گردآورنده: علیرضا جاپلقی
تحقیق در مورد مذاهب 4 گانه اهل سنت
چکیده مقاله
مذاهب اهل سنت از نظر فقهی عبارتنداز :
حنفیه که مقلدان نعمان بن ثابت معروف به ابوحنیفه (متولد سال 80 و متوفّای سال 151ه ق) میباشند. ابوحنیفه فردی ایرانی است که امام اعظم اهل سنت به شمار میرود. درجامعه تسنن، بعد از پیغمبر اکرم صلی الله علیه وآله و خلفای راشدین و حسنین علیهما السلام هیچکس به اندازه ابوحنیفه محترم نیست. پیروانش در ایران بسیار اندکند.
مالکیه که پیروان مالک بن انس (متولد سال 95 و متوفّای سال 179ه ق) میباشند. مالک، عرب قحطانی است. بلاد مغرب غالباً پیرو مالک بن انس میباشند.
شافعیه که پیروان محمدبن ادریس شافعی (متولد سال 151 و متوفای سال 204 ه ق) میباشند. شافعی عرب قرشی است و از نظر کثرت پیروان مانند ابوحنیفه است و شاید بیش از او پیرو داشته باشد.
حنابله که پیروان احمدبن حنبل (متوفای سال 241 ه ق) میباشند. احمد از لحاظ نژاد عرب است، ولی ظاهراً خاندانش در ایران (مرو) میزیستهاند.
از نظر اعتقادی نیز اهل سنت به فرقههای زیر تقسیم میشوند:
اشاعره ( جبریون ) که اکثریت اهل سنت و پیروان ابوالحسن علی بن اسماعیل اشعری هستند.
اهل حدیث که پیروان احمدبن حنبل میباشند.
معتزله ( اختیاریون) که پیروان واصل بن عطا هستند.
ماتریدیه که پیروان ابو منصور ماتریدی سمرقندی هستند و شامل بسیاری از حنفی های شرق جهان اسلام میشوند.
لازم به ذکر است که مذاهب فقهی اهلسنت از قرن چهار منحصر به این چهار مذهب شد ولی قبل از آن بیش از چهل مذهب فقهی در میان اهلسنت مطرح بود که به علل گوناگونی از جمله کاهش اختلافات، تنها چهار مذهب فقهی و از نظر کلامی نیز فقط مذهب اشعری به رسمیت شناخته شد و این موضوع موجب منقرض شدن سایر مذاهب اعتقادی و فقهی دیگر گشت.
مذهب حنفی
زندگی نامه :
نعمانبن ثابت، مشهور به ابوحنيفه، به سال 80ق در كوفه، به دنيا آمد و به سال 150ق در بغداد به دست منصور عباسي مسموم و كشته شد. وي 52سال در عصر امويها و 18سال در عصر عباسيها زيست. علاقه او به كسب علم و دانش او را واداشت تا در كنار تجارت به تحصيل و فراگيري علوم مختلف نزد استادان معروفي چون عاصمبن ابيالجنود، عطية العرفي و حمادبن أبيسليمان الاشعري بپردازد.
ابوحنيفه به گواه تاريخ خود اهلسنت، شاگرد با واسطه حضرت علي(ع) است كه در ادامه تحصيلاتش از محضر مبارك امام محمد باقر(ع) و امام صادق(ع) نيز كسب فيض نموده است، به گونهاي كه خود به كرات اعتراف ميكند: {لولا السنتان لهلك النعمان} يعني اگر آن دو سال شاگردي حضرت امام صادق(ع) نبود، نعمان هلاك ميشد.
