» تحقیق زیست شناسی تحقیق آناتومی مغز آزمایشگاه فیزیولوژِی جانوری 2

مهرگان
 
 
 

تحقیق زیست شناسی تحقیق آناتومی مغز آزمایشگاه فیزیولوژِی جانوری 2

26 اسفند 1390

به نام خدا


تشریح و آناتومی مغز


مقدمه:
مغز در کنار طناب نخاعی، دستگاه عصبی مرکزی را تشکیل می دهد. وزن متوسط مغز انسان 1400-1300 گرم است. در هنگام تولد وزن مغز كمتر از 400-350 گرم است. با رشد بچه با اين كه تعداد سلول هاي عصبي ثابت مي ماند ولي اندازه سلول ها و ارتباطاتشان افزايش مي يابد و مغز در سن شش سالگي به اندازه كاملش مي رسد.ساختمان مغز مغز از ماده خاكستري (40 درصد) و ماده سفيد (60 درصد) تشكيل شده است. اگرچه مغز تنها دو درصد وزن بدن را تشكيل مي دهد، 20 درصد جريان خون بدن به آن مي رسد. مغز از سه بخش اصلي تشكيل شده: مخ، مخچه، ساقه مغز.

مغز از فعال ترین و آسیب پذیر ترین اعضای بدن انسان بوده و در حالی كه جزء كوچكی از ساختار ماست اما برای تأمین تغذیة خود احتیاج به بیش از یك لیتر خون در دقیقه دارد . زیاد بودن میزان سوخت و ساز مغز است كه مقاومت آن را نسبت به كمبود اكسیژن و گلوكز بسیار كم می كند . یاخته های مغز بیش از چند دقیقه توانائی كمبود اكسیژن را ندارند و در صورد ادامة هیپوكسی برای همیشه قدرت پردازش خود را از دست می دهند . از دست رفتن قدرت پردازش خود را به صورت تضعیف مشاعر و خلاقیّت فكری نشان می دهد .
اگر سی تی اسكن طبیعی با سی تی اسكن مغزی كه اكسیژن به آن نرسیده مقایسه شود ، می توان شدت آسیب به مغز را از میزان كم شدن ضخامت قشر مخ تشخیص داد .
یكی از دلایل مهم ضربه پذیری مغز فراوانی تعداد و ارتباطات یاخته های آن است . از حدود سه میلیون سال پیش ، به طور روز افزونی ، به وزن مغز انسان نماها اضافه شده است ، مثلاً درحالی كه حجم مغز یك انسان نما پا نصد سانتی متر مكعب است ، در انسان این حجم به یكهزارو پانصد سانتی متر مكعب می رسد . تعداد یاخته های مغز ما حدود پنج تا ده هزار میلیون بوده كه با هم شبكة بسیار پیچیده ای از ارتباطات عصبی را درست می كنند. این تعداد یاخته در جانداران پست كمتر بوده و ارتباطات عصبی ضعیف تر می باشند . مدارهای الكتریكی فعال ، پایه و اساس كار مغز را تشكیل می د هند كه به صورت سطح هوشیاری جلوه گر می شوند . مغز جزء لاینفك پدیدة حیات بوده و سایر اعضاء ناگزیر از فرمانبرداری هستند و تلاش آنها برای بر پانگداشتن آن است . از قدیم در ضمیر انسان همیشه این پرسش مطرح بوده كه چه چیز باعث زنده و فعال بودن انسان می شود ؟
حیات كجاست ؟ روح چیست ؟ و نتیجتاً در این مورد بحث های زیاد فلسفی ، دینی وعلمی وجود داشته و دارد .
حدود چهار هزار سال پیش ، سومری ها ، آشوری ها و مردم بین النهرین ، سرچشمة حیات را در كبد می دانستند. در زمان فراعنه ، مصری ها معتقد بودند كه همراه با مرگ انسان روح « با» از بدن پرواز می كند . آنها باور داشتند كه روح انسان در قلب و احشاء او می باشد . در زمان تمدن طلائی یونان قدیم ، حدود چهار صد سال قبل از میلاد ، افلاطون ، به دلیل این كه ستارگان و عالم به صورت كروی بودند و مغز نیز گرد بود ، وجود روح را در سر می پنداشت . ارسطو كه خود شاگرد افلاطون بود ، برعكس ، می پنداشت كه حیات انسان در قلب اوست و محتملاً برهانی كه این طرز فكر از آن نشأت گرفته عبارت بود از مردن حیوان با از دست رفتن گردش خون بدن .
با شروع مسیحیت و ابتدای تمدن روم ، در حدود دویست سال بعد از میلاد ، به اعتقاد ابن سینا ، جالینوس با كالبد شكافی های خود به وجود بطن های مغزی پی برد ( دو بطن در طرفین یكی در وسط و یكی در پشت ساقة مغز ).
همچنین ، او كه پزشك گلادیاتورهای رومی بود شدیداً با گفته های ارسطو ، كه محسوسات و حیات در قلب جای دارند ، مخالف بود . وی با بررسی های آزمایشگاهی مشاهده كرد كه هرگاه بر روی مغز حیوانی فشار آورده شود بلافاصله بدن او فلج می شود در حالی كه فشار بر روی قلب این حالت را بوجود نمی آورد . متأسفانه شدت نفوذ عقاید افلاطونی و ارسطوئی آن چنان زیاد بود كه افكار جالینوس مورد قبول عام واقع نشد .
