قصیده بسیار زیبایی از ديوان عرفي شيرازي
از در دوست چه گويم به چه عنوان رفتم همه شوق آمده بودم همه حرمان رفتم
بس بديوار زدم سر،که در اين کوچه تنگ آمدم مست و سراسيمه و حيران رفتم
رفتم از کوي تو لب تشنه بگلگون سرشک نيک رفتم که نه افتان و نه خيزان رفتم
رفتم آهسته ولي صاحب دل مي داند که دل آشوب تر از زلف عروسان رفتم
آمدم نغمه گشا از لب اميد وز يأس در رگ و ريشه دل دوخته دندان رفتم
آمدم صبحدم و شام برفتم ، بشنو که چسان آمدم اينجا ، بچه عنوان رفتم
بقیه شعر در ادامه مطلب