قواعد و اصول مذهب
1-قرآن
2-سنت
3- قول صحابه
۴- قیاس و رأی
5 -استحسان
6- اجماع
7-عرف
مکتب کلامی ابوحنیفه
ابوحنیفه را یکی از فقهای اصلاحگر میدانند. وی در راه استخراج احکام فقه ی روشی غیر از دیگر فقها در پیش گرفت. نقل است که میگفت: «اگر رسولالله در زمان ما میزیست همینها را میگفت که من میگویم». پیروان ابوحنیفه، مذهب و روش او را اهل رأی مینامند زیرا ابوحنیفه قائل به رأی است چنان که بعد از صدور هر فتوایی و حکمی عنوان میکرد «این سخن ما رأی است و بهترین سخنی است که بر آن دست یافتهایم، پس هر که بهتر از سخن ما آورد، او از ما به صواب نزدیکتر است» او با اهل حدیث مخالف بود و تنها در شرایطی اقدام به قبول احادیث متواتر میکرد که از اصحاب نقل شده باشد و حدیث و خبر مفرد را قبول نداشت. به نقل از ابن خلدون میگویند که از مجموع احادیث منتسب به پیامبر او فقط به درستی ۱۷ حدیث باور داشتهاست. این شیوهی او میتواند به خاطر متکلم بودن او و تأثیرش در روش فقهی وی باشد. همچنین او قیاس و استحسان را هم به عنوان اصول در اجتهاد پذیرفت.
در کنار آن دسته از شاگردان ابوحنیفه که عمدهی همت خود را در ترویج فقه ابوحنیفه مصروف داشتهاند، گروه دیگری نیز بودند که او را به عنوان یک متفکر دینی مطرح میساختند. قراینی در دست است که نشان میدهد حماد فرزند ابوحنیفه بدون این که در تاریخ، شخصیت پرجنجالی از خود بر جای نهاده باشد، عامل انتقال افکار ابوحنیفه بوده و شاید خود نیز تفسیرها و افزودههایی بر آن افکار داشتهاست، چنان که میتوان به قرار گرفتن نام حماد در سند روایات الفقه الا کبر و مهمتر از آن به ردهی یمان بن رئاب متلکم خارجی بر حماد بن ابی حنیفه اشاره . ابو معاویه ضریر، قدید بن جعفر و ابراهیم بن طهمان از دیگر شاگردان ابوحنیفه در مذهب، «مرجی» دانسته شدهاند و از آن میان قدید آثاری در کلام داشتهاست . به هر روی عقاید حنفی مخالف اصحاب حدیث هرگز در عراق و در مغرب آن دیار شکوفا نگردید و رونق آن در مشرقزمین به ویژه در بلخ در ایران و ترکستان باید جستوجو کرد. مردم خراسان که در زمان حیات ابوحنیفه از مهمترین دوستداران و مراجعان او بودند . پس از درگذشت وی همچنان هواداری خود را حفظ نمودند. به گفتهی صفی الدین بلخی همان جارابطهی سهگانه بین ابوحنیفه، مذهب ارجاء و مردمان بلخ به حدی نزدیک بود که بلخ را از آن رو که کانون دوستداران ابوحنیفه و پیروان او بود، مرجیآباد میخواندند. ابوبکر خوارزمی نیز در یکی از رسائل خود از عشق مفرط بلخیان به ابوحنیفه شکوه نمودهاست. گفتهاند که بسیاری از طالبان بلخی در عراق ملازمت مجلس ابوحنیفه را داشتند و در زمرهی آنان باید ابو مطیع بلخی، قاضی بلخ، سلم بن سالم بلخی، از بزرگان صاحبنفوذ در خراسان و ابواسحاق زَیات بلخی را برشمرد که همگی از سوی اصحاب حدیث «مرجی» لقب یافتهاند. ابوحنیفه در این میان ابومطیع بلخی نظریهپرداز شاخص این مکتب بوده و اطلاعاتی که در منابع گوناگون دربارهی عقاید وی به دست داده شدهاست، میتواند چهرهی کلی این مکتب را در دورهی آغازین خود ترسیم نماید. از آن جمله باید به نزدیکی ابومطیع با معتزله در مسألهی قدر بلخی، و عقیدهی او به فناپذیری بهشت و دوزخ اشاره کرد. همچنین در کنار ابومطیع باید از ابومقاتل حفص بن سلم سمرقندی، یکی از شاگردان خراسانی ابوحنیفه نام برد که راوی نخستینِ کتاب العالم و المتعلم است. کتابی که ابومطیع بلخی آن را از ابومقاتل روایت کرده و مندرجات آن با تعالیم مکتب حنفی عدلگرا سازگار است.