اصول طرز تفكر قرون وسطائی را در ادغام افكار جالینوس و افلاطون می توان دانست . پس از گذشت زمان اعتقاد بر این قرار گرفت كه بطن های طرفی مغز مركز دریافت محسوسات بوده كه بتدریج دربطن سوم تبدیل به منطق شده و نهایتاً در بطن چهارم به صورت حافظه باقی می مانند . این روند فكری بیش از یكهزار وسیصد سال دوام آورد . از جمله پژوهشگرانی كه در تغییر طرز فكر آن دوران نقش مهمی را بازی كرد لئوناردو داوینچی بود . او با كالبدشكافی های خود دریافت كه محسوسات به تالاموس رفته و هم او بود كه قالب مومی بطن های مغز گاو را ساخت .حتی داوینچی نیز در سدة پانزدهم تحت تأثیر شدید افكار « جالینوس ، افلاطون » بود و مصّر بود كه بطن سوم ، و نه بطن های طرفی ، مركز حواس پنجگانه می باشد . مخالفت داوینچی با اصولی غیر اصول علمی برای پژوهش در مورد فرضیات علمی و سعی او در رواج كالبد شكافی باعث شد كه كلیسا با او سخت مخالفت كند به طوری كه درسال 1515 حكم اخراج او از رم توسط پاپ امضاء شد .
بت شكن بعدی ، در مورد تفحص در علوم ، دكارت بود . برخلاف داوینچی ، دكارت علاقه ای به كالبد شكافی نداشت و ظنّ او درمورد امكان اشتباه حواس پنجگانه باعث شد اصول تفكر را در پژوهش بنیان گذارد . در قرون شانزدهم و هفدهم نحوة عملكرد مغز در مورد حیات انسان هنوز از آنچه درقرون گذشته رواج داشت نشأت می گرفت . در نموداری كه دكارت وصف می كرد طرح كلی این بود : حیات انسان در كبد بوجود آمده و به قلب می رود . از قلب به قاعدة مغز رفته پس از مخلوط شدن با هوای تنفسی از طریق غذة كاجی به بطن های مغز می ریزد . سپس روان از طریق روزنه های متعدد وارد مجاری باریكی شده و از آنجا به اعضاء مختلف حركتی ، مخصوصاً ماهیچه ها ، می رود .
نا گفته نماند كه پیشرفت علوم و فلسفه در مشرق زمین بین قرون هشتم و یازدهم زبانزد خاص وعام بوده و اغلب پژوهشگران دوران طلائی اسلام در نشان دادن تشریح انسان از نمودارهای هندسی استفاده می كردند .شهرت پژوهشگران و اطبائی همانند « رازی» در سدة دهم و « ابن سینا» با كتاب قانون وی در سدة یازدهم هجری بر كسی پوشیده نیست .
بالاخره رسالت بزرگانی درعلوم مانند داوینچی و ابوعلی سینا بدست كالبد شكافانی مانند « وسالیوس» و « توماس ویلیس» افتاد . بتدریج تشریح دقیق تر و بهتر شد به طوری كه دقت « وسالیوس» درثبت جزئیات تشریح مغز كاملاً آشكار است . گرچه از قرون شانزدهم و هفدهم بر همه آشكار بود كه مركز حیات و منطق و مشاعر در مغز می باشد ولی این كه آیا كدام نقطه از مغز چه چیزی را كنترل می كند هنوز مشخص نبود . آنچه مسلم است این كه در اذهان تبلور چنین افكاری دیده می شد و همه درپی آن بودند كه فلان خط شخصیتی افراد از كجا سرچشمه می گیرد . تصوراتی كه گاهی اوقات نیز منجر به استفاده های نامشروع از علم بشود رواج داشت .
یكی از پدیده های بسیار جالب سدة هیجدهم كه شبیه به « كف شناسی » بود به نام «فرنولوژی» خوانده می شد . بانی فرنولوژی شخصی بود به اسم « ژوزف گال» این فرد زرنگ در پی این بود كه روشی را پیدا كند تا توسط آن بتواند شخصیت فكری و شعوری شخص را بیان كند .« گال» متوجه شده بود دانش آموزانی كه چشم های مشخص و برجسته ای دارند دارای ضریب هوشی بالائی می باشند . به همین دلیل او به زندانها ، دبیرستانها و دیوانه خانه ها رفت تا بتواند فرمولی پیدا كند كه بتوان به وسیلة آن از وضع ظاهری سر یك نفر به ذات او پی برد . آقای گال سطح سر را به مناطقی تقسیم كرد كه هر كدام برحسب برآمدگی و فرورفتگی بخصوصی كه داشتند بیانگر یك صفت خاص فرد بود . فرنولوژی در قرون هیجدهم و نوزدهم در بیشتر جاهای اروپا رواج كامل داشت . كلینیك های مخصوص فرنولوژی در اروپا تأسیس شد و به آمریكا نیز سرایت كرد . به این ترتیب در می یابیم كه حتی تا سدة هیجدهم و اوایل سدة نوزدهم نیز در بررسی كاركرد مغز در مجامع علمی از هم گسیختگی كلی وجود داشته است .
ضربه اصلی به فرنولوژی زمانی وارد شد كه در اواسط سدة نوزدهم حادثه غیر منتظره ای در آمریكا و چشم های تیزبین طبیبی در اروپا اساس آن را در هم ریختند .
داستان از این قرار بود كه در فرانسه جراحی به اسم « پیربروكا» بیماری را با ضعف طرف راس و گنگی پیگیری می كرد . درمانهای معمولی تأثیری نبخشیده و بیمار مزبور نهایتاً فوت كرد . خوشبختانه « بروكا» در اندیشه بود و بلافاصله بیمار را كالبد شكافی كرده و در مغز او ناحیه ای را پیدا كرد كه بر اثر سكتة مغزی از بین رفته بود . « بروكا» برای اولین بار رازی را كه در قرون گذشته بر بشر نهفته بود برملا كرد كه آن اختصاص مناطق مختلف مغز به وظایف مشخص و ویژه ای بود . او مبنای پژوهشهائی را گذاشت كه بعداً ما را قادر كردند كه سطح مغز را بر حسب كار ویژه ای كه انجام می دهد تقسیم بندی كنیم .
