به وسیله زمامدار مردم اصلاح میشوند
عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
امام محمد تقی(ع) میفرماید: «…. لاهدم للدین مثل البدع، و لا افسد للرجال من الطمع، و بالراعی تصلح الرعیه…؛ هیچ چیز مثل بدعتها دین را ویران نمیکند، و هیچ چیز به اندازه طمع انسانها را فاسد نمیسازد، و به وسیله زمامدار مردم اصلاح میشوند» (الفصول المهمه، ص ۲۹۰).
عوامل متعددی در تخریب دین و فاسد کردن شخصیت انسان و افساد یا اصلاح جامعه نقش دارند، اما نقش اصلی و تعیین کننده در میان این عوامل کدام است؟ امام جواد (ع) در سخن فوق به این پرسش پاسخ میدهد. عامل اصلی تخریب دین بدعت است. عامل اصلی در فاسد و تباه کردن شخصیت انسان طمع او به مال و پست و مقام و … است. در جامعه این نظام حکومتی است که نقش اصلی را در اصلاح یا افساد آن دارد. پس سخن در سه محور است:
الف) بدعت، ویران کننده دین؛
در قسمت اول سخن امام جواد بر این نکته تأکید شده که بدعت پیش از هر چیز دیگری دین را ویران میسازد. این مطلب را امام علی(ع) نیز در حدیثی فرموده است: «چیزی مانند بدعتها دین را ویران و تباه نساخته است» (بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۹۲). آن حضرت درباره معنای بدعتگذاری میفرماید: «بدعتگذاران کسانی هستند که با فرمان خدا و کتاب او و پیامبرش مخالفت میورزند و براساس رأی و هواهای نفسانی خود عمل میکنند» (کنز العمال، ح ۴۴۲۱۶). پس بدعت در جایی است که دستور روشنی یا سیره و روش آشکاری درباره چیزی وجود داشته باشد و کسی با آن مخالفت کند و روش یا عملی مخالف آن در پیش گیرد.
حال پرسش این است که چرا بدعت این اندازه باعث تخریب دین میگردد؟ امام علی (ع) اینگونه پاسخ میدهد که: «هیچ بدعتی نهاده نشد مگر آنکه بدان سبب سنتی ترک شد» (بحار الانوار، ج۷۷، ص۱۰۴). پس بدعت مساوی با کنار گذاشته شدن روشهای مطلوب دین و شیوههای مورد تأیید آن است. به همین جهت است که در روایات مهمترین وظیفه عالمان دین مبارزه با بدعتها شمرده شده است. پیامبر خدا(ص) میفرماید: «هر گاه بدعتها در میان امتم آشکار شوند بر عالم است که علم و دانش خود را آشکار سازد و هر کس چنین نکند، نفرین خدا بر او باد! نفرین خدا بر او باد!» (کافی، ج۱، ص۵۴).
مناسب است که به دو نمونه از اموری که در متون اسلامی حکم یا سیره روشنی برای آن نقل شده و ممکن است در روزگار ما مورد غفلت قرار گیرند و روشی مخالف با آنها در پیش گرفته شود، اشاره کنیم.
۱- روش مراوده و برخورد حاکمان با مردم؛ درباره روش برخورد حاکم با مردم دستور و سیره روشنی وجود دارد. هر نوع برخوردی از سوی حاکم که اندکی تکبر حاکم یا تحقیر مردم را در پی داشته باشد به شدت محکوم شده است. به چند نمونه از سخن و سیره پیامبر خدا(ص) و امام علی(ع) اشاره میکنیم:
پیامبر خدا(ص) می فرماید: «هر کس دوست داشته که او نشسته باشد و مردم در برابرش بایستند، جایگاهش در آتش است» (بحار الانوار، ج ۱۶، ص۲۴۰).