مکتب فقهی ابوحنیفه
در سدههای دوم و سوم هجری قمری، در خراسان مکتبی در حال شکل گرفتن بود که نظام اعتقادی خود را بر گرفته از آراء ابوحنیفه میدانست و برخی شاگردان عراقی او چون ابویوسف، محمد بن حسن، زفر بن هذیل و حسن بن زیاد لؤلؤی را به عنوان پیشگامان مکتب خود قلمداد میکرد. صرف نظر از تفکر ارجاء و ثمرات اعتقادی آن، در دیگر مسائل اعتقادی اختلاف ویژهای با اصحاب حدیث نداشت. مهمترین کانون رواج این مکتب سرزمین ماوراءالنهر و به ویژه دو شهر سمرقند و بخارا بود و اوج شکوفایی آن به دورهی سامانیان (۲۶۱ـ۳۸۹ ق/ ۸۷۵ـ۹۹۹م) باز میگشت.
این احتمال دور نیست که محیط سنتگرای مرو، زیستگاه ابنمبارک، یکی از کانونهای نخستین برای پای گرفتن مکتب حنفی اهل سنت و جماعت بوده باشد. در این مورد علاوه بر هواداری ابنمبارک از ابوحنیفه، حضور ابوعصمه نوح بن ابیمریم از شاگردان میانهروِ ابوحنیفه که به عنوان قاضی شهر به مرو آمده بود، میتوانست نقش مؤثری ایفا نماید. گفتنی است که یکی از کهنترین اعتقادنامههای این مکتب متن کوتاهی به روایت نوح بن ابیمریم از ابوحنیفه است. به علاوه همو بود که سعی داشت حنفیان را متقاعد کند که ابوحنیفه در مورد جواز قرائت غیرعربی در نماز از فتوای خود عدول نمودهاست.
گروهی از حنفیمذهبان در ری حضور داشتند که در اصول و فروع پیرو ابوحنیفه بودند و کانون مذهبی آنان در ری مسجد طغرل بود.
روایتهایی است که دیدار ابوحنیفه با امام باقر را تصریح میکند که در آن دیدار که در مدینه انجام شدهاست امام باقر روش قیاس ابوحنیفه را تحریف دین محمد میداند.
در باب ایمان و کفر، ابوحنفیه معتقد به زیاد و کم بودن آنها نیست و اصل ایمان و کفر را تصدیق و انکار میداند.
وی همچنین در بحث جبر و اختیار به آزادی عمل انسان معتقد است و فعل آدمی را در مصدرش مد نظر قرار میدهد با استناد به این جملهی او:
اعمال بشر نسبت به قضا و قدر مانند شعاعهای خورشید است به خود خورشید.
از ویژگیهای ابوحنفیه که جمیع محققین و فقها بر آن اتفاق نظر دارند صراحت و بیباکی او در دادن فتوی است و تسامح و اغماض از خصایص فتاوای او میباشد.
او شاگردان زیادی داشت از جمله: زفر بن هذیل، داوود طائی، ابویوسف قاضی، ابومطیع بلخی، محمد بن حسن شیبانی، اسد بن عمرو بجلی، حسن بن زیاد لؤلؤی و پسرش حمٌاد بن ابیحنیفه عبدالله بن مبارک و جارود نیشابوری و عبدالکریم جرجانی و ابونعیم و وکیع.
آزادی فردی
ابوحنیفه در فقه خود تکیة خاصی بر آزادیهای فردی در امور مختلف اجتماعی، چون ازدواج و معاملات دارد، تا آنجا که گاه این آزادی را بهسان قاعدهای در تعارض با منابع نقلی ضعیف ترجیح دادهاست. آشکارترین نمونه، نظر او در مورد آزادی زن در عقد ازدواج است. او ازدواج یک زن بالغ و عاقل را به رضای خویش جایز دانسته و صدور عقد از جانب ولی و حتی اذن ولی را در صحت عقد شرط نشمردهاست. وی با ابراز این نظر در واقع با رأی مشهور مخالفت ورزیدهاست و حتی شاگردان او، ابویوسف و محمدبنحسن در این رأی از وی پیروی نکردهاند. از نمونههای تکیه او بر آزادی فردی در معاملات، دیدگاه وِی دربارة «حجر» است که بر خلاف مشهور، عواملی چون افلاس، دین و حتی سفه و فسق را از موجبات حجر ندانسته، صاحبان این صفات را در تصرف در اموال خویش بر وفق صلاح و تدبیر خود آزاد شمردهاست. نمونةدیگر، نظر وی در مورد تصرف بیمورد و غیرضروری از جانب پدر در اموال فرزند است که ابوحنیفه در این موارد به حفظ حق حاکمیت فرزند بر اموال خود رأی داده و در صورت خسارت، پدر را ضامن شمردهاست.