در همان ایام در منطقه صخره ای ایالت « ورمانت» آمریكا حادثة مشابهی رخ داد . كارگران بشدت مشغول نصب ریل های آهن بودند . سركارگر « گِیج» در حال بررسی علت عمل نكردن انفجار باروت بود كه جرقة ناشی از برخورد دیلم با سنگ موجب انفجار و پرتاب آن به بیرون و مجروح شدن پیشانی او گردید . جراحت مغز آقای گِیج بتدریج در بیمارستان التیام یافت ولی اثرات آن بر روی شخصیت او غیرقابل باور و انكاربود . این حادثه آقای گِیج را از فردی جدی و وقت شناس و با ادب تبدیل به شخصی انفعالی ، بی ادب و لاابالی كرد . در حالی كه قبل از سانحه او به فكرخانواده و آیندة خود بود ، بعد از آن دربدر شد و بدور از خانواده آس و پاس و گمنام درگذشت .
دو حادثة بالا مبنای تشخیص تشریحی امراض مختلف توسط حرفة اعصاب داخلی تا كنون می باشد . مثل جانبازی كه به خاطر ورود و خروج تركش از نیمكرة چپ دچار فلج راست شده است .
جنبه دیگر كاركرد مغز ، « فیزیولوژی» مستلزم آزمایش های بسیار سادة « گالوانی» در ایتالیا بود . گالوانی برای اولین بار ثابت كرد كه در مغز حیوانات الكتریسیته وجود دارد . از جمله تفریحات او این بود كه در شب های توفانی سربرقگیری را به مغز قورباغه و پای قورباغه را توسط سیمی به زمین وصل می كرد . سپس او با كمال تعجب مشاهده می كرد كه هنگام رعد و برق بدن قورباغه به تشنج در می آید . «گالوانی» پیش بینی كرد كه در مغز انسان و حیوانات چیزی به اسم« الكتریسیتة حیوانی» وجود دارد . اثبات وجود« الكتریسیته حیوانی» مستلزم اختراع « گالوانومتر» در سال 1820 بود .
كشف الكتریسیته و تحریك پذیری مغز توسط آن به وسیله « فریش و هیتزیك» دو دانشمند آلمانی در اواخر سدة نوزدهم انجام شد . این دو دانشمند مشاهده كردند كه تحریك سطح مغز باعث تحریك و حركت ناگهانی اندامهای آنها می شود .
مجموعة مشاهدات كلینیكی بیماران صرعی توسط « جاكسون» در انگلیس به همراه نتایج حاصل از آسیب های وارده به سطح مغز توسط « فلورنس» فرانسوی ، « گولتز» و « مانك» آلمانی مقدمه ای شد برای بسیج همگانی به منظور یافتن نقاط ویژه ای از سطح مغز كه مسئول وظیفه ای بخصوص می باشند . این كوشش ها تا زمان « پنفیلد» كانادائی تا اوایل سدة بیستم طول كشید تا بتوان نقشة سطح مغز را كشیده و نقاطی را كه وظایف مشخصی دارند ردیابی كرد . «پنفیلد» توانست با تحریك الكتریكی سطح مغز در بیمارانی كه با بی حسی موضعی عمل می شدند و تحلیل پاسخ آنها به تحریك ، نقاط مختلف قشر خاكستری را از نظر وظیفه ای كه انجام می دهند دقیقاً طبقه بندی كند . طبق یافته های او لوب پیشانی مخصوص اعمال حركتی و مشاعر عالی فرد ، دو طرف آهیانه ویژة اعمال حسی و لوبهای پس سری مختص حس باصره هستند . طبق همین پژوهش ها ، نیمكره چپ مغز اختصاص به تكلم داشته و نیمكرة راست ، ارتباطات فضائی را برای انسان به وجود می آورد .
شروع فیزیولوژی مستلزم ثبت امواج مغزی توسط « برگر» آلمانی بود كه در اواخر سدة نوزدهم انجام شد و نواز مغزی را به ما معرفی كرد . سرعت پیشرفت فیزیولوژی سلولی زمانی به اوج خود رسید كه « رامون كاخال» اسپانیائی تئوری سلولی را درمغز به اثبات رساند و سپس پژوهش های مداوم توسط « هاجكینز» و « هاكسلی» كه اختلاف سطح الكتریكی را دریاخته های مغزی اندازه گرفتند و سپس انجام تحقیقات « جان اكلز» در انگلیس و « هوبل» و « ویسل» در آمریكا می باشد .
هم اكنون یك بار دیگر بشر بر سر دوراهی قرارگرفته است . چگونه اطلاعات محیطی توسط حواس پنجگانه گرفته شده و درنقاط مختلف ذخیره می شود؟
حافظة فعال چگونه بوجود می آید ؟ ارتباطات مغز چگونه است ؟ زبان ارتباطی و شیمیایی مغز چیست ؟ در این مورد بایستی از كارهای با ارزش « اریك كاندل» و « ورنون مانت كاسل» درآمریكا صحبت به میان آید كه یك بار دیگر فیزیولوژی مغز را ورق زده و به جنبة نوین و ملكولی آن پرداخته اند .
درحال حاضر برای بشر ثابت گشته كه همه چیز ما مغز ماست :
تحرك ، زبان و خط ، سرازیر شدن در ورطة عصیان ، عشق و دلدادگی ، خشم و ترس و كنترل تمام كارهای حیاتی بدن مثل گردش خون و تنفس .