ابوذر غفاری میگوید: سلمان و بلال را دیدم که به سوی پیامبر میآیند. ناگاه سلمان روی پای رسول خدا(ص) افتاد و شروع به بوسیدن کرد. پیامبر(ص) او را از این کار بازداشت و فرمود: «ای سلمان! رفتاری را که عجمها با شهریاران خود میکنند با من نکن. من بندهای از بندگان خدا هستم و مانند بنده غذا میخورم و مانند بنده نشست و برخاست میکنم» (بحار الانوار، ح۷۶، ص۶۳).
نقل شده است که روزی پیامبر خدا(ص) به طرف بقیع رهسپار شد. اصحاب حضرت در پی او به راه افتادند. پیامبر(ص) ایستاد و به آنان دستور داد که جلو بروند و آنگاه خود در پی آنان حرکت کرد. چون علت را پرسیدند، فرمود: من صدای کفشهای شما را شنیدم و ترسیدم چیزی از تکبر در وجودم راه یابد» (کنز العمال، ح۸۸۷۸).
امام علی(ع) در مسیر شام از شهر انبار عبور کرد. دهقانان آن شهر از مرکبهای خود پیاده شده در برابر آن حضرت دویدند. فرمود: این چه کاری است که میکنید؟ عرض کردند: رسمی است که با آن زمامداران خود را احترام مینهیم. حضرت فرمود: سوگند به خدا که زمامداران شما از این کار سودی نمیبرند و شما نیز در دنیا خود را به رنج میافکنید و در آخرت به سبب این رفتار شور بخت میشوید و چه زیانبار است رنج و مشقتی که در پی آن کیفر باشد و چه سودمند است آن آسودگی که ایمنی از آتش آورد!» (نهج البلاغه، حکمت ۳۷).
نقل شده است که امام علی(ع) هنگام بازگشت از جنگ صفین از قبیله شبامیین عبور کرد. یکی از سران آن قبیله پیاده به دنبال مرکب امام حرکت کرد. امام(ع) به او فرمود: بازگرد چرا که پیاده حرکت کردن شخصی مانند تو در رکاب مثل من، مایه فتنه و غرور برای والی و ذلت و خواری برای مومن است» (نهجالبلاغه، حکمت ۳۲۲).
پس در رابطه با نوع برخورد و مراوده حاکم با مردم، حکم و سنت بسیار روشن و مؤکدی وجود دارد و بنابراین صفت کردن مردم برای دست بوسی و دوانیدن آنان به دنبال مرکب حاکمان و …. بدعتی آشکار و روشن است.
۲- زیارت قبور بزرگان دین و ساختن حرم و بارگاه آنان؛ زیارت قبور حقپرستان بزرگ و کسانی که در راه اعتلای حق و حقیقت همه چیز خود را دادهاند، در واقع تکریم حق و حقیقت است و بنابراین در راستای حقپرستی است. پس عقل نیز در کنار نقل این عمل را تأیید میکند و همانطور که روایات زیادی در رابطه با زیارت اولیای الهی وارد شده، عقل نیز آن را جدای از حق پرستی نمیشمارد. زیارت قبور کسانی که در راه حقپرستی از دادن هیچ هزینهای مضایقه نکردهاند، و در واقع خود را فدای حق کردهاند و فانی در آن شدهاند، هم دفاع از حقپرستی است و هم حقپرستی را، که تنها وظیفه انسان و عبادت واقعی است، در عمق جان انسان رسوخ میدهد.
نکته دیگر اینکه ساختن حرم و بارگاه برای این بزرگان، تجلیل و تکریم از آنان است و برای انجام زیارت و اعمال مربوط به آن لازم است و در واقع ایجاد مکانی معنوی است که انسانها میتوانند در گوشهای از آن خلوت گزینند و با الگو قرار دادن صاحب مزار، به تصفیه روح و نفس خود بپردازند و همه گونههای باطلپرستی را از خود دور سازند.
