سفیر انگلیس
که وی نیز در پاریس اقامت داشت گفت وگو کند واین گونه بود که بین ایران و انگلیس پیمانی به نام پیمان صلح پاریس در شهر پاریس بسته شد. دراین عهد نامه این گونه ذکر شده بود که ایران هیچ حق دخالتی در امور هرات و
افغانستان ندارد وباید استقلال این کشور رابه رسمیت بشناسدودولت ایران نیز به راحتی این مطلب را قبول کرد.
در این جا بی لیاقتی وبی کفایتی میرزا آقاخان نوری بسیار واضح دیده می شود واگردر این جا امیر کبیر حضور داشت به طور قطع نمی گذاشت هرات و افغانستان ازایران جدا شود.
ودر این جا میرزا آقا خان نوری می توانست با فرستادن قوای بهتر وبانظم بیشتری حتی انگلیس را هم شکست دهد.
ناصرالدین شاه واعطای امتیاز به بیگانگان:
همان طور که گفتیم ناصرالدین شاه پادشاهی مستبد وولخرج بود وسفر های اروپاو کلا سفرهای خارجی را دوست داشت وی امتیازات زیادی را به بیگانگان می داد.
از جمله:
1-امتیاز رویتر :این امتیاز یکی از بد ترین امتیازاتی بود که ناصرالدین شاه به بیگانگان داد وشرح آن این گونه است که انحصار احداث راه آهن وبهره برداری از کلیه ی معادن وجنگل ها به شخص یهودی ای بنام رویتر داده شد.واین عمل
ناصرالدین شاه با مخالفت شدید روحانیون ومردم تهران شد ودر آخر به اسرار ودستور حاج ملا علی کنی این پیمان لغو شد.
2- امتیاز انحصاری توتون وتنباکو: این امتیاز نیز یکی از امتیازات بسیار بد به بیگانگان بود این قرار داد میان یک فرد انگلیسی به نام تالبوت وناصرالدین شاه بسته شد ووی در ایران کارخانه ی رژی را راه اندازی کردواین امر نیز موجب ناراحتی بسیاری از روحانیون شد از جمله میرزا حسن آشتیانی وسید جمال الدین اسد آبادی که قانون اساسی ای که وی طراحی کرده بود را ناصرالدین شاه پاره کردوسرانجام این پیمان به فتوای آیت الله میرزاحسن شیرازی که استعمار توتون وتنباکو را حرام اعلام کرده بود لغو شد.
چاپ اسکناس وتمبر درزمان ناصرادین شاه:
در زمان ناصرالدین شاه با آمدن چاپ چاپ اسکناس وتمبر پست بسیار رواج یافت واین را می توان یکی از کار های مثبت ناصر الدین شاه قلمداد کردواین هارا با استفاده از تجربیاتی که در سفر های خود به اروپا داشت کسب کرد.
اسکناس های چاپ شده توسط ناصرالدین شاه در بازارهای خرید وفروش اسکناس بسیار گران قیمت وکمیاب می باشند.
این اسکناس ها درآن زمان در انگلیس چاپ شده وتوسط بانک شاهنگشاهی در ایران که مدیریت آن ها را نیز افراد انگلیسی بر عهده داشتند توضیع می شد.
بنای ساختمان های بزرگ:
ساختمان بسیار زیبایی که در زمان ناصرالدین شاه به تقلید از انگلیسی ها ساخته شد شمس العماره بود این بنا در شش طبقه ساخته شده است ودر روبه روی آن نیزبازاری واقع است ومعنی این اسم ((خورشید بنا ها)) ودر حال حاضر در دست باز سازی است.
کشته شدن ناصرالدین شاه:
ناصرالدین شاه به مدت پنجاه سال بر ایران حکومت کرد در این مدت اومی خواستایران را آباد سازد ولی کسانی مانند درباریان وی واز جمله مادر وی نگذاشتند که اواین کار را انجام دهد.
وی سرانجام در حالی که یک روز مانده بود که پنجاهمین سال پادشاهی خود را جشنبگیرد در صحن بیرونی حرم عبدالعظیم حسنی به ضرب گلوله ی میرزا زضا کرمانیکه از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادی بود کشته می شود وبعد از مرگ وی پسرش مظفرالدین میرزا به سلطنت رسید.