مواد و وسایل لازم:
1) مولاژ مغز انسان
2) مغز سفت شده در فرمالین 10%
3) سینی تشریح
4) لوازم تشریح


آناتومی و تشریح مغز:
مغز از قسمتهای زیر درست شده است :
نیم كره های مغز
تالاموس و عقده های عصبی قاعده ای
مغز میانی
پل دماغی
مخچه
بصل النخاع
نیم كره های مغز

نیم كره های مغز دو عدد بوده كه از نظر نردبان تكاملی جدیدترین قسمت مغز می باشند . آنها هدیه اصلی خداوند به انسان بوده و تكامل آن از پستانداران از حدود پنجاه میلیون سال پیش شروع شده و در انسان نماهائی مانند « استرالوپیتكوس» به اوج خود رسید.
اختصاص ترین صفت تكاملی ازدیاد تعداد یاخته های عصبی بوده كه پیشرفت شایان آن را در « هموهابیلیس» و « همواركتوس » می توان مشاهده كرد .دوران طلائی بزرگ شدن مغز در « نئاندرتال » « و هموساپینس» (حدود یكصد هزارسال پیش ) آغاز و به انسان ختم می شود .
بدون نیمكره های مخ ، انسان جاندار بی شعوری بیش نیست . تكوین شعور انسان عبارت بوده است از ازدیاد یاخته ها ( نتیجتاً اضافه شدن وزن مغز ) و ارتباطات آنها با یكدیگر برای بهتر شدن قدرت پردازش اطلاعات محیطی و درونی . در « مرگ مغزی » این قدرت از بین میرود چون كل ساختار مغز مضمحل می شود . در درون نیمكره ها حفره هایی پر از مایع نخاعی و جود دارند كه بطن ها نامیده می شوند . دو نیمكره توسط جسم پینه ای به هم متصل می باشند كه در حقیقت ارتباط اصلی نرونهای دو نیمكره با هم می باشند . قسمت های مختلف تشكیل دهندة نیمكره ها شامل قسمت های زیر است :
لوب پیشانی .
لوب آهیانه ای .
لوب پس سری .
لوب گیجگاهی .
لوب حاشیه ای .


لوب پیشانی
لوب پیشانی مهمترین قسمت تكامل یافتة مغز است . مخصوصاً در انسان و انسان نماها این قسمت فوق العاده وسعت پیدا كرده است . قسمتهای خلفی لوب پیشانی ویژة فرمانهای حركتی بوده و از هم گسیختگی نسج این قسمت باعث از كارافتادگی یك اندام می شود . تحریك هر قسمت از اندامها و سر بر روی مكان مخصوصی از این نوار باریك وجود دارد ، قسمتی از این ناحیه ، كه بین دو نیمكره وجود دارد، مختص حركات اندامهای تحتانی می باشد . درقسمت قدامی ناحیة حركتی سرو دست مركز كنترل حركات چشم وجود دارد .
در نیمكرة چپ ، مركز حركتی تكلم درلوب پیشانی می باشد . از هم پاشیدگی نسوج این ناحیه باعث گنگی شده و بیمار قادر به گفتار نیست .آنچه از لوب پیشانی باقی می ماند عبارتست از ناحیه ای كه در جلو قرار داشته و مركز شعور ، منطق ، تفكر و تا حدودی حافظه است . از بین رفتن این قسمت از مغز در دو طرف منجر به كم اهمیت دادن اصول اخلاقی شده و تصمیمات بیمار انفعالی می گردد . اگر آسیب بسیار شدید باشد خلاقیت حركات از بین رفته و ممكن است با حالت اغماء اشتباه شود . یكی از راههای درمان امراض روانی ، در ابتدای سدة حاضر ، عبارت بود از تخریب دو طرفة قسمتهای عمقی لوب های پیشانی و تبدیل بیمار به فردی كه از نظر اجتماعی بیشتر قابل تحمل باشد . متأسفانه اثرات سوء این عمل جراحی باعث شد كه بعداً كمتر مورد استفاده قرار گیرد .

لوب آهیانه ای
وظایف لوب های آهیانه ای در طرف راست و چپ تا حدودی با هم فرق می كنند . علاوه بر تشخیص محل درد ، گرما ، لمس و محسوسات عمقی در باریكة پشت شیار مركزی ، لب آهیانه ای در طرف راست بینش فضائی را در شخص بوجود می آورد . عوارض عمقی لوب طرف راست منجر به از دست دادن جهت یابی فضائی فرد گشته وطرف چپ بدن را در كارهای روزمره فراموش می كند . به حوزة بینائی چپ توجه نكرده و مثلاً ریش خود را در طرف چپ نمی تراشد ، چنین شخصی ردیابی فضائی خود را از دست می دهد . شدت عارضه در بعضی بحدی است كه بیمار عضوی در طرف چپ بدن خود را از یاد می برد و فكر می كند مربوط به شخص دیگری است . لب آهیانه ای در طرف چپ علاوه بر جهت یابی فضائی و محسوسات طرف راست ، وظیفة تكلم را نیز بعهده دارد . اختلال در ریاضیات ، محاسبه ، تشخیص راست و چپ بدن ،خواندن و نوشتن و تكلم پس از آسیب رسیدن به لوب آهیانة چپ دیده می شود .