با این حال در این رابطه دو نکته مهم وجود دارد که اگر به آنها توجه نشود ممکن است سرو کله بدعت پیدا شود. نخست اینکه زیارت معنای خاصی دارد و برای آن آدابی در متون دینی بیان شده است. در هیچ یک از متون ،زیارت قبر پیامبر یا امام به معنای بوسیدن ضریح یا مالیدن خود به آن و مانند آن نیست. اساسا زیارت نه تنها با ضریح، بلکه با اصل حرم و بارگاه ارتباطی ندارد و اگر قبر سادهای هم در بیابانی باشد تفاوتی نمیکند. پس وظیفه عالمان است که برای مردم روشن سازند که برای مثال اصل ضریح هیچ موضوعیتی ندارد و تنها به عنوان تزئین یا راحتی امر زیارت است و بوسیدن یا تبرک جستن از آن ارتباطی با زیارت ندارد و کسی که اعمال زیارتی را انجام میدهد و بوسیدن و تبرک جستن را انجام نمیدهد عمل او نه تنها ایرادی ندارد، بلکه ممکن است کسی بگوید ترک این امور ترجیح دارد.
این در رابطه با ضریحی است که بر روی قبر ولی خدا قرار گرفته است. اما ضریحی که در شهر دیگری ساخته شد ه و هنوز به مکان اصلی منتقل نشده تکلیفش روشن است. اگر فلزی که روی قبر قرار گرفته تبرکی داشته باشد به واسطه قبر است والا خودش یک شئ عادی و معمولی است. اینکه ضریحی ساخته شود و مردم برای زیارت آن دعوت شوند و اعمالی مانند زیارت انجام دهند، هم در واقع به نظر بی وجه میرسد و هم بهانه ای برای اشکالگیری به مذهب ایجاد میکند. عالمان دین وظیفه دارند مردم را نسبت به این امر آگاه سازند و اگر شنیده شود که عالمی خود برای به زیارت این ضریح برود و به آن احترام مخصوص زیارت را بگذارد و آن را ببوسد ، توجیه آن آسان نیست.
گفته نشود که صرف انتساب به یکی از اولیای الهی برای انجام این اعمال کافی است، چرا که اگر این راه باز شود سر از جاهای عجیبی در میآورد. یکی از عالمان حوزه علمیه قم درباره مشرکان مکه عملی را نقل و رد کرده است که مطالعه آن میتواند مفید باشد. ایشان میگوید اهالی مکه علاقه زیادی به حرم و خانه خدا داشتند و هنگام مسافرت سنگهایی از آن را با خود میبردند و چون در منزلی فرود میآمدند آنها را در مکانی نصب میکردند و در مقابل آنها کرنش میکردند. ایشان احتمال میدهد که این سنگها همان «انصاب» ، و سنگهای تراشیده شده همان «اوثان» باشند، که اشاره به دو عنوانی است که در متون آمده و کرنش در مقابل آنها ناپسند شمرده شده است (ر.ک. آیت الله سبحانی، فروغ ابدیت، ج ۱، ص۲۶).
پرسش این است که آیا سنگ داخل حرم و خانه جزئی از زمین آن نبوده و اگر کسی آن سنگ را به عنوان تبرک بر میداشته و در جای دیگر با آن به عنوان شئ مقدس برخورد میکرده، کار خطایی انجام داده است؟ آیا در اینجا انتساب وجود ندارد؟ آیا انتساب این بیشتر است یا ضریحی که خودمان ساختهایم و میخواهیم به حرم منتقل سازیم؟
نکته دوم در این باره اینکه نباید در ساختن ضریح و گنبد و بارگاه افراط کرد و گمان کرد حجم بیشتر کاربرد طلا به معنای تجلیل و تکریم حق و حقیقت است.
ساختن گنبدها و ضریحهایی با میزان بسیار زیادی از طلا و آن هم در زمانی که بسیاری از اقشار جامعه در فقر شدید زندگی میکنند نمیتواند مورد رضایت خدا باشد و نمیتواند برای چهره دین و مذهب زیبنده باشد. اینکه برای مردم اینگونه تبلیغ شود که بهترین راه دادن مال در راه خدا همین است و هزینه کردن در هیچ راه دیگری به این اندازه مطلوب شارع نیست، قطعا یک بدعت است. در این رابطه نقل تنها یک حدیث برای بیان تمام مطلب کافی است.