مخالفت با دستگاه حکومت و مرگ
ابوحنیفه، پس از درگذشت استادش حماد بن ابی سلیمان (۱۲۰ ق) به عنوان برجسته ترین شاگرد حلقه او مرجع صدور فتوا وتدریس فقه در کوفه گردید واز جایگاه اجتماعی ویژهای برخوردار گشت. در فاصله سالهای ۱۲۱-۱۳۲ ق که حکومت اموی واپسین سالهای خودرا میگذراند، ابوحنیفه به عنوان فقیهی مخالف با فساد دستگاه حکومت، با دیدگاههای اعتقادی خاص خود، بسیار مورد توجه جناحهای مخالف حکومت، غیر از خوارج، قرار گرفت. در سالهای ۱۲۹ ق امویان از وی خواستند که مسند قضا را بپذیرد، وی در خواست هبیره را با وجود فشاری که بر وی وارد آوردند رد نمود، و به مکه فرار نمود، در سالهای پایانی حاکمیت امویان وی در مکه زیست و به گسترش آراء فقهی خود پرداخت. با پیروزی عباسیان به کوفه بازگشت و با حیلهای لفظی از بیعت با خلیفه سرباز زد.
مخالفت خاموش ابوحنیفه، زمانی آشکار شد که در ۱۴۵ ق ابراهیم بن عبدالله حسنی از امامان زیدی در بصره برضد خلافت منصور قیام کرد و ابوحنیفه نفوذ خودرا در تأیید این قیام به کار گرفت. با سرکوب آن قیام توسط منصور رجال با نفوذی چون ابو حنیفه از تعرض مصون ماندند.
در سالهای پایانی عمر ابوحنیفه، منصور پذیرفتن منصب قضا را بر وی الزام کرد، اما وی از پذیرش منصب قضا ابا ورزید.
دنبال قیام حسان بن مجالد خارجی در نزدیکی موصل، منصور که از موصلیان به خشم آمده بود، ابوحنیفه ودو فقیه دیگر از کوفیان را احضار کرد تا بر نقض عهدنامه سابق خلیفه با موصلیان مهر تأیید نهاده، اورا در سرکوب ایشان برصواب شمارند، ولی ابوحنیفه رأیی برخلاف میل خلیفه ابراز داشت وخلیفه ناچار شد که عهدنامه مزبور را پای برجا شمارد.
درآخرین روزهای زندگانی ابوحنیفه، منصور او را به بغداد فراخواند و به دلیلی که دقیقاً روشن نیست، به حبس افکند وابوحنیفه پس از روزی چند در حبس درگذشت . پیکر ابوحنیفه، پس از آنکه حسن بن عُماره بجلی، محدث کوفی برآن نماز گزارد، در مقبره خیزران بغداد مدفون گردید.
آثار
کتاب «مسند» در حدیث که جمعآوری شاگردان او است. المخارج در فقه که روایت ابویوسف از او است.
مذهب مالکی
زندگی نامه
این مذهب ، دومین مذهب اهل سنت از نظر قدمت و سومین آن از نگاه قلمرو است.
مؤسس این مذهب ، مالک بن انس است .
او حدود سالهای 90 تا 97 در شهر مدينه تولد یافت و در همانجا درگذشت. وي فقيهي عربي الاصل بود و بیشتر زندگانی خود را در مدینه سپری کرد .
جناب مالک ، در برابر خلفاي وقت ، سیاست آرامی را دنبال میکرد . او در برابر قیام نفس زکیه ـ سال (145 ه.ق) والی مدینه را به او بدگمان ساخت و او را مجازات کرد .