لوب پس سری
لوب پس سری مسئولیت بینائی را عهده دار بوده و آسیب رسیدن به این ناحیه شخص را بطوركامل یانافص نابینا می كند . یكی از بهترین محسوسات محیطی كه به وسیلة آن مكانیسم پردازش اطلاعات در مغز به وسیلة فیزلوژیست هائی مثل « هوبل » و « ویسل » در دانشگاه هاروارد برملا گشته عبارت است از « حس بینائی » این دو دانشمند به طور سیستماتیك پردازش اطلاعات را از شبكیه تا لوب پس سری دنبال كردند . كار اصلی این پژوهشگران عبارت بود از ثبت تحریك پذیری سلول های شبكیه ، ایستگاه زانوئی و قشر خاكستری مخ ( سلول های ساده ،پیچیده و فوق پیچیده ) در مناطق به اصطلاح 17 و18و19 « برودمن » لازم به یادآوری است كه « برودمن» پژوهشگری بود كه سطح مغز را از 1 تا 52 منطقه بر حسب انواع یاخته های قشر خاكستری طبقه بندی كرد. مثلاً منطقة 46 ویژه حافظه بوده و 44 بیان تكلم را به عهده دارد . « هوبل و ویسل» دریافتند كه به ترتیب كه اطلاعات از یك ایستگاه به ایستگاه دیگری منتقل می شده پیچیده تر و به حقیقت نزدیك تر می شود . مثلاً سلول های شبكیه و ایستگاه زانوئی فقط به بك نقطة نورانی پاسخ داده ، درحالی كه سلول های سادة كورتكس بینائی تنها به یك نوار نورانی با محور خاص پاسخ می دهند . می توان تصور كرد كه این نوار از تعدادی نقطة نورانی درست شده است . بنابر این ، سلول های سادة قشر خاكستری نسبت به یك نقطة نورانی بی تفاوتند . به همین ترتیب كه جلو برویم مشاهده می شود كه سلو لهای پیچیدة كورتكس توسط یك لبة نورانی تحریك می شوند كه محور مشخصی داشته ولی محل آن مهم نیست . بهترین ، تحریك برای یك سلول فوق پیچیده یك گوشه است . با در نظر گرفتن بحث بالا ، هر چقدر از منطقة 17 به طرف منطقة 19 می رویم وظیفة سلول ها پیچیده تر شده به تحریكی نوین پاسخ می دهند . این موضوع در تشخیص فاصله و رنگها بسیار صادق است .

لوب گیجگاهی
این لوب در طرف راست نقش مهمی از نظر هنر تشخیص رنگها و جوانب مختلف دستگاههای موسیقی داشته و در طرف چپ تأثیر مهم آن درتكلم انسان است . درك صداهای شنیده شده و پردازش دستوری گفتار و آماده كردن پاسخ شایسته ، به وسیله لوب آهیانة چپ صورت می گیرد . آسیب رسیدن به لوب گیجگاهی گاهی باعث از بین رفتن توانائی نامگذاری افراد و اشیاء می شود . همچنین لوب های گیجگاهی راست و چپ با هم نقش مهمی در فعال نگهداشتن حافظه دارند. دروازة اصلی ورود اطلاعات محیطی به مغز و ثبت آنها در گرو سلامتی لوب گیجگاهی است .
به نظر می رسد كه « هیپوكامپ» این ناحیه همگام با قسمت های دیگر لوب حاشیه ای نقش كلیدی در قبول یا رد اطلاعات داشته باشند .از این مكان است كه اطلاعات منتشر شده از محسوسات محیطی به نقاط دیگر مغز مخصوصاً لوب های پیشانی می روند .بخش دیگری از فیبرهای آورندة اطلاعات به لوب گیجگاهی از ساقة مغز و هستة « مینرت» می باشد .
از بین رفتن « هیپوكامپ » منجر به عدم توانائی انسان در تثبیت حافظه شده و شخص قدرت انتقال اطلاعات رابه سایر نقاط مغز از دست می دهد .
اگر انسانی هر دو لوب گیجگاهی مخصوصاً دو « هیپوكامپ » را از دست بدهد برای همیشه قدرت ثبت اطلاعات از محیط را برای یادآوری در دراز مدت از دست خواهد داد .در ام- آر- آی روبرو هر دو لوب گیجگاهی به خاطر انسفالیت آسیب دیده و قدرت حافظه بیمار شدیداً صدمه دیده است . حس شامه نیز با لوب گیجگاهی ارتباط دارد .

لوب حاشیه ای
لوب حاشیهای از قدیمی ترین قسمتهای مغز بوده و وظیفه اش بیان غرایض جنسی و تأمین احتیاجات احساسی و تنازع بقاست . لوب حاشیه ای در اصطلاع به « مغز اول » مشهور شده و از اینجاست كه تمام اطلاعات پس از بررسی و فیلتر شدن می توانند به سایر نقاط مغز رسوخ كنند . احساس امنیت درونی با وجود لوب حاشیه ای امكان پذیر است . اینجا محل احساسات قلبی و فردی و عشق و دلدادگی است . با تكیه به« مغز اول » است كه انسان كاری را انجام داده و سپس با مراجعه به منطق و « مغز جدید» یا « نئوپالیوم » پشیمان می شود . در این مكان است كه موجود برای حفظ خود و خانواده حاضر است به استدلال كم محلی كند . كنترل اصلی سلسله اعصاب نباتی هنگام جنگ و ستیز یا پشیمانی و غم و اندوه در دست« مغز اول » یا « آركی پالیوم » می باشد . بالاخره زبان اصلی نهفته در نگاه افراد به یكدیگركه حاصل آن دوست داشتن فردی و یا تنفر از فردی دیگر می شود در لوب حاشیه ای است .