امام باقر(ع) از پیامبر خدا (ص) نقل میکند که فرمود: «به من ایمان نیاورده است آن کس که شب را با شکم سیر بخوابد و همسایهاش گرسنه باشد. اهل هر آبادی که شب را بگذرانند و در میان ایشان گرسنهای باشد، روز قیامت خداوند به آنان نظر نمیافکند» (کافی، ج۲، ص ۶۶۸). معنا و مفهوم این حدیث گرانبها این است که کسی که در جامعهاش افرادی گرسنه باشند و او در عین توانایی به آنان کمک نکند، اهل رستگاری نخواهد بود، هر چند خروارها طلا برای گنبد و ضریح امام حسین(ع) هدیه کرده باشد. این حقیقت متن دین است و آن را باید برای مردم بیان کرد و کسی که غیر از این را بگوید بدعتگذار است.
ب) طمع، تباه کننده انسان؛
امام جواد(ع) در بخش دوم سخن خود این نکته را بیان فرموده که عامل اصلی تباهی و فساد شخصیت انسان طمع اوست. همه شخصیت انسان مطابق متون اسلامی به میزان حقگرانی و حقپرستی او و میزان باطل گریزی و باطلستیزی او بستگی دارد. و از سوی دیگر نزدیکی به حق و دوری از باطل به میزان حریت و آزادگی انسان وابسته است. در واقع طمع انسان است که آزادگی را از او میگیرد. این طمع به قدرت و شوکت و مقام و مال و ثروت و مانند آن است که آدمی را به بند میکشد و زبان او را از حقگویی و جوارح و جوانح او را از حقپرستی باز میدارد. پس به این معنا همه سقوط و صعود انسان به اسیر طمع بودن یا آزاد شدن از آن بستگی دارد.
این نکته را امام جواد(ع) در سخنی دیگر به شکلی اندکی متفاوت بیان میفرماید. فردی خدمت حضرت میرسد و از او نصیحتی کوتاه و جامع میخواهد. آیا میتوان در جملهای بسیار کوتاه نصیحتی کرد که آنچنان جامع باشد که همه چیز را در بر داشته باشد؟ در نگاه امام جواد(ع) چنین جملهای وجود دارد چرا که جواب آن فرد را اینگونه میهد: «صن نفسک عن عار العاجله و نارالاجله؛ خود را از خفت و خواری این دنیا و عذاب آن دنیا حفظ کن» (احقاق الحق، ج۱۲، ص۴۳۹). تنها کسی میتواند خود را از خفت و خواری این دنیا و عذاب اخروی نگه دارد که خود را از هر آنچه که او را به بند میکشد و زندانی میکند و به قفس میافکند، آزاد ساخته باشد.
کسانیکه شعار اصولگرایی میدهند باید بدانند که در اسلام اصلی مهمتر و والاتر از صداقت نیست. یک انسان صادق همه وقت باید درصدد باشد که اگر در گذشته خطایی کرده است آن را اصلاح کند و برای جبران آن اقدام کند و از این ترس نداشته باشد که خطای خود را آشکارا بیان کند. اگر چنین نکند اسیر طمع است و نگران است که پست و مقام و موقعیت خود را از دست بدهد یا پست و مقام و موقعیتی را که در پی آن است به دست نیاورد.
اگر ما از شخصیتها و جریانهایی حمایت و طرفداری کردهایم که نتیجه بیسیاستیها و بدسیاستیها و ماجراجوییهای آنان انزوای کشور و فقر و فلاکت مردم بوده، و با وجود یک درآمد افسانهای که در گذشته سابقه نداشته و در آینده هم تکرار آن بعید است با سوء مدیریت خود کشور را به ورطه سقوط کشانیدهاند به گونهای که سقوط آزاد ارزش پول ملی را میتوان با چشم مشاهده کرد و … باید بپذیریم و اعلام کنیم که خطا کردهایم و در پی جبران آن براییم و قبول کنیم که در پیدایی این فاجعه سهیم بودهایم.