منصور بابت این رفتار والی که بی اطلاع او صورت یافته بود ، از مالک عذرخواهی نمود . همچنین هارون در سفر حج خود در سال 179 ه.ق. در آخرین سال عمر مالک ، از او دیدار به عمل آورد .
با این همه ، میتوان گفت که امام مالک از عباسیان ناخشنود بوده ، چنانکه همین ناخشنودی او سبب گرایش امویان اندلس به او گشت.
امام مالك از شاگردان امام جعفر صادق عليه السلام بود و فقه را نزد ايشان فرا گرفتند .
امام مالك درباره استاد خود مي فرمايند كه : "جعفر از يكى از اين سه خصلت خارج نبود: يا نماز ميخواند يا روزه ميداشت و يا قرآن تلاوت ميكرد".
و هيچ چشم و هيچ گوشى نديد و نشنيد و بر قلبى خطور نكرد كه انسانى از نظر علم و عبادت و پرهيزكارى برتر از جعفر بن محمّدالصادق عليه السلام باشد.
علاوه بر امام صادق (ع) ؛ ديگر اساتيد امام مالك عبارت بودند از : ربیعة بن فروخ ، ابن شهاب زهری ، نافع مولی عبدالله بن عمر بن هرمز و ابوالزناد .
اصول مذهب مالک
1-قرآن کریم
2- سنت
سنت دومین تکیه گاه مالک بود. از دیدگاه او ـ برخلاف ابوحنیفه ـ خبر واحد حجت است و کوتاهی درباره آن تا زمانی که با عمل مردم مدینه مخالفتی نداشته باشد جایز نیست. بیشتر اتکای مالک در حدیث روایاتی بود که اهل حجاز نقل کردهاند.
3-اجماع
مالک، افزون بر اجماع به معنای مشهور آن نزد عموم، اجماع مردم مدینه را هم حجت میدانست.
4-قیاس
وی بر احکامی که در کتاب و سنت بدانها تصریح شده قیاس میکرد، چنان که درموطاء احکام بسیاری از این نوع آمدهاست.
5-استحسان
شـاطـبـی از قـول اصـبـغ میگوید: از ابن قاسم شنیدم که به نقل از مالک مـی گفت :استحسان نه دهم علم است.
با این حال، مالک به اندازه ابوحنیفه دامنه استحسان را گسترش ندادهاست.
6-اسـتـصـحـاب
قـرافـی مـی گـویـد: اسـتـصـحـاب نـزد مـالک، امام مزنی و ابوبکر صیرفی حجت است.
7-مـصـالـح مرسله
یکی از اصول مالک اعتبار دادن به مصالح مرسلهاست، چنان که مذهب اوبه عمل به مصلحت شهرت دارد.
8-سـد ذرائع
مالک بیش از دیگران دامنه این اصل را گسترد و بسیاری از احکام را بر آن استوار ساخت.
9-عرف
مالک به عرف هم پناه میبرد، اما در بنای احکام بر آن به اندازه دیگران پیش نمیرفت.
10-قـول صحابی
فقه مالک بر فتواها و داوریهای صحابه تکیه داشت. او فقه فقهای هفتگانه رادر مدینه فراگرفت و سنت را همان چیزی میدانست که صحابه برآنند. به همین دلیل در میان همه منابع استنباط او فتوای صحابه جایگاهی برجسته داشت. بیشتر مسلمانان آفریقا پیرو مذهب مالکی هستند.
ویژگیهای فقه مالکی
1-انعطاف پذیری در اصول
او عـام و مـطـلـق کـتـاب و سنت را قطعی ندانست، بلکه درهـای تـخـصـیـص و تـقیید را به طور کامل گشود.
وی در کنار این مساله اصول را به یکدیگر پـیـونـدمـی داد تـا از مـیان آنها فقهی پخته و همسو با احکام عقل و همخوان با آن چه نزد مردم پذیرفتهاست پدید آید.