بطن های مغزی:
چندین بطن یا حفره در درون مغز دیده می شود که با هم در ارتباط اند و جای مایع مغزی نخاعی می باشد. 4 بطن در داخل مغز داریم : بطن 1 و 2 در نیمکره های راست و چپ قرار دارند و از طریق سوراخ مونروبا بطن 3 در ارتباط اند.بطن 3 و 4 از طریق مجرای سیلویوس با هم در ارتباط اند. ادامه ی بطن 4 مجرای اپاندیم است که با نخاع در ارتباط است ,مایع مغزی نخاعی از شبکه مویرگی به نام کروئید ترشح می شود که نقش ضربه گیر داشته و در دفع مواد زائد حاصل از متابولیسم مغز نیز دخالت دارد.


انواع شیار:
1_شیار اصلی
2- شیار فرعی
فرعی ها شیار های کم عمقی هستند که فاصله ی بین دو شیار را شکنج می گویند.شیار های اصلی شیار هایی هستند که ایجاد لوب می کنند.

تالاموس
تالاموس توده ای از سلولهای عصبی با اندازه های مختلف است كه وظیفة پردازش و هم آهنگ كردن پیامهای حسی را در ارتباط با فعالیت های حركتی داشته و دراین خصوص با گره های عصبی قاعدة جمجمه ، قشر خاكستری مغز و مخچه در تماس دائم می باشد . تالاموس نیز نقش بی نهایت مهمی در دریافت درد و محسوسات محیطی دارد . آسیب یك طرفه به تالاموس باعث كرخ شدن طرف مقابل بدن و آسیب دو طرفه ، بیمار را به حالت بیهوشی می برد .

گره های عصبی قاعدة مغز
هسته های دم دار و عدسی شكل از مهمترین گره های عصبی قاعدة مغز می باشند كه ارتباط تنگاتنگ با تالاموس ، قشر خاكستری مغز و مخچه داشته و عملكرد اصلی آنها تنظیم فعالیت های حركتی ماهیچه ها بوده و در تداوم حركات آنها نقش مهمی دارند . نارسائی گره های عصبی قاعدة مغز باعث لرزش های غیرارادی و سفتی و كمی تحریك ماهیچه ها شده و تابلوئی شبیه مرض پاركینسون را بوجود می آورد .

ساقة مغز
از نظر تكاملی ساقة مغز یكی از قدیمی ترین قسمت های سلسلة اعصاب بوده كه علاوه بر حفظ هوشیاری و كنترل خواب ، تنفس و گردش خون ، محل گردهم آئی اعصاب جمجمه ای نیز می باشد كه در تعیین تكلیف مرگ مغزی بسیار پراهمیت اند . اندازه و پاسخ مردمك ها به نور ، رفلكس های قرینه و سرفه ، حركات چشمها ، زبان ، صورت ، حلق و حنجره نیز عمدتاً توسط ساقة مغز كنترل می شود .ساقة مغز گذرگاهی است دوطرفه برای گذشتن محسوسات از محیط خارج به طرف مغز و آوردن پیامهای عصبی از مغز و ساقة مغز به طرف نخاع و اندامها .
ساقة مغز محلّ تمركز و پخش پیام های مهم و ابرانی به اقصی نقاط نخاع برای حفظ و كنترل قوام ماهیچه ها است كه نهایتاً بر روی رفلكس های وتری نیز تأثیر می گذارند . این پیامها ، به طور مستقیم و غیر مستقیم ، از هسته های ساختمان مشبك در سطح « پل دماغی » و « بصل النخاع » و « مغز میانی » نشأت گرفته و به همراهی پیام های « هسته های قرمز » و « هسته های گوش داخلی » بر روی « نرون های حركتی گاما » سرازیر می شوند . تحریك نرون های حركتی گاما ، به طور غیر مستقیم ، پس از تحریك « نرون های حركتی آلفا » قوام ماهیچه ها را زیاد كرده و آنها را سفت می كند . در این گونه موارد رفلكس های وتری نیز تشدید می شوند . هرگاه مغز از بین رفته ولی ساقة مغز از مغز میانی به پائین در حیات باشد ، رفلكس های وتری بسیار شدت یافته و ماهیچه ها آنقدر سفت می شوند كه دست ها و پاها سیخ شده حالت « دِسِرِ بره» به خود می گیرند ، یا اینكه دست ها از آرنج خم شده و پاها سیخ می شوند كه به این حالت « دكورتیكه» گویند . به تدریج كه ساقة مغز وظایف خود را از دست داد ، قوام ماهیچه نیز از بین رفته آنها لَخت می شوند . در این زمان رفلكس های وتری نیز وجود ندارند . این حالت در « مرگ مغزی » به خوبی می شود به طوری كه تمام ماهیچه ها شل بوده و رفلكس ها ناپدید گشته اند چون تمام ساقة مغز از كار افتاده است . ساقة مغز از قسمتهای زیر تشكیل شده است .مغز میانی ، پل دماغی و بصل النخاع .