اگر پست و مقام و جاه و جلال برای ما چنان مهم باشد که این حقایق آشکار را نپذیریم و اعتراف نکنیم، باید در انتظار خفت و خواری این دنیا و عذاب اخروی باشیم و این آن چیزی است که سنت الهی است و امام جواد(ع) بر آن تاکید میکند. سخن را در این بخش با دو حدیث از پیامبر خدا(ص) پایان میدهیم. آن حضرت فرمود: «هر کس به خاطر نیازی در برابر سلطان ستمگری خود را خفیف کند، همدم او در آتش است»(بحار الانوار، ج۷۶، ص۳۶۰) و فرمود: «هر کس به طمع چیزی، سلطان ستمگری را مدح کند و خود را در برابر او خوار و خفیف سازد، همنشین او در آتش خواهد بود» (امالی الصدوق، ص۳۴۷).
ج) حکومت صالح و اصلاح جامعه؛
در تأثیر و نقش یک حکومت و نظام حکومتی صالح در اصلاح جامعه هیچ تردیدی نیست ،کما اینکه در تأثیر یک حکومت و نظام حکومتی فاسد در افساد جامعه کسی تردید ندارد. این وظیفه آحاد مردم است که در اصلاح حکومت و حاکمان بکوشند و با امر به معروف و نهی از منکر، او را به مسیر صحیح هدایت نمایند و وظیفه همه مردم است که تلاش کنند تا نظامی صالح و افرادی شایسته روی کار آورند، چرا که فردی که در رأس یک مملکت قرار میگیرد یا پست مهمی را به دست میگیرد میتواند نقش بسیار مهمی در اصلاح یا افساد جامعه ایفا کنند.
امام علی(ع) میفرماید: «شیر درنده بهتر است از فرمانروای ستمگر» (بحار الانوار، ج۷۵، ص۳۵۹) و پیامبر خدا(ص) میفرماید: «سلطان دادگر فروتن، سایه خدا و نیزه او در زمین است» (کنز العمال، ج ۱۴۵۸۹).
به هر حال وظیفه همه افراد جامعه و بویژه نخبگان است که تلاش کنند نظامی صالح روی کار آید و افرادی صالح و شایسته مسئولیتهای آن را بر عهده گیرند. اینگونه نیست که فردی در مسئولیت بالای اجتماعی قرار گیرد و یا جریانی بر روی کار بیاید و در اخلاق و کردار و دینداری جامعه تأثیر نگذارند. دولت و مسئول دولتی که برای مثال به راحتی دروغ بگوید و مسلمترین و آشکارترین حقایق را انکار کند و در حالی که هر روز خبری از فسادی باورنکردنی در میان کارگزاران منتشر میشود، دولت خود را پاکترین دولتها به حساب آورد و … برای اخلاق جامعه چیزی باقی نمیگذارد. دولتی و حاکمی که از دین استفاده ابزاری میکند و در حالی که از شعارهای سطحی و ظاهری دین ،حتی در مجامع بینالمللی و برای مخاطبان غیر مسلمان، استفاده میکند، اما به اصول مسلم و قطعی دین مانند اخلاق و حقوق انسانها، پایبند نیست، پایه های دینداری مردم را متزلزل میکند. پس همگان وظیفه دارند که تلاش کنند انسانهایی شایسته روی کار آیند و این تکلیف الهی و انسانی همگان است.
امام جواد(ع) در بخش پایانی حدیثی که نقل شد این نکته را بیان میفرماید که حاکم و حکومت در اصلاح و افساد همه جانبه جامعه نقشی اصلی و محوری ایفا میکند و بنابراین هیچ انسانی نمیتواند و نباید در مقابل این امر مهم بیتفاوت باشد.