2-مـراعـات کـردن مصلحت
خواه این مهم از طریق قیاس و استحسان حاصل شودیا ازطریق مـصـالـح مرسله و سد ذرایع و یا هر طریق دیگری. او بدین ترتیب درهای بسیاری را برای از میان بردن تنگنا و دور کردن سختی و مشقت و برآوردن نیازها و فراهم ساختن مصلحت گشود. وی از هـمـیـن دیـدگاه، عقود را وسیلهای قرار داد که خواستههای اصلی مردم را تحقق میبخشد و با مقتضای عرف آنان همراهی و همسویی دارد.
مالک بر این عقیده بود که هدف اصلی شارع تحقق بخشیدن به مصالح و منافع مردم است.به هـمـین دلیل فقه خود را گاه با سد ذرایع و گاه با فتح آن پیرامون این محور به حرکت درآورد تا این مصالح را حتی الامکان از سادهترین راه برآورده سازد.او در پـی بـردن بـه هـدف شـریـعـت بـه فـتواها و داوریهای صحابه تکیه میکند و سپس به عـنـوان کـسـی که در فهم متون شریعت و همچنین اهداف دور و نزدیکش به ریشه رسیدهاست بـه شـنـاخـت و کـشـف احـکـام و اهـداف آنـهـا میپردازد. از همین جا بود که فقه مالک رشد و بالندگی بسیاری یافت.
ویـژگی دیگر فقه مالکی آن است که عناصر رشد و گسترش در آن فراهم آمد، عناصری چون قدرت اندیشه و گستردگی افق دید فقیهان این مذهب، انعطاف پذیری اصول آنان وگوناگونی راهـهـایـی کـه برای حل مسایل اجتماعی و مشکلات پیچیدهای که از هر چند گاهی برای مردم پیشامد میکند ارائه میدادهاند.
مذهب شافعی
زندگی نامه
شافعيه بر پيروان ابي عبدالله محمد بن ادريس بن عباس بن عثمان بن الشافع الهاشمي (150 - 204 هجري) اطلاق مي شود. شافعي در مدينه متولد شد و بعد از مدتي كه به سن جواني رسيد، به شهرهاي مختلف از جمله مكه، بغداد، مصر و يمن مسافرت نمود او از شاگردان مالك بن انس بود و همچنين از شاگردان ابوحنيفه هم استفاده كرده، و در برخي مسائل فقهي پيرو مذهب حنفي بوده، ولي به خاطر مسافرت هايي كه به شهرهاي مختلف داشته و با مشاهده مسلك هاي گوناگون، مذهب جديدي پديد آورد كه از اختلاط دو مذهب حنفي و مالكي بود.
کتابهای امام شافعی
روایت شده است که 113 کتاب در فقه و تفسیر و اصول و ادبیات و... نوشته است. کتابهایی مانند"الرساله" در علم اصول،" الحجه"،"الوصایا الکبیره"،" اختلاف اهل العراق"،"ابطال الاستحسان"،"جامع المزنی الکبیر و الصغیر" از او به یادگار مانده است.
کتاب الام مهمترین کتاب فقهی او به شمار می رود.
عقائد شافعی
او فقيهي بود ميانه رو، و صاحب نظر، مذهب او تلفيق شده از فقه حجازي و عراقي.
شافعي خداوند را با تمام صفات قديم است و قرآن را غير مخلوق و معتقد به آفريده شدن بهشت و دوزخ مي باشد و همچنين عذاب قبر و سؤال نكير و منكر را قبول دارد، و معتقد است كه مرتكب گناه كبيره كافر نمي شود، (برخلاف برخي گروه هاي اسلامي كه مرتكب گناه كبيره را كافر مي دانند،) و هر كس به اندازة گناهش معذّب مي شود و به شفاعت پيامبر هم معتقد است، اعتقاد به معراج پيامبر دارد و مي گويد: كه نيكي و بدي به اراده خداوند است و بنده در فعل مختار است. خداوند را در اوصاف تشبيه نمي كند و به خلافت ابوبكر و عمر و عثمان و علي ـ عليه السلام ـ به همان ترتيب خلافت شان معتقد هست. مذهب شافعي مثل ساير فرقه هاي ديگر شواهد و نصوص مسلمي را كه در جانشيني بلافصل علي ـ عليه السّلام ـ بعد از پيامبر وجود دارند، ناديده گرفته و آن حضرت را خليفه چهارم مي داند. به عقيده شافعيان مجموعه احاديث مظهر تمدن اسلام هستند. هر چند شافعي در زمينة حديث آزادترند، در عين حال عمل به رأي را به هر شكل آن رد مي كند و تحقيق و بحث در اصول دين (بحث كلام) را به طور كلي مردود مي داند.