1_ مغز میانی
بخش های مهمی از مغز میانی كه در مرگ مغزی اهمیت دارند عبارتند از : ساختمان مشبك كه مسئول حفظ سطح هوشیاری ، بوده ، پایك های مغزی كه از الیاف و ابران حركتی درست شده اند و اعصاب جمجمه ای سه و چهار كه حركات چشمها ، اندازه و پاسخ مردمك ها را به نور به عهده دارند . آسیب دو طرفه به ساختمان مشبك باعث حالت اغماء شده و اگر پایكهای مغز آسیب ببینند فلج اندامها و در مورد اعصاب سه و چهار ضعف حركات چشم ها و بزرگ شدن مردمك ها با عدم پاسخ به نور را موجب می شود و اگر آسیب بسیار شدید باشد حركات چشم عروسكی نیز از بین می روند . پس به این ترتیب با معاینه و تعیین سطح هوشیاری ، حركات و مردمك های چشم و قدرت اندامها می توان به سالم بودن مغز میانی پی برد .

2_ پل دماغی
اجزاء مهم پل دماغی عبارتند از : قسمت دیگری از ساختمان مشبك ، اعصاب جمجمه ای پنج ، هسته عصبی شش و هفت و الیاف مرتبط كنندة مخچه به سلسله اعصاب مركزی .
آسیب دو طرفه به دو سوم فوقانی ساختمان مشبك پل دماغی باعث حالت اغماء شده و گرفتاری عصب شش ، حركات چشمها را در محور افقی مختل و آسیب به عصب پنج باعث از بین رفتن حس قرنیه و رفلكس قرنیه می شود . بنابر این می توان با در نظر گرفتن سطح هوشیاری بیمار ، حركات كرة چشم و صورت و رفلكس قرنیه به و ضعیت تشریحی آن پی برد .

3_ بصل النخاع
این قسمت از ساقة مغز از ساختمان مشبك ، مراكز كنترل تنفس و گردش خون ، اعصاب جمجمه ای 9، 10،11،12 و الیاف حسی و حركتی ای كه مخچه ، نخاع ، ساقة مغز و نیمكره ها را به یكدیگر مربوط می كنند درست شده است . در بصل النخاع ، ساختمان مشبك نقشی در تأمین سطح هوشیاری نداشته و بلكه آسیب به این قسمت از مغز به صورت نارسائی شدید و تنفس و گردش خون خود را نشان داده و رفلكس سرفه از بین می رود . در صورتی كه بیمار هوشیار باشد ، قدرت بلع در او از بین خواهد رفت .

مخچه
مخچه درست در پشت سر و در قسمت خلفی پل دماغی و بصل النخاع قرار گرفته است . در حقیقت مخچه جعبه سیاه سلسله اعصاب مركزی بوده كه تعادل انسان را كنترل كرده سرعت و دامنةحركات را طوری تنظیم می كند كه آنها بدون نقص باشند . مخچه در ارتباط دائم با گیرنده های حسی محیطی و جمجمه ای بوده و از طریق مغز میانی و پل دماغی پیوسته وضعیت تعادل بدن را در اختیار تالاموس ، گره های عصبی قاعدة مغز و قشر خاكستری می گذارد . سه منبع اصلی ارتباط مخچه با اطلاعات محیطی عبارتند از :
1_ پیام هائی كه از نخاع به مخچه می رسند و نقطة شروع آنها در ماهیچه ها ، زردپی ها ، پوست و مفاصل است . این پیام ها به سرعت مخچه را از وضعیت اندام ها ، مخصوصاً اندام های تحتانی ، در فضا آگاه می سازند . توسط همین پیام هاست كه انسان دائماً بررسی كرده و حركات را ظریف تر می سازد . اشكال در این سیستم باعث تلوتلو خوردن شخص هنگام راه رفتن می شود . كرمینه قسمتی از مخچه است كه پردازش اطلاعات فوق را در دست دارد.

2_ پیام هائی كه از گوش درونی به مخچه رسیده و دائماً آن را در جریان موقعیت فضایی سروگردن قرار می دهند . به وسیله این اطلاعات مركز ثقل انسان درون سطح مقطع بدن بر روی زمین قرار می گیرد . كنترل اصلی تعادل حركات چشمها و محور عمودی بدن از وظایف این سیستم است . حفظ تعادل در حركات مستلزم چرخشی سلامتی این قسمت از مخچه است كه در قاعدة آن قرار دارد .
3_ اطلاعاتی كه از مغز رسیده و نقش اصلی كنترل حركات ظریف اندام ها ( مخصوصاً دست ها ) را به عهده دارند . اختلال در این سیستم باعث شلختگی در حركات مهارتی می شود . نیمكره های مخچه همگام با مغز در این مورد به انسان یاری می كنند . عملكرد مخچه در بیماری كه به حالت اغماء است از اهمیت كمتری برخوردار است .

جریان خون مغز
خون رسانی به مغز توسط سرخرگ های سبات و مهره ای صورت می گیرد كه مجموعاً چهار عدد بوده و حدود یكهزار سانتی متر مكعب در دقیقه به مغز خون می رسانند . این میزان بسیار زیاد خون مبین سرعت متابولیسم بالای مغز بوده و نیاز شدید به اكسیژن و گلوكز است . زمان جریان خون از سرخرگ های سبات تا سیاهرگ های وداج حدود ده ثانیه است .قطع كامل جریان خون مغز پس از مدت پنج تا ده ثانیه منجر به بیهوشی می شود و اگراین زمان از ده دقیقه بیشتر شود نسج مغز از بین می رود .

ساختمان مشبك
یكی از سری ترین مناطق سلسلة اعصاب مركزی ، ساختمان مشبك است كه درست در مركز ساقة مغز قرار داشته و از بصل النخاع تا قسمت فوقانی مغز میانی كشیده می شود . كمتر جائی از سلسلة اعصاب مركزی است كه ساختمان مشبك در آن دست نداشته باشد . ساختمان مشبك از تعداد زیادی سلول به اندازه های مختلف درست شده كه زوائد آنها نسبتاً كوتاه می باشند . علاوه برساقة مغز ، نخاع ،مخچه ، اعصاب جمجمه ای ،گره های عصبی قاعدة مغز ، تالاموس و نیمكره ها همه با ساختمان مشبك ارتباط دارند . علاوه بر این كه ساختمان مشبك قدیمی ترین قسمت سلسلة اعصاب مركزی است ، دركنترل خواب ، قوام ماهیچه ها « تن ماهیچه ای» و درد نیز نقش كلیدی دارد ولی وظیفة اصلی آن برقرار داشتن سطح هوشیاری است . هرگونه ضایعة نسجی ، حتی یك میلی متر ، اگر دو طرفه باشد و در ساختمان مشبك اتفاق افتد منجر به از دست رفتن هوشیاری می شود .





روش کار تشریح مغز ؟
برای بررسی و تشریح مغز پستانداران معمولا از مغز گاو و یا گوسفند استفاده می شود.مغزی که به منظور بررسی و تشریح مورد استفاده قرار می گیرد به هنگام خارج کردن از جمجمه جانور,باید سالم و بدون عیب باشد.همچنین به علت نرم بودن زیاد باید با آن به ملایمت رفتار کرد.سپس برای این که مغز استحکام کافی به دست آورد و شکل طبیعی آن حفظ شود و همچنین تا زمان استفاده سالم باقی بماند ,آن را حداقل به مدت 3 روز در محلول آلدهید فرمیک (فرمالین)8-10٪قرار داد.یک روز قبل از تشریح باید مغز را در محلول فرمالین 2٪قرار دهیم و سر انجام چند ساعت پیش از تشریح آن را درآب معمولی تا بوی تند و آزار دهنده ی آن کاهش یابد.توصیه می شود که هنگام تشریح مغز و برای جلوگیری از نازک شدن پوست انگشتان ,از دستکش مخصوص استفاده گردد..
تشريح، با مشاهده ي بخشهاي پشتي و شكمي مغز آغاز مي شود. بخش پشتي مغز كه شامل چين خوردگيهاي مخ مي باشد خود به چند بخش تقسيم مي شود كه بيشتر وظيفه ي دريافت پيامهاي حسي را به عهده دارد.مخچه نيز از اين قسمت قابل مشاهده است


بخش شكمي مغز نيز شامل: انتهاي نخاع، بصل النخاع، پل مغزي، هيپوفيز و.... مي باشد


سپس از بين نيمكره هاي مخ با تيغ جراحي به آرامي برش مي زنيم تا جسم پينه اي را كه رابط بين 2 نيم كره ي مخ است را مشاهده كنيم



برش را ادامه ميدهيم تا به بطنهاي مغز و بخش ليمبيك مي رسيم، در صورتي كه برش زدن را به درستي ادامه دهيم مي توانيم بصل النخاع و مخچه را برش بزنيم


در اين حالت درون مخچه كه موسوم به درخت زندگي است را مشاهده مي كنيم.
سپس یکی از نیم کره های مغز را برداشته و از پهلو و خارج برش عرضی میزنیم تا به جسم پینه ای برسیم ، بعد از رسیدن به جسم پینه ای دیگر بخش های اطراف آن را نیز برش داده تا جسم پینه ای کاملا جدا شود.

روش کار با آناتومی مغز:
با استفاده از یک مولاژمغز انسان بخش های زیر را مشاهده میکنیم.


پرسش؟
درباره لوب پنجم مغز و شیار ایجاد کننده آن توضیح دهید.
لوب حاشیه ای از قدیمی ترین قسمتهای مغز بوده و وظیفه اش بیان غرایض جنسی و تأمین احتیاجات احساسی و تنازع بقاست. لوب حاشیه ای در اصطلاع به « مغز اول » مشهور شده و از اینجاست كه تمام اطلاعات پس از بررسی و فیلتر شدن می توانند به سایر نقاط مغز رسوخ كنند. احساس امنیت درونی با وجود لوب حاشیه ای امكان پذیر است. اینجا محل احساسات قلبی و فردی و عشق و دلدادگی است. با تكیه به « مغز اول » است كه انسان كاری را انجام داده و سپس با مراجعه به منطق و « مغز جدید» یا « نئوپالیوم » پشیمان می شود. در این مكان است كه موجود برای حفظ خود و خانواده حاضر است به استدلال كم محلی كند. كنترل اصلی سلسله اعصاب نباتی هنگام جنگ و ستیز یا پشیمانی و غم و اندوه در دست « مغز اول » یا « آركی پالیوم » می باشد. بالاخره زبان اصلی نهفته در نگاه افراد به یكدیگر كه حاصل آن دوست داشتن فردی و یا تنفر از فردی دیگر می شود در لوب حاشیه ای است.

---

 
برای مشاهده بهتر سایت از مرورگر فایرفاکس ، اُپرا و یا گوگل کروم استفاده نمایید