پيروان مذاهب چهارگانه اهل سنت كه مذهب شافعي از آن جمله مي باشد، به خاطر اهتمام بيشترشان به صحابه و اعتقاد به عدالت همه آنان، نقد صحابه را جايز نمي دانند. هر چند در تاريخ گناهان بزرگي از آنان نقل شده باشد. ايمان به حدوث عالم و مخلوقيت آن، ايمان به صفات ذات خداوند و ازلي بودن آنها، ايمان به رسل و انبياي الهي و كتب آسماني، معجزات انبياء و كرامات اولياء ايمان به فناء عباد و احكامشان در معاد، ايمان به خلافت و امامت و شروط زعامه، در نزد همة آنان از اركان دين شمرده مي شوند.
بنابراين اختلاف شافعي با سه گروه ديگر اهل سنت، در فروع است و همچنين در ايمان هم اختلاف اندكي دارند كه درستي ايمان در مذهب شافعي سه شرط دارد. اقرار به زبان، تصديق به جنان (قلب) و عمل به اركان، و چون اين گونه باشد به طاعت بيفزايد و از معصيت بكاهد. شافعي در الهيات، اخباري و ظاهري بود، يعني ظواهر آيات و سنت پيامبر را ملاك عقيده مي دانست. او در اصول دين مذاق و مشرب مكتب اشاعره داشت.
بنابراين مي توان عقايد شافعي را بصورت فهرست وار اينگونه بيان كرد:
1- اعتقاد به قديم بودن خداوند، با تمام صفاتش و عدم تشبيه خداوند در اوصاف.
2- غير مخلوق بودن قرآن و معتقد به آفريده شدن بهشت و دوزخ، قبول عذاب قبر و سؤال نكر و منكر.
3- اعتقاد به شفاعت پيامبر و رفتن آن حضرت به معراج.
4-مختار دانستن انسان در اعمال و رفتار.
5- اعتقاد به درستي خلافت خلفاي راشدين (ابوبكر، عمر، عثمان، و علي ـ عليه السّلام ـ) گويا به حديث غدير توجه نداشته است.
6- اهتمام بيشتر به حديث و رد عمل به رأي، مخالفت با علم كلام.
7- اعتقاد به سه شرط براي درستي ايمان و ... .
تمایزات اصولی مکتب امام شافعی از دیگر مکاتب
1- مکتب شافعی در واقع تعادلی است بین سه مکتب مختلف که عبارتند از مکتب قرآن در مکه، مکتب حدیث در مدینه و مکتب اهل رای در عراق.
2-احکام دینی را دور از عادت اقوام و از سطح مصلحت اندیشی و صوابدید عقل های عامه و چیزی به نام مصالح مرسله می دانست.
3- قانونمندی اجتهاد و بنانهادن قواعد اصول فقه از ابتکارات امام شافعی بود و دانشمندان فقیه قبل از ایشان، اگر هم توجهی به قواعد اصولی داشته اند به اقتضای ذوق شان بوده نه از راه توجه به قواعد اصولی.
مذهب حنبلی
زندگی نامه
این مذهب در میان مذاهب فقهی اهل سنت، از نظر پیدایش و پیروان، در رتبه چهارم است.
مؤسس مذهب حنبلی، ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل شیبانی است. او ریشه عربی داشت. جدش در زمان امویان فرماندار سرخس بوده. ابن حنبل در سال 164 ه.ق.در شهر بغداد زاده شد و در کودکی قرآن را از بر کرد. ابتدا نزد قاضی ابویوسف به فراگیری فقه پرداخت اما پس از مدتی به اهل حدیث روی آورد.
او تا زمانی که شافعی به مصر نرفته بود، در نزد وی فقه آموخته و از شاگردان برجسته اش بود. اصرار او بر آفریده نبودن قرآن، او را رو در روی دولت عباسیان قرار داد. و در زمان معتصم به مدت 18 ماه به زندان افکنده شد. اما با به قدرت رسیدن متوکل، از او دلجویی شد و آن قدر قرب یافت که متوکل بی مشورت او کاری را به انجام نمی رسانید.
ابن حنبل، پس از جدا شدن از شافعی، مذهب جدیدی را در فقه پی نهاد. ابن حنبل در سال 241 ه.ق. در بغداد درگذشت .
آثار
مهمترین اثر ابن حنبل، کتاب «مسند» اوست که در بر دارنده سی هزار و اندی روایت است. این کتاب در شش جلد به چاپ رسیده است. از آثار دیگر او می توان به تفسیر قرآن، فضایل، طاعة الرسول و ناسخ و منسوخ اشاره نمود. مهمترین اثر فقهی او، مجموعه ای از فتاوی او در پاسخ به سؤالات دینی شاگردانش است که توسط ابن قیم (م 751) گردآوری شده است. این مجموعه در 20 جلد انتشار یافته است.
اصول مذهب حنبلی
مذهب حنبلی برشش اصل استوار است
1-قرآن
2- سنت
3-فتوا های صحابه
4-قول های موافق با قرآن برخی صحابه
5-تمام احادیث مرسل یا ضعیف
6-امر به معروف و نهی از منکر
فقه و اصول حنبل
فقه او از ویژگیهای ذیل برخوردار است:
فتواهای احمدبن حنبل به احادیث و اخبار و آثار سلف صالح مستند بود. او براساس قول پیامبر و داوریهای آن حضرت و همچنین فتواهای صحابه - در مواردی که از نظرمخالفی اطلاع نیابد - فتوا میداد و آن چه را هم در آن اختلاف کرده بودند میآورد.
او گفتههای تابعین یا دیگران را که به آگاهی داشتن از روایات وآثار مشهور بودند بر فتوای خویش ارجحیت میداد.
او از فرضها دوری میگزید و تنها درباره آن چه عملاً رخ دادهاست فتوا میداد. چرا که از نظر او فتوا و رای چیزی است که تنها در صورت ضرورت باید به سراغ آن رفت.
این که او در درجه نخست به اخبار و روایات استناد داشت سبب نشد فقه او محدود یا اززندگی عملی مردم دور شود، چون مذهب او بیش از هر مذهب دیگری در امر تعاقد ومعاملات و تعهداتی که هر یک از طرفین برعهده دارند آزادی و سعه قائل است.
او در مذهب خود دو اصل را مبنا گرفته و پذیرفتهاست:
اصل اولیه در عبادات بطلان است مگر آن که دلیلی بر صحت آمده باشد.
اصل اولیه در معاملات و عقود صحت است مگر آن که دلیلی بر تحریم و بطلان رسیده باشد.
بنابراین اساس شیوه احمد ابن حنبل احترام نهادن و ملتزم شدن به هر شرطی است که طرفهای معامله بنهند مگر آن که از سوی شارع دلیلی بر حرمت آن شرط برسد.
د - او در جایی که به نصی یا اثری پذیرفته شده دست نمییافت براساس مصلحت فتوا میداد. او هر حکمی را که برای هدف هست به وسیلههای آن، و هر حکمی را که برای نتیجه هست به مقدمههای آن میداد و به این مساله آن اندازه دامنه و گسترش داد که در فقه پیش از او سابقه نداشت. او برخلاف شافعی که در باب معاملات و عقود دیدگاهی ظاهری دارد و آنها را تنها به همان عبارتهایی که حاکی از آنهاست تفسیر میکند و به انگیزهها و اهداف آنها نمینگرد، تنها به ظواهر و صورت مادی این پدیدارها نمینگریست و براساس انگیزهها و اهداف و نتایجی که برای این عقود و معاملات هست درباره آنها حکم میکرد.
قلمرو
مذهب حنبلی در عربستان مذهب نخست است. در منطقه نجد عربستان اهل تسنن بیشتر حنبلی بوده و در حجاز با مذهب شافعی و در احساء با مذهب مالکی رقابت می کند..
یک چهارم مسلمانان شام حنبلی هستند. این مذهب سومین مذهب در فلسطین است و پیروان کم شماری در مصر، عمان و افغانستان